برنامه مطالعات روسيه، اروپاي شرقي و اوراسيا و بورسيه پوينتر براي روزنامهنگاري در دانشگاه ييل
«ايالات متحده چگونه ولاديمير پوتين را ايجاد كرد» - بخش دوم
اين نشست در سال 2018 در دانشگاه ييل و با حضور ولاديمير پوزنر، روزنامهنگار و مجري و همچنين پروفسور كنستانتين موراونيك و پروفسور داگلاس راجرز برگزار شده است. بخش نخست اين پاورقي در شماره روز گذشته (شنبه 20 فروردين ماه) منتشر شده است.
ولاديمير پوزنر: خيلي مدت قبل نبود كه ما همه خيلي خوشبين بوديم، اينطور نيست؟ گورباچف، گوربي، گوربي (نام خودمانيتر گورباچف)، روسها، ما همه قرار است دوستان هم بشويم اما با گذشت اين زمان واقعا كوتاه، چطور اين اتفاق افتاد؟ ما چرا در نقطهاي كه امروز در آن قرار داريم، هستيم؟ و من اين را نميگويم كه چه كسي مقصر است چرا اين روش مفيد نگاه كردن به مسائل نيست، بلكه ما بايد تلاش كنيم بفهميم كه واقعا چه اتفاقي افتاد. اتحاد شوروي بعد از گورباچف قدرت را در دست گرفت، زياد دوام نياورد. او مارس 1985 به قدرت رسيد و دسامبر 1991 ديگر اتحاد شوروي وجود نداشت. برخي افراد ميگويند (اتحاد شوروي) فرو پاشيد، برخي ديگر ميگويند فرو نپاشيد. در جايي كه نامش بلاوژا و يك نوعي از جنگل است، سه رييسجمهور، رييسجمهور اوكراين، رييسجمهور بلاروس و رييسجمهور روسيه آقاي بوريس يلتسين تصميم گرفتند كه از هم جدا شوند و اتحاد شوروي را تكهتكه كنند. خوب قطعا هر كدام از آنها براي كارشان دليل خاص خودشان را داشتند اما اگر ما به آقاي يلتسين نگاه كنيم دليل او بسيار روشن بود. او رييسجمهور روسيه بود بنابراين او نفر دوم بعد از گورباچف بود، چراكه گورباچف رييسجمهور اتحاد شوروي بود كه روسيه بخشي از آن بود و البته بزرگترين بخش آن بود با اين حال بخشي از آن بود. اگر از شر اتحاد شوروي خلاص شويد، ديگر رييسجمهور و گورباچفي در كار نبود و اين دقيقا همان كاري بود كه او انجام داد. در نتيجه ديگر اتحاد شوروي وجود نداشت. به سرعت، از پيمان ورشو هم ديگر خبري نبود؛ بايد اين را بگويم كه كشورهاي عضو اين پيمان كشورهاي اقماري شوروي خوانده ميشدند و يك ائتلاف نظامي با اتحاد شوروي داشتند، اين ائتلاف نظامي ناپديد شد.
