نقش قرباني
محمد خيرآبادي
ما يك جهان نداريم. همه ما در جهاني واحد به سر نميبريم. هركدام از ما بر اساس طرز تلقيمان از جهان، خالق جهاني منحصر به فرديم. به عنوان مثال جهان كسي كه به نيروهايي مافوق بشر و طبيعت (به هر شكل) باور دارد با جهان كسي كه همهچيز را در ماده و طبيعت قابل مشاهده، جستوجو ميكند فرق دارد. هر دو در يك زمان و مكان زندگي ميكنند اما جهاني متفاوت دارند. اينكه ما امور جهان را چگونه ميبينيم و چگونه توضيح ميدهيم، جهان ما را ميسازد. در مواجهه با شرور و مصائب جهان، سه رويكرد ميتوان داشت. رويكرد اول اينكه دنيا همين است كه هست، پر از شر و تراژدي و غم و مصيبت و ايراد هم از روزگار و چرخ گردون است. يا نعوذبالله نقص و اشتباهي در خلقت رخ داده، يا نه، تقصير به گردن اهريمنان و مستكبران و حاكماني است كه اين همه شر و مصيبت به وجود آوردهاند. در هر صورت مشكل از جاي ديگري است و ما نبايد به گيرندههاي خود دست بزنيم. رويكرد دوم اين است كه فكر كنيم ايراد در ما و بخت ما و نژاد ما و تاريخ و جغرافيا و فرهنگ ماست. چرا كه انگار اين شرور و مصائب براي ما تا اين اندازه زياد است و براي ديگران بسيار كمتر از اين حرفهاست. ماييم كه در يك وضعيت بد گرفتار شدهايم و ميتوانستيم جايي ديگر به دنيا بياييم كه اينگونه نباشد. در اين صورت هم كاري از ما بر نخواهد آمد. ما قدرت تغيير بخت و نژاد و تاريخ و جغرافيا و فرهنگ خود را يكجا نداريم و چارهاي نيست جز اينكه بسوزيم و بسازيم. ابن دو رويكرد به ما نقش «قرباني» ميدهند و قرباني هميشه بيتقصير و بر حق است. سومين رويكرد اين است كه پيچيدگيها و زواياي پيدا و پنهان امور جهان را در نظر بگيريم. دنيا را چند وجهي و چند عاملي تبيين كنيم.
در اين صورت ما از نقش قرباني بيتقصير و هميشه برحق خارج ميشويم و بايد تكاني به خود بدهيم. اگر جهان را اينگونه ببينيم نه ميتوانيم نقش دستهاي پشت پرده و قدرتهاي بزرگ را انكار كنيم و نه ميتوانيم از تاثير تاريخ و جغرافيا و فرهنگ غفلت كنيم. نه ميتوانيم از كوتاهي و بدخواهي صاحبان قدرت عبور كنيم و نه ميتوانيم نقش فردي شهروندان را ناديده بگيريم. با اتخاذ رويكرد سوم، هميشه بايد براي مطالعه و تفكر به جهت شناخت بيشتر پيچيدگيها و زواياي پيدا و پنهان امور جهان، تلاش كرد و مهمترين كار ما تشخيص اين نكته است كه در كجاها توان تاثيرگذاري داريم و كجاها به كل از حيطه نفوذ ما خارج است. پائولو فريره فيلسوف و معلم برزيلي و نويسنده كتاب «آموزش ستمديدگان»، تعريفي از ستمپذيري (در مقابل آزادگي) ارايه ميدهد: «ستمپذير كسي است كه به تبع طرز تلقياش از جهان يا اصولا جامعه را اصلافناپذير ميداند يا خود را توانا به ايجاد تغييرات در درون نظام اجتماعي نميبيند. لذا نسبت به اصلاح جامعه احساس مسووليت نكرده و در اين راستا تلاشي هم نميكند. از فكر اصلاح خارج شده و به تنبلي همواره خوشايند و طبعنواز دل ميسپارد و با تسليم شدن به سرنوشت محتومي كه براي خود قائل است از مطالعه و تفكر براي شناخت «روش اصلاح جامعه» نيز فاصله ميگيرد.»