جايگاه احزاب در تربيت مديران عاليرتبه
محمود ميرلوحي
اين روزها زمزمههايي در خصوص تمايل نمايندگان مجلس براي حجتالله عبدالملكي، وزير كار، رفاه و امور اجتماعي به ميان آمده است. سوال اين است كه آيا اين نمايندگان كه حالا دلايلي را در خصوص لزوم استيضاح وزير كار مطرح ميكردند در زمان راي اعتماد به او، به اين دلايل واقف نبودند و چرا سياست آزمون و خطا در عرصه انتخابات مديران عاليرتبه كشور و وزارتخانهاي كه به تعبيري بين 13 تا 18 درصد اقتصاد را در اختيار دارد، در پيش گرفته ميشود؟!
به نظر ميرسد كه ريشه اين آسيب مديريتي را بايد در نبود تحزب در كشور جستوجو كرد. در بسياري از كشورها احزاب سازمانيافته در ساختار خود مدام مشغول تربيت نيروها و مديران كشور هستند. اين نيروها با سالها كارگروهي سازمانيافته و آموزشهاي لازم به مرور زمان در حد و اندازههاي يك مدير كشوري ظاهر ميشوند كه ميتوان اختيار يك وزارتخانه را به آنها سپرد. اما متاسفانه در ايران، براي احزاب كشور ديگر رمقي باقي نمانده است. احزاب كشور به لحاظ ضعف بنيه و نبود فضاي مناسب براي فعاليت در تربيت نيروها و مديران كارآمد ناتوان هستند. به همين دليل است كه گاهي مشاهده ميشود كه فردي ناشناخته و بدون پشتوانه حزبي ناگهان در يك منصب مديريتي عاليرتبه تكيه بر صندلي ميزند و بعد از مدتي وقتي سوابق او بررسي و به سخنان و نوشتههايش مراجعه ميشود، تازه مشخص ميشود كه چه ديدگاههايي داشته و از اين نقطه است كه مخالفتها با او آغاز ميشود. حال اينكه او چطور توانسته به اين منصب مديريتي راه يابد، خود داستاني ديگر است كه بايد سرنخهايش را در روابط فرد با برخي محافل جستوجو كرد. متاسفانه نبود تحزب حتي در انتخابهايي كه در كشور برگزار ميشود نيز نمود يافته است. انتخابات سال 1400 از نمونههاي بارز از ميان رفتن تحزب در كشور بود و پيروز اين انتخابات نيز بلافاصله بعد از پيروزي اعلام كرد كه وامدار هيچ گروه و جناح سياسي نيست. بسياري از مديران كشور نيز اين سخن را به عنوان يك خصيصه مثبت درباره خود مطرح ميكنند. در حالي كه تحزب به اين معنا است كه اين احزاب هستند كه مديران كشور را تربيت و معرفي ميكنند.
در خصوص وزارتخانهاي مانند وزارت كار، رفاه و تامين اجتماعي بايد گفت كه وقتي مديران عاليرتبه كشور خارج از دايره احزاب شناختهشده انتخاب ميشوند، نظارت بر آنها نيز سختتر خواهد شد. به همين دليل است كه امروز ما شاهد اعلام راهبردهاي متعدد از سوي وزارتخانهها هستيم كه به اعتقاد من اينها اساسا راهبرد نيستند برخي تعدادي شعار هستند كه اساسا محمل اجرايي و عملياتي نيز ندارند. حال نمايندگان كشور قصد دارند كه وزير كار را استيضاح كنند با اين تصور كه استيضاح او معرفي وزير جديدي از سوي رييسجمهوري ميتواند مشكلات اين وزارتخانه را حل كند. غافل از اينكه حل مشكلات صرفا به تغيير افراد، حاصل نخواهد شد. مشكلات مديريتي كشور ريشهايتر از آن است كه بتوان را تغيير افراد حلشان كرد.
وقتي رييسجمهوري كشور مجبور ميشود براي حل مشكلات كشور هر روز دستوري صادر كند، اين خود نشاندهنده اين واقعيت است كه راهبرد ريشهاي براي حل مشكلات كشور وجود ندارد و تصور اين است كه مشكلات با صدور دستور از سوي مقامات عاليرتبه حل خواهند شد. اين درحالي است كه رييسجمهور تنها زماني بايد دستور صادر كند كه موضوع حايز اهميتي خاص باشد. اما صدور دستور در خصوص هر موضوعي، از مهار تورم گرفته تا حل مشكلات معيشتي و از ميان بردن فقر، نشان از اين واقعيت دارد، راهحل اساسي براي حل اين مشكلات هنوز انديشيده نشده است.
در پايان آنچه بايد مورد مداقه قرار گيرد اين است كه راهبرد آزمون و خطا در انتخاب مديران عاليرتبه كشور راه به جايي نخواهد برد. اين احزاب و حلقههاي مشورتي كارشناسي هستند كه بايد در زمينه تعيين راهبردها و نصب مديران عاليرتبه كشور نقش ايفا كنند.