در نتيجه ايالات متحده بايد مشخص ميكرد كه ميخواهد با موجوديت جديد به نام روسيه چه كار بكند؟ ما چطور با آن كنار بياييم؟ ديگر اتحاد شوروي وجود نداشت. سياست ايالات متحده در قبال اين كشور چه خواهد بود؟ و البته يلتسين هم بايد به اين فكر ميكرد كه رويكرد روسيه در قبال ايالات متحده چگونه خواهد بود. شما شايد به خاطر بياوريد كمي بعد از اينكه ديگر اتحاد شوروي وجود نداشت، فكر ميكنم فوريه 1992 يلتسين به ايالات متحده آمد و در نشست مشترك كنگره ايالات متحده سخنراني كرد و او گفت، مردم روسيه دستشان را براي دوستي با ايالات متحده به منظور ساختن يك جهان بهتر، يك جهان بدون جنگ و همراه با صلح دراز ميكنند، اين دقيقا همان چيزي است كه اكثريت بالاي روسها هم ميخواستند و من حتي اين را ميگويم كه حتي امروزه هم دوست دارند اگر نه يك دوستي بلكه حداقل خواهان يك مشاركت با ايالات متحده هستند و من در اين باره هيچ ترديدي در ذهنم ندارم. خوب اين چيزي بود كه يلتسين ميخواست اما او چه پاسخي دريافت كرد؟ خوب ايالات متحده ميتوانست دو راه و روش رفتار با روسيه را انتخاب كند. يك راه و روش اين بود كه گفته شود، بياييد با روسيه همانند كاري را بكنيم كه ما با دشمنانمان بعد از جنگ جهاني دوم انجام داديم، با آلمان، ايتاليا و با برخي كشورهايي كه اشغال شدند از قبيل فرانسه و كشورهاي ديگري كه اشغال نشدند اما به شدت آسيب ديدند از قبيل بريتانيا. بياييد راهي بيابيم و ببينيم كه در آن كشورها نازيها و فاشيستها به قدرت برنگردند و كمونيستها به قدرت نرسند، شايد بهتر است به شما يادآوري كنم كه در آن زمان حزب كمونيست فرانسه و حزب كمونيست ايتاليا بسيار بسيار احزابي قوي بودند و اين طرح بعدا به «طرح مارشال» موسوم شد كه عملا يك مجموعه طرحهاي مالي براي هزينه مقادير بسيار پول البته به روشي بسيار دقيق بود تا به نتايج كاملا خاص برسد و اجازه حصول برخي نتايج ديگر را ندهد. اين ميتوانست سياست (امريكا) در قبال روسيه باشد، اينكه ببينيد اگر دموكراسي در اين كشور شروع به توسعه باشد، البته اجازه بدهيد اين را هم براي ثبت شدن بگويم كه روسيه هرگز در كل دوره هزاران ساله خود دموكراسي نداشت و اين موضوع كاملا غايب بود. در نتيجه اينطور نبود كه روزي روزگاري روسها (دموكراسي) داشتند و سپس آنها آن را از دست داده باشند البته اين (دموكراسي) وجود داشته اما نميدانستند چه شكلي است. خوب (برنامه امريكا) اين بود كه پول را براي شكل گرفتن و حركت روسيه به سمت دموكراسي هزينه كند و با اين كار شاهد باشد كه كمونيستها برنگردند البته اين ميتوانست رويكرد (امريكا در قبال روسيه) باشد. رويكرد ديگر اين بود كه بگوييد براي مثلا 40 سال شما بر سر ما سلاح اتمي گذاشته بوديد، شما جنگ سرد را باختيد و شما بايد بهايش را بپردازيد، شما به خاطر كاري كه كرديد تنبيه خواهيد شد. افرادي در اين كشور بودند كه از ايده اول حمايت ميكردند و افرادي هم بودند كه حامي ايده ديگر (دومي) بودند. اوايل سال 1992 توسط آدم نجيبي به نام پل ولفوويتز سندي در ايالات متحده ايجاد شد، شما شايد او را بشناسيد، وي معاون وزير دفاع ايالات متحده و مسوول سياستگذاري بود. سندي كه او درست كرد، دكترين ولفوويتز ناميده شد البته رسما به اين اسم معروف نشد اما گونهاي كه با آن رفتار شد، همين بود اين سند بعدا رسما در چيزي كه به عنوان دكترين بوش ناميده شد، درج شد. روزنامه نيويورك تايمز اين دكترين را درز داد و اين دكترين علني شد.
