ماجراي عمارت لالوريه
مرتضي ميرحسيني
امروز بايد به نيواورلئان در لوئيزيانا برويم و ماجرايي از سال 1834 ميلادي را مرور كنيم، ماجرايي كه در عمارت لالوريه روي داد. شايعاتي درباره بدرفتاري خانم اين خانه، دِلفين لالوريه با بردههايش سر زبانها بود و برخيها ميگفتند كه او از هر بهانه كوچكي براي تنبيه آنان استفاده ميكند. آن زمان بردهداري نقض قانون ايالات متحد نبود، اما مالكان بردهها حق آزار و شكنجه آنان را نداشتند و - روي كاغذ - از تنبيه شديد بدني آنان منع شده بودند. البته ثروت و نفوذ اجتماعي خانواده لالوريه، حريم امني براي دلفين لالوريه ايجاد كرده بود و پليس و مقامات محلي - تا مدتي - به آنچه در عمارت آنان ميگذشت اهميتي نميدادند. ناگفته نماند كه هم خانم و هم آقاي لالوريه به ادب و نجابت شناخته ميشدند و در ارتباطات بيرون از خانه هيچ نشانهاي از جنون و ساديسم بروز نميدادند. همچنين يك بار گروهي از وكلاي نيواورلئان براي بررسي شايعاتي كه درباره بدرفتاري خانم لالوريه با بردههايش وجود داشت به آن عمارت رفتند و تا جايي كه ميشد «حقيقت» را جستوجو كردند. اين وكلا به چيزي نرسيدند و به قول يكي از آنان «هيچ چيز مشكوك و بدي در عمارت لالوريه وجود نداشت.» مدتي گذشت. تا اينكه درسال 1833 جسد يكي از بردگان كمسنوسال لالوريه پيدا شد و تحقيقات پليس معلوم كرد كه او هنگام فرار از دست دلفين لالوريه - كه با شلاق دنبالش ميكرد - از طبقه بالايي عمارت سقوط كرده است. تحقيقات بعدي نشان داد در چند سال اخير حداقل 10 برده ديگر از بردگان اين خانه را در قبرستان آنجا دفن كردهاند كه عددي غيرعادي و بسيار بيشتر از مرگ و مير متعارف بردگان بود. مقامات نيواورلئان صلاحيت خانواده لالوريه براي تملك برده را باطل كردند و حكم به فروش همه بردگانشان به فرمانداري ايالت لوئيزيانا دادند. دلفين لالوريه به ظاهر به اين دستور تمكين كرد، اما به واسطه دوستانش، دوباره همه اين بردگان فروختهشده را پس گرفت و آنان را بيسروصدا، پنهان از چشم مقامات، به عمارتش بازگرداند. باز مدتي گذشت. تا اينكه سال 1834 در چنين روزي، بخشي از عمارت آتش گرفت و گروهي از همسايگان براي كمك به لالوريهها به آنجا رفتند. در آشپرخانه - كه آتشسوزي از آنجا شروع شده بود - پيرزني 70 ساله را ديدند كه يكي از پاهايش به اجاق زنجير شده است. خود دلفين لالوريه در اتاق پذيرايي، براي نجات مبلهايش تقلا ميكرد. پيرزن گفت آشپز آن عمارت است و به قصد خودكشي و براي رهايي از شكنجههاي اربابش، خانه را به آتش كشيده است. همچنين گفت كه عده بيشتري در اتاقي در زير زمين عمارت زنداني هستند. راست ميگفت. اتاق شكنجه را كه پيدا كردند، ديدند هفت برده آنجا به زنجير كشيده شدهاند (طبق روايتي 2 نفر از آنان مُرده بودند.) آتشسوزي حقيقت را افشا كرد. معلوم شد كه دلفين لالوريه سالهاست بردگانش را براي تفريح و سرگرمي شكنجه ميكند و در آن عمارت، اتاقي مخصوص براي اين كار دارد. روايتهاي به جاي مانده از اين ماجرا كه از قول شاهدان در نشريات محلي ثبت شده است ضد و نقيضند. اما ميدانيم كه مردم خشمگين به عمارت لالوريه هجوم بردند و خانواده لالوريه پيش از رسيدن آنان گريختند. مهاجمان آن عمارت را با خاك يكسان كردند و پليسهايي كه براي آرام و پراكنده كردن آنان آمدند با خانهاي نيمهويران روبرو شدند. نيز نوشتهاند خانم لالوريه پيشخدمت خانه را كه شريك همه جرمهايش بود با خود نبرد، اما ننوشتهاند كه مردم خشمگين با او چه كردند. همچنين ميدانيم كه خانم و آقاي لالوريه در هيچ دادگاهي محاكمه نشدند و كسي براي آنچه آنان در عمارتشان ميكردند پروندهاي تشكيل نداد. به آلاباما گريختند، مدتي آنجا ماندند و بعد كشورشان را به مقصد فرانسه ترك كردند. دلفين لالوريه كه يكي از مشهورترين زنان دگرآزار تاريخ است، سال 1842 (به روايتي 1849) در پاريس از دنيا رفت.