آهِ نابينايان در بساط «عصر جديد»
آيدا مجيدآبادي
گرچه تا به امروز براي شعر نوشتهام و هر آنچه در روزنامهها و سايتها خواندهايد در خدمت ادبيات بوده است، اما اكنون بر آن شدم كه قلم خود را در باب موضوعي اجتماعي و بسيار مهم به تكاپو وادارم. در تاريخ 27 اسفند ماه سال 1400 و در ويژه برنامه نوروزي پربيننده «عصر جديد» از اتفاق شگفتانگيزي پردهبرداري شد كه چراغ اميد را در دل قشر خاصي از جامعه برافروخت. در اين برنامه، آقاي احسان عليخاني از خانم 21 ساله نابينايي به نام «تارا صبي» دعوت كرده بود كه ادعا ميكرد در تاريخهاي 25 مرداد و 16 شهريور 1400 توسط پزشكان بيمارستان خدادوست شيراز مورد عمل جراحي با بهرهگيري از سلولهاي بنيادي قرار گرفته و بينايي خود را به شكل معجزهآسايي بازيافته است. اين خبر آنقدر زندگيبخش و اميدواركننده بود كه نابينايان و كمبينايان و به خصوص فعالان اجتماعي اين حوزه را تشويق به پيگيري چند و چون اين عمل موفقيتآميز كرد؛ اما در كمترين زمان و با چند تماس و جستوجوي ساده كاشف به عمل آمد كه در ترازوي برنامه محبوب «عصر جديد» كفه ادعا بر كفه اخبار صدق سنگيني ميكند.» اولين قدم، تماس با بيمارستان خدادوست بود كه توسط من و چندين فعال دغدغهمند نابينا و كمبيناي ديگر صورت گرفت اما در تمام اين تماسها فقط يك جواب به گوش ميرسيد: «اين خبر صحت ندارد و عمل سلولهاي بنيادي در بيمارستان ما انجام نگرفته است. خانم تارا صبي در تاريخهاي ذكر شده صرفا عمل انحراف چشم در اين بيمارستان انجام داده است. سپس با دوستان و همكلاسيهاي تارا تماس گرفتيم كه آنها هم گواهي دادند كه «تارا» نابيناي مطلق نبوده و دركي از محيط و نور و رنگ و افراد داشته و در حقيقت كمبينا محسوب ميشود.
قدم بعدي جستوجويي ساده در پايگاههاي رسمي پزشكي كشور بود كه در كمال تاسف و تعجب، آنها هم هيچ خبري از اين عمل درج نكرده بودند. قدم بعد از آن، تحقيق در باب دستاوردهاي داخلي در زمينه درمان نابينايي با بهرهگيري از سلولهاي بنيادي بود كه نشان ميدهد تاكنون چنين عمل موفقيتآميزي در سطح كشور صورت نگرفته است و صد البته اين پژوهشگران و پزشكان مراكز سلولهاي بنيادي هستند كه ميتوانند به صورت علمي روند پيشرفت در درمان نابينايي را در سطوح آزمايشي يا قطعي براي ما و مخاطبان علاقهمند تشريح كنند.
حال با استناد به سطور بالا چند سوال مهم مطرح ميشود كه من و ديگر همنوعانم انتظار داريم مسوولان مربوطه هر چه سريعتر پاسخگوي آن باشند:
1- اگر اين عمل انجام شده، چرا كادر پزشكي بيمارستان خدادوست شيراز منكر آن است؟ چرا در برنامه هيچ نام و نشاني از پزشك يا كادر پزشكي مربوطه به ميان نيامد كه مردم با دستاورد بيبديل آنها آشنا شوند؟ چرا در هيچ پايگاه رسمي پزشكي خبري از اين عمل موفقيتآميز نيست؟
2- اگر اين عمل انجام نشده، صدا و سيما، عوامل برنامه عصر جديد و احسان عليخاني چطور به خود اجازه دادند با احساسات نابينايان و كمبينايان و خانوادههاي آنها بازي كنند؟
آقاي عليخاني! رنجهاي زندگي، معيشتي، تحصيلي و شخصي ما چنان بيشمار است كه ديگر لزومي ندارد شما در شُوي عصر جديدتان از ماحصل اشك و لبخند ما براي خود ماه عسل ديگري بسازيد. ميدانيد چند نابينا و كمبينا كه در نقاط دوردست ايران زندگي ميكنند و به خدمات اينترنتي درستي دسترسي ندارند، برنامه شما را منبع معتبر ميدانند و شايد همين لحظه زانوي غم بغل گرفتهاند كه امكان شخصي يا مالي رفتن به شيراز را ندارند تا چشمانشان به روي دنياي حقيقي گشوده شود؟ ميدانيد با اعتماد به برنامه شما ممكن است چند خانواده دار و ندار خود را بفروشند، دوري مسافت و دشواري سفر را به جان بخرند، دست فرزند يا فرزندان نابينايشان را بگيرند و راهي شيراز شوند؟ ميتوانيد تصور كنيد آنها پس از رسيدن به بهشت خيالي كه شما و ميهمانتان تصوير كرديد، چه جهنمي را تجربه ميكنند؟ ميدانيد چند نابينا و كمبينا بعد از اين اميدواري كاذب دچار افسردگي و سرخوردگي شدهاند؟
وقتي شهروندي كه دستش از همه جا كوتاه است، ميتواند با يك جستوجوي ساده اين اطلاعات را به دست بياورد، تحقيق و راستيآزمايي اين ادعا براي شما خيلي سخت بود؟
2- مسوولان مربوطه، از بهزيستي كل كشور گرفته تا انجمن نابينايان ايران و علوم پزشكي چرا هميشه در اين موارد واكنشهاي ديرهنگام از خود نشان ميدهند؟
در نهايت اميدوارم با نوشتن اين سطور سهمي در روشن شدن اين مطلب مهم ايفا كنم و تكليفم را در بازتاب دادن آسيب ناشي از يك برنامه تلويزيوني ادا كرده باشم كه به باور من بازتاباندن دردها و آرمانهاي مردم يك سرزمين، وظيفه و دغدغه هر هنرمند و شاعري است كه هر روز در كارش با عواطف انساني سر و كار دارد.
شاعر و مترجمِ كمبينا