چيزي كه اساسا اين دكترين ميگفت و شما ميتوانيد برويد و آن را جستوجو كنيد براي اينكه در دسترس است، فقط برويد و دكترين ولفوويتز را جستوجو كنيد، پيدايش خواهيد كرد. اين دكترين اساسا ميگفت كه ايالات متحده هرگز نبايد اجازه بدهد هيچ كشوري آن را به چالش بكشد و اينكه ايالات متحده بايد كشور برتر باقي بماند و ما بايد به متحدانمان بگوييم كه درباره توسعه تسليحات نگران نباشند، چراكه ما اين كارها را براي آنها انجام خواهيم داد و اينكه ما بايد روسيه را تحت نظر داشته باشيم براي اينكه نميدانيم روسيه به چه سمتي خواهد رفت، اين خرس (روسيه) شايد دوباره بلند شود و غرش كند. وقتي اين سند توسط نيويورك تايمز فاش شد، افراد ليبرالتر در امريكا سر و صدا بلندي ايجاد كردند. البته امروزه در امريكا واژه ليبرال و محافظهكار كاملا معنايش را از دست داده است؛ معنايي كه زماني وجود داشت بنابراين وقتي من ميگويم ليبرال، مطمئن نيستم كه از واژه درستي استفاده كردم. به هر حال، حداقل بسياري از افراد از ديدن اين سند ناراحت شدند. ادوارد كندي گفت كه اين يك سند امپرياليستي بود و هيچ كشوري نميتواند و نبايد آن را بپذيرد. اين سند به سرعت برچيده شد و توسط آقاي (ديك) چِني بازنويسي شد؛ كسي كه از نظر من به هر روشي كه نگاه بكنيد، آدم خيلي ليبرالي نيست و آقاي (كالين) پاول وزير دفاع آن روزها (به همراه ديك چني سند ولفوويتز را بازنويسي كردند) سند (بازنويسي شده) اين ايده درباره روسيه و ايالات متحده را حفظ كرد و اينكه ايالات متحده بايد تنها ابرقدرت باقي بماند. اساسا اين ايده بود كه پذيرفته شد و رفتار و رويكرد در قبال روسيه اينطور بود كه شما ديگر ابرقدرت نيستيد و شما يك كشور درجه دوم هستيد، خواهشا ساكت بمانيد. مشخص شد و براي شما هم مشخص خواهد شد اگر سياست ايالات متحده را دنبال كنيد. حالا دوباره به (دوره) گورباچف برگرديد و ديدارهايش با افرادي مهمي كه از وي خواستند كه اجازه متحد شدن آلمان (آلمان شرقي و غربي) را بدهد و ديوار برلين را برچيند. به او از سوي جيمز بيكر گفته شد، البته او به معناي افراد بسيار نيست منظور من اين است كه بسيار ميگويند اين حرف حقيقت ندارد (اما) به او (گورباچف) توسط جيمز بيكر گفته شد اگر اينطور شود (آلمان متحد و ديوار برلين برچيده شود)، ناتو حتي يك اينچ هم به سمت شرق نخواهد رفت. خوب همين چند وقت قبل در تاريخ 12 دسامبر 2017 آرشيو دفاع ملي دانشگاه جورج واشنگتن دقايقي از صحبت بيكر با گورباچف را از اسناد محرمانه خارج كرد و اين در آن سند هست. البته فقط بيكر نبود كه اين را به وي (گورباچف) گفته بود، چندين نفر ديگر هم آنجا بودند. رهبري آن زمان آلمان هم بود، آلمان غربي و ديگران. در آخر بايد اين را بگويم كه من نميگويم، من اين را نميدانم كه گورباچف ميتوانست مانع از اتحاد آلمان شود، بلكه اين را ميگويم كه آنها اين حرفها را زدند و بعد از آن ديوار برلين برداشته شد و ناتو آن روزها سر جاي خود باقي مانده بود، در دوره بوش پدر هم اين موضوع ادامه يافت، در دوره چهار سال اول (دولت بيل) كلينتون هم همين طور بود اما در دوره دوم تقريبا در سال 1996 تصميم براي گسترش ناتو اتخاذ شد، سه كشور لهستان، جمهوري چك و مجارستان. حالا من يك متن براي شما ميخوانم. شما توماس فريدمن را ميشناسيد؟ ستوننويس قديمي نيويورك تايمز. او وقتي اين اتفاق افتاد، اين تقريبا سال 1998 است. او با جرج كندي صحبت كرد. من نميدانم آيا شما ميدانيد جرج كندي چه كسي بود؟ به نظر من او يكي از درخشانترين مغزهاي سياسي ايالات متحده در نيمه دوم قرن بيستم بود، او كسي بود كه ايده سد نفوذ و مهار اتحاد شوروي را مطرح و ايجاد كرد به جاي اينكه به دنبال جنگ با اتحاد شوروي برويم و به طرز موفقيتآميزي هم اين كار را انجام داد.
-بخش سوم اين پاورقي را در شماره روز دوشنبه مطالعه كنيد.