• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5184 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين

ترجمه زبان قارچي!

آلبرت كوچويي

 سختي ترجمه را در سيزده سالگي، زماني كه بچه محصل دبيرستان اميركبير در آبادن بودم، دريافتم. به انگليسي از كودكي، به لطف پدري آموزگار، آشنايي داشتم. در دبيرستان، انگليسي برايم در حد تفنن بود. اما چون به لطف آموزگار ايتاليايي، به آموختن زبان لاتين پرداختم، به سوداي آموختن ايتاليايي البته براي درك شعرها و آوازهاي پاپ آن هنگام بودم كه در ميان نسل جوان در دهه سي و چهل خورشيدي، موجي فراگير به‌پا كرده بودند و باز صد البته فهميدن ترانه‌هاي عاشقانه بيشتر. اثرگذارترين ترانه پاپ ايتاليايي در آن دهه‌ها سروده‌اي با اين عنوان بود. آنچه در پايان يك عشق مي‌ماند. بارها از اين عبارت شورانگيز و ژرفا ژرف در تحليل‌هايي متفاوت، مدد گرفته‌ام. در پايان يك عشق چه مي‌ماند؟ خاكستري از آتشي جانسوز با روياها و يادهاي خاكستر شده و مانده در آدم‌ها.
به سوداي دست يافتن به شعر‌هاي آوازخوانان پاپ، ناگهان خود را در برابر نظريه‌هاي امانوئل كانت و ديگر فيلسوفان يافتم. فيلسوفاني كه لاتين را براي بيان نظريه‌هاي‌شان، به مدد مي‌گرفتند و من در هزار توي اين نظريه‌ها و مفاهيم، سردرگم بودم. به معناي واقعي كلمه، جان مي‌كندم تا نظريه‌اي را به فارسي برگردانم و البته طبيعي بود كه در لايه‌هاي آن نظريه‌ها، سردرگم و در برگرداندن آنها، به زباني ديگر، آشفته باشم. اينها با من بود تا هنگامي كه به ديپلم رسيدم و بعد به دانشگاه، كه از ترجمه‌هاي فيلسوفان به لاتين، گريختم. اما شور و دلبستگي ترجمه با من بود تا در دانشكده زبان و بعد مترجمي، به زبان فرانسه دل ببندم. روزنامه‌نگار شدن و ترجمه متن‌هاي ادبي و هنرهاي تجسمي، مرا در دنياي ترجمه غرق كرد.
در دنياي ترجمه حساسيت و وسواس تني چند از سردبيران، پوست مرا مي‌كندند. اين دلبستگي سبب شد تا پول يك دانشجوي يك لاقباي روزنامه‌نگار، به دايره‌المعارف‌هاي بريتانيكا، امريكانا و بعد چيمبرز رنگي و مصور دست پيدا كنم و از آن خود سازم. تنها مرجعي كه در آن دهه‌ها، مي‌توانستيم به يافتن معناي ديگر زبان‌ها، البته فقط انگليسي و بعدتر فرانسه دست پيدا كنيم، فرهنگ «حييم» در قطع جيبي بود. حالا در اين چالش طاقت‌فرساي ترجمه، سردبيري چون حسين مهري هم باشد، كه پيدا كردن معنا و معادل يك كلمه، شكنجه بود. گاهي حتي ضميمه فرهنگ «حييم» يا «اپنديكس» هم كارساز نبود. در چنين زماني، بايد دست به تلفن مي‌شديم و از اين و آن، مدد مي‌گرفتيم. البته با ناز و كرشمه‌هاي بسياري از آنها.
اداي ديني باز داشته باشم از م.آزاد، محمود مشرف آزاد تهراني كه به راستي مترجمي قدر و توانمند بود. تسلط او به ادبيات كلاسيك ايراني، او را قدرتر مي‌ساخت، چراكه گاه يافته‌هاي او حيرت‌آور بودند. در اين ميان بايد از ترجمه بي‌همتاي او از كتاب «سالار مگس‌ها»، يا ارباب مگس‌ها، از «ويليام گلدينگ» برنده جايزه نوبل بگويم. داستان گروهي پسربچه مدرسه‌اي است كه در پي يك سانحه هوايي در جزيره متروكي در اقيانوس آرام، به گونه‌اي بي‌سرپرست رها مي‌شوند. اين داستان به فارسي با عنوان‌هاي سالار مگس‌ها يا ارباب مگس‌ها، درآمده اما  م.آزاد نام غريب بعل زبوب را انتخاب كرد. 
اين نمونه‌اي از وسواس و جست‌وجوهاي آزاد به عنوان مترجم بود. اين وسواس و دقت پژوهشگرانه، همواره با او بود. زنده‌ياد هوشنگ حسامي هم، يك فرهنگ لغت سيار بود، كه بارها، به كمك مي‌آمد. گاه چنان معناي يك كلمه را به سرعت مي‌گفت كه شك مي‌كرديم درست مي‌گويد يا به اشاره‌اي طنازانه «پراند»! يافتن معناي واژه‌هاي ديگر زبان‌ها، زماني پرشباهت به سفر سيزيف‌وار بود در پيمودن قله‌ها با صخره‌ها بر دوش كاري كه امروز به تفنن مي‌ماند. در يك مقاله علمي به كنايه به خاطر ارتباط زباني‌اي كه قارچ‌ها مثل انسان با هم دارند آمده بود بايد در گوگل در پي يافتن ترجمه زبان قارچي باشيم!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون