آيا احيا و بازسازي اكوسيستم تخريبشده ممكن است؟
ثانيههاي طلايي نجات حيات سبز
فرناز حيدري
اكوسيستمها دربرگيرنده همه ارگانيسمهاي يك منطقه و محيط زيستي هستند كه موجودات زنده در آنها زيست ميكنند. يك اكوسيستم ميتواند داراي هر ابعادي، از سر سوزن گرفته تا تمام بيوسفر باشد. در دنياي امروز كه شاهد تغييرات گسترده و پرشتاب در اكوسيستمها هستيم، نگرانيها براي حفاظت از محيط زيست هم دوچندان شده اما آيا اكوسيستمها و محيطهاي تخريبشده، قابليت احيا و بازسازي را دارند؟
اكوسيستمها تحتتاثير حوادث طبيعي مانند توفان يا آتشسوزي گاه بهطور جدي آسيب ميبينند، اما حتي در چنين شرايطي هم معمولا ساختارهاي اصلي آنها مجدد احيا خواهد شد يا به واسطه فرآيند توالي اكولوژيكي، گونههاي مشابهي در آنها زيست خواهند كرد. با اين وجود برخي اكوسيستمهايي كه تحتتاثير فعاليتهاي انساني مفرط مانند تخريب گسترده، معدنكاوي، دامداري و الواركني قرار ميگيرند؛ ممكن است توانايي طبيعيشان را براي بازگشت به حالت اوليه از دست داده و ديگر بدون دخالت انسان احيا نشوند. به عنوان مثال، گونههاي گياهي اصلي در جايي كه خاك آن به دليل فرسايش، شسته شده؛ ديگر قادر به رشد نيستند در نتيجه احياي اكوسيستم زماني كه عامل مخرب هنوز حضور دارد، اغلب غيرمحتمل است. نمونه آنهم احياي درختزارها و ساواناهاي تخريبشده در بخش غربي ايالات متحده است؛ تا زماني كه چراي مفرط توسط دامهاي معرفيشده در اين زمينها ادامه دارد، احياي درختزارها ممكن نيست و كاهش فشار چراي دام بهطور مشخص، نقطه كليدي براي دستيابي به موفقيت در طرحهاي احياي اين نواحي قلمداد ميشود.
اما زماني كه گياهان و گونههاي جانوري اصلي به واسطه فعاليتهاي انساني بهطور كل از منطقه حذف ميشوند، ممكن است كه مديران مجبور به تصميمهاي سخت شوند يا حتي تلاش كنند تا دوباره آنهايي را كه از دست رفتهاند به اين مناطق معرفي كنند. موفقيت در چنين شرايطي هميشه در هالهاي از ابهام قرار دارد اما آنچه از آن با عنوان احياي بومشناسي (احياي اكولوژيكي) ياد ميشود، تنها زماني اتفاق خواهد افتاد كه همه عملكردهاي يك اكوسيستم مجدد احيا شود و اين مساله از اساس با بازگرداندن برخي يا تمام گونههاي گياهي و جانوري از دست رفته، متفاوت است يعني اگر شما تصور كنيد كه ميتوانيد يك اكوسيستم را تخريب و مجدد با بازگرداندن برخي گونههاي گياهي يا جانوري احيا كنيد، از همان اساس در اشتباه هستيد.
احياي فرصتها
احياي اكوسيستم و محيط زيست نيازمند تحقيقات و مطالعات علمي گسترده است. پروژههاي احيا فرصتهايي را براي گردآوردن مجدد همه اجزاي يك اكوسيستم به طرق مختلف فراهم ميسازند. در واقع هدف اصلي فراهم ساختن امكان استخدام افراد محلي و ايجاد فرصتهايي براي داوطلبان و در ضمن آموزشهاي حفاظت از محيط زيست است. اما آيا اين مساله پيشتر هم انجام شده؟
پاسخ مثبت است، احياي بومشناسي در گذشته هم سابقه داشته. به عنوان مثال در گذشته با استفاده از يكسري فناوريها تلاش ميكردند تا عملكرد اكوسيستمها را احيا كنند يا گونههاي شناختهشده و باارزش اقتصادي را به آنها برگردانند. ساخت تالاب (به منظور جلوگيري از به زير سيل رفتن زمينها)، احياي اراضي معدني (به منظور جلوگيري از فرسايش خاك)، مديريت مراتع و جلوگيري از چراي بيرويه (به منظور افزايش محصولات علفي) و كاشت درختان در زمينهاي پاكسازيشده (به منظور استفاده از الوار يا براي فعاليتهاي تفرجي يا به منظور حفظ ارزشهاي اكوسيستمي) نمونههايي از اين دست تجارب هستند كه كم و بيش نيز در مناطق مختلف دنيا ادامه دارند.
اما مساله اينجاست كه حتي در اين شرايط باز هم اكوسيستمهايي بهشدت ساده به وجود ميآيند كه تنها چند سالي دوام خواهند آورد. امروزه نگراني در مورد محيط زيست و تنوعزيستي در كل دنيا افزايش پيدا كرده و به همين دليل برنامههاي احيا شامل استقرار مجدد و دايم اكوسيستمها و باز گرداندن گونههاي اصلي به عنوان يك هدف اصلي به شكل ملموستري در دستوركار قرار گرفته است. شايد يك مثال بتواند اصل موضوع را مشخصتر كند؛ اگر خاطرتان باشد در سال ۲۰۰۵ ميلادي، شهر نيواورلئان در كرانه رودخانه ميسيسيپي و ساير شهرهاي ساحلي اطراف خليج، توسط توفان كاترينا دستخوش تخريب و آسيب جدي شدند، بهطوري كه حتي زيرساختهاي توسعهيافتهاي هم كه در نواحي تالابي ساخته شده بودند؛ از آسيبها در امان نماندند. تحقيقات در آن زمان نشان داد كه در واقع همين زيرساختها بودند كه خط ساحلي را بيش از پيش در برابر آسيبهاي ناشي از توفان آسيبپذير ساخته بودند. طنز تلخ ماجرا اينجا بود كه احتمال تخريبهاي ناشي از توفان، ۷ سال پيشتر از اين اتفاق هم در يك پروژه ارزيابي تالابهاي ساحلي كه توسط نيروي احيا و حفاظت از تالابهاي ساحلي لوييزيانا در سال ۱۹۹۸ ميلادي انجام شده بود، پيشبيني شده بود. اما هيچكس آن را تا زمان وقوع توفان كاترينا جدي نگرفت، در پروژه ارزيابي مذكور به ضرورت احياي فوري تالابهاي از دست رفته بهطور مشخص تاكيد شده بود. بعد از سال 2005، پروژههاي احيا آغاز شدند اما مساله اصلي تامين سرمايه مناسب بود چرا كه اگر بهطور مناسب تامين سرمايه صورت نميگرفت و اگر ابعاد كار به اندازه كافي از نظر مقياس بزرگ نبود، آنگاه نيواورلئانيها باز هم در برابر سيلابهاي ويرانگر ديگر آسيبپذير ميبودند. بنابراين درس بزرگ اصلي اينجاست؛ اكوسيستم و محيط زيست را بايد در زمان درست حفاظت كرد و اگر اين كار انجام نشود، در آينده متحمل هزينههاي كلان خواهيم شد.
يك مثال ديگر فنسكشي در زيستگاه ماهيهاي قزلآلاست كه در اكثر نقاط دنيا به واسطه فعاليتهاي انساني به سرعت در حال انجام است. اگر چنين زيستگاههايي بخواهند احيا شوند، بايد در ابتدا مانع حضور دام در آنها شد و سپس اقدام به كاشت گونههاي گياهي بومي و تقويت حوضههاي نهر با استفاده از صخره كرد. آيا انجام اين كار در مقياس خرد آنهم در اكوسيستمهايي كه روز به روز مصنوعيتر ميشوند، عملي است؟
مثال ديگر تالاب هورالعظيم است. زندگي مردم حاشيهنشين تالاب هورالعظيم مدتهاست كه تغيير كرده، بعد از جنگ مردم نميتوانستند به تالاب برگردند و در نتيجه بسياري از مردم بعد از جنگ از تالاب كوچ كردند ولي همچنان ماهيگيري، گاوميشداري و زمينهاي كشاورزي در اطراف تالاب هورالعظيم وجود دارد. اما از سال 1380 بعد از آبگيري سد كرخه و همزمان حضور شركت نفت، قسمت جنوبي مجدد تغيير كرد و خشك شد و در عين حال به بخشهايي از قسمت شمالي هم آب نرسيد و مردم منطقه هم كه شغل اصليشان صيد ماهي و گاوميشداري بود، به شدت ضربه خوردند. رهاسازي آب هم معمولا نقشي در آبگيري تالاب اصلي ندارد، شايد بخشهاي شمالي مقداري آب بگيرند اما كشت برنج و حوضچههاي پرورش ماهي بخش اعظم اين آب را به خود اختصاص ميدهند و از حقابه تالاب كاسته ميشود. عراق نيز خشكاندن تالابها را از زمان جنگ آغاز كرد. پس از جنگ خليجفارس يعني در حدود ۲۶ سال پيش، كار خشك كردن تالابها در عراق حتي جديتر دنبال شد. شواهد حاكي از آن است كه بيش از ۶ هزار مايل مربع از تالابهاي عراق يعني مساحتي در حدود ۱۵،۵۳۹ كيلومترمربع در طول اين عمليات چندين ساله خشك شد. سدسازي، صدها كيلومتر زهكشي در كانالها، پمپاژ آب زيرزميني و... در كشور عراق باعث آوارگي قريب ۵۰۰ هزار نفر شد، مردمي كه نهتنها آواره شدند بلكه حتي تا مدتها آبي هم براي آشاميدن نداشتند. سرانجام اين بحران به پناهندگي اجباري آنها ختم شد. دامنه تاثيرات به حدي بود كه حتي امروز نيز ميتوان به راحتي تاثير آنها را مشاهده كرد. همانطوركه ميدانيد يكي از مهمترين دلايل وقوع پديده ريزگردها در بخشهاي غربي كشور ما همين خشك شدن تالابهاي عراق است و با وجود اينكه ضرورت احياي تالاب هورالعظيم بهشدت احساس ميشود اما در عمل انجام آن دستنيافتني جلوه ميكند.
مسكن يا جبران مافات
تلاشها براي احياي محيط زيست، گاهي اوقات جزيي از روشهاي مسكن و جبراني است كه در آنها يا يك مكان جديد ساخته ميشود يا يك مكان جايگزين براي جايي كه به دليل توسعه از بين رفته، احيا ميشود. در ساير موارد، فرآيندهاي اكوسيستمي بيش از خود اكوسيستمها، هدف فعاليتهاي احيا هستند. به عنوان مثال، سيلابهاي سالانه را ساخت سدها و خاكريزها مختل ميكند يا جلوي آتشسوزيهاي طبيعي را يكسري پيشگيريهاي خاص ميگيرد اما مساله اينجاست كه غيبت اين فرآيندهاي طبيعي ميتواند براي اكوسيستمهاي محلي و منطقهاي و حتي براي گونههايي كه در آنها زيست ميكنند، خطرناك باشد بنابراين بهتر است كه بسياري از تلاشهاي حفاظتي را گروههاي حفاظتي محلي حمايت كنند يا حتي در اصل پايهگذار آنها باشند، چرا كه اين گروهها هستند كه ميتوانند ارتباط مستقيم ميان سلامت اكوسيستم، افراد و در عين حال رفاه اقتصادي را درك و ايجاد كنند. مردم ميتوانند، ببينند كه كاشت درختان باعث ميشود كه هيزم و حتي غذا داشته باشند؛ ضمن اينكه اين كار جلوي شسته شدن خاك را ميگيرد و محيطهاي اطرافشان را در آب و هواي گرم، خنك ميكند. يك مثال عالي از فعاليتهاي احيا كه با حمايت قاطعانه مردم محلي انجام شده، جنبش كمربند سبز است كه نمونه موفق آن را زنان روستايي در كنيا با كاشت بيش از ۳۰ ميليون اصله درخت در مكانهايي كه خاكشان فرسايش يافته بود، محقق كردند. اين جنبش در عين حال مردم روستايي بالاخص زنان فقير را به نحوي سازماندهي كرد كه توانستند صداي خودشان را به گوش سياستمداران كنيا هم برسانند و از اين طريق نهتنها وجهه اجتماعي پيدا كردند بلكه در عين حال امكان دسترسي عمومي به جنگلها را مهيا ساخته و جلوي الواركني غيرقانوني را هم گرفتند.
براي تعيين اينكه آيا اهداف پروژههاي حفاظتي حاصل شده يا نه، هم سايتهاي مرجع و هم نواحي احياشده بايد سالها يا حتي دههها مورد پايش كارشناسان قرار گيرند تا مشخص شود اهداف مديريتي صحيح چگونه در آنها محقق شده و اينكه آيا در آينده دخالتهاي بيشتري هم لازم است يا خير. اين رويكرد را معمولا با عنوان احياي سازگارانه با محيط ميشناسند. بهطور مشخص بدان معناست كه اگر فرضا گونههاي بومي منطقه باقي نمانده باشند، ممكن است كه آنها را مجدد به آن محل معرفي كنند و در مقابل اگر گونههاي مهاجم كماكان در محيط حاضر باشند، آنها را مجدد حذف كنند.
براي طبيعت چه كار درستتر است؟
بهطور كلي روشهاي مختلفي براي احياي محيط زيست است؛ يا بايد هيچ كاري انجام نشود چون احياي محيط زيست كاري بسيار هزينهبر است يا به دليل عدم موفقيت تجارب پيشين يا حتي اين باور كه خود اكوسيستم ميتواند خودش را احيا كند؛ باز هم كار خاصي انجام نشود. چنين تجارب احياي انفعالي معمولا زماني اتفاق ميافتند كه زمينهاي كشاورزي متروك مجدد به جنگل تبديل ميشوند. راهكار دوم بازپروري است، يك اكوسيستم تخريبشده ميتواند با يك نوع اكوسيستم توليدي اما متفاوت جايگزين شود، به عنوان مثال يك جنگل تخريبشده ممكن است كه با يك جنگل دستكاشت جايگزين شود. در اين صورت معمولا تنها تعداد معدودي از گونههاي گياهي و جانوري ميتوانند دوباره در آن اكوسيستم جاگير شوند يا ممكن است كه حتي تلاش شود تا جايگزيني بزرگ مقياستري از گونهها اتفاق بيفتد. راهكار سوم احياي جزيي است يعني دستكم بعضي از عملكردهاي اكوسيستم و بعضي از گونههاي غالب اصلي تحت شرايطي خاص احيا شوند. يك مثال آن هم كاشت مجدد علفزارهاي تخريبشده با تعداد معدودي از گونههايي است كه ميتوانند در آنجا بقا داشته باشند و در عين حال عملكردشان هم براي آن اكوسيستم حياتي است. اين همه در حالي است كه تلاشها در مورد گونههاي نادر كه در اصل جزيي از برنامه احياي كلي هستند، به تاخير انداخته ميشود و در نهايت راهكار آخر احياي كامل است يعني منطقه با تركيب گونههاي اصلي، ساختار و فرآيندهاي اكوسيستمي به صورت يك برنامه فعال و با انجام كارهايي مانند حذف يا كاهش عوامل تهديدكننده، اصلاح سايت و معرفي مجدد گونههاي اصلي احيا شود.
براي بهترين تصميمگيري هم بايد مسائلي مانند سرعت احيا، هزينه، قابل اعتماد بودن نتايج و توانايي جوامع بيولوژيكي نهايي براي ماندگاري با حداقل يا در عمل هيچ نوع امكانات خاص نگهداري را حتما در نظر داشت. مسائلي مانند اينكه كاشت دانههاي جديد چقدر هزينه دارند يا تا چه اندازه در دسترس هستند، چه زماني بايد به آنها آبرساني كرد، چقدر به آنها كود داد، چگونه گونههاي مهاجم را حذف كرد و چگونه سطح خاك را آماده كرد؛ همه از جمله ملاحظاتي هستند كه بايد به منظور موفقيت طرح مدنظر قرار گيرند.
اگر زمينهاي تخريبشده و جوامع آبي با تصميمگيري درست احيا شوند، آنگاه تركيبات گونههاي اصلي هم به آنها بازميگردند و در عين حال مساحت بيشتري هم از منطقه تحت پوشش حفاظتي قرار ميگيرد، تنها در اين صورت اكولوژي احيا ميتواند يك نقش بسيار مهم در حفاظت از جوامع بيولوژيكي ايفا كند. درست است كه حفاظت از اكوسيستمهاي طبيعي موجود يك امر حياتي است اما اين را هم بايد در نظر داشت كه اغلب تنها از طريق احيا ميشود مساحت بيشتري از يك منطقه را كه در آن گونههاي بومي به شكل غالب وجود دارند، حفاظت كرد. از آنجايي كه مناطق تخريبشده معمولا توليدكننده نيستند و ارزشهاي اقتصادي كمي هم دارند لذا دولتها ممكن است كه تنها به دليل تمايل به افزايش ميزان توليد يا حتي بالا بردن ارزشهاي حفاظتي، احياي آنها را در دستوركار قرار دهند. در نهايت شاهد هستيم كه امروزه بسياري از تلاشها در دنيا براي احياي اكوسيستمها بر مواردي همچون تالابها، درياچهها و مراتع متمركز شده است، چون اين محيطها از فعاليتهاي انساني بهشدت آسيب ديدهاند و لذا كانديداهاي خوبي براي كارهاي احيا هستند. علاوه بر اين، پروژههاي احيا در مناطق شهري هم ميتوانند كيفيت حيات را براي مردمي كه در اين مناطق زندگي ميكنند، بهبود بخشند. بهطور مشخص ۴ عامل امكان احيا را فراهم ميسازند: آگاهي و دانش كافي، خاك و زمين مناسب، سرمايه و البته مشاركت مردم. مردم بايد بدانند كه محيط زيست تا چه اندازه در زندگي آنها اهميت دارد و محيط زيست چه امكانات باارزشي را ميتواند به صورت مجاني در اختيار آنها قرار دهد. پاياني را براي پروژههاي احياي محيط زيست نميتوان متصور شد، چرا كه هميشه موردي هست كه دستاندركاران طرح بايد در مورد آن نگران باشند. به عنوان مثال در مورد احياي تالابها بهطور مستمر بايد بر برداشت علفهاي هرز نظارت داشت و در همه اين موارد زمان بيشتر از هر چيزي اهميت دارد، چرا كه هرچه احيا زودتر انجام شود، سريعتر هم آنچه بايد ياد گرفته ميشود و طبيعتا اشتباهات هم سريعتر جبران خواهند شد. در حالي كه از دست دادن زمان قطعا به ضرر خواهد بود.