ادامه از صفحه اول
ديوارهاي بلند بياعتمادي
آسيبهاي اجتماعي راهحل علمي و كارشناسانه دارد و دقيقترين آدرس آن، قرار گرفتن كشور در مسير توسعه است. به ميزاني كه از توسعه دموكراتيك، متوازن و پايدار فاصله بگيريم بايد منتظر شدت يافتن انواع آسيبها و بحرانهاي اجتماعي در كشور باشيم. اصرار بر ديواركشي يعني اصرار بر پاك كردن صورت مساله كه پيامد آن رفتن سراغ آدرسهاي غلط با آسيبها و مناقشههاي جديد و بيشتر است.
دوم؛ در زماني كه رهبر فقيد انقلاب در قيد حيات بودند، عروس امام به ايشان اطلاع دادند كه دانشگاه ما را جداسازي كردهاند. امام فيالفور دستور پيگيري تا لغو اين جداسازيها را دادند. محيطهاي عمومي، اعماز دانشگاهها و مراكز علمي و پاركها اجتماعيترين و امنترين موقعيت براي رفتارهاي سالم اجتماعي زنان و مردان يك جامعه در كنار يكديگر است و اين نوع جداسازيها نه تنها دغدغه مدافعان جداسازي را حل نميكند، بلكه بر تل و انبوه معضلات زير پوست شهر خواهد افزود. به خصوص در جامعه متنوع و متكثر ايران كه به رغم همه اين تفاوتها و نارضايتيها در كنار يكديگر به مسالمتآميزترين وجه ممكن زندگي ميكنند. اين ديوار آتشي جديد بر خواهد افروخت.
سوم؛ خوب است مدافعان اين جداسازيها و ديواركشيها نظرات مردم را هم جويا شوند. به راستي و در عالم واقع چند درصد مردم ايران موافق اين ديواركشيها هستند؟ (من نميدانم) اگر قرار است نظر ولينعمتان در سياستگذاريها اعمال شود. آيا ديواركشي هم نماد ديگر تك صدايي و اقليت سالاري است؟
چهارم؛ وجود پاركهاي اختصاصي زنان در بسياري از جوامع، امري مرسوم است. در كشور ما هم چنين پاركهايي وجود دارد و كاربري خاص خود را هم دارد. اما كاربري پاركهاي عمومي، با توجه به استفاده جمعهاي خانوادگي و دوستانه در آن است. جمعهايي كه پاركها را محيطي امن و توأم با آرامش براي گذراندن لحظات خارج از خانه تشخيص و ترجيح ميدهند. با جداسازيها اين محيط عمومي را از خانوادهها سلب ميكنيد. و حرف آخر اينكه مخاطب بيروني وقتي به اين نوع اقدامات از طرف حاكميت نگاه ميكند، بيش از پيش به اين واقعيت تأسفبار پي ميبرد كه گويي جامعه و حكومت ايران در دو دنياي دور از هم و كاملا بيگانه با يكديگر زندگي ميكنند.
به ياد وكيلِ اوّل
كمگوي و گزيدهگوي بود و به خانه دوّم يعني كانون وكلاي دادگستري دلبستگي زيادي داشت.
با اصحاب رسانه به ويژه از جنس نوشتارياش پيوند ديرينهاي داشت و كارسختِ روزنامهنگاران و خبرنگاران را ارج ميگذاشت.
نقد و نقّادي سازنده را ميستود، تا آنجا كه نقدهاي نيشدار پارهاي از همكاران را با احترام پاسخ ميداد، در گفتارو رفتار از دايره انصاف خارج نميشد و هيچگاه از اين و آن در جمع، زبان به گِله و شِكوه نميگشود.
مسووليتپذير بود و به مسووليت مدنياش در قبال شهروندان بيش از هر چيز ديگر اهميت ميداد.
منّظم بود و خوشقول. خوشپوش بود و خوشبيان، تراشيده و موزون با آن دستمال گردنِ هميشگي بر گردن و مسلّط بر قانون.
پيشينه تحصيلياش حكايت از حضور در ميان بهترينها در دبيرستانِ البرز، دانشگاه تهران و دانشگاه شهيد بهشتي (ملّي) داشت و با وجودي كه قلّه تحصيلات عالي را بنا به دلايلي فتح نكرده بود، امّا از بسياري از مدّعيان و فاتحان قلّهها، جلوتر و بهروزتربود.
تعريف و تمجيد و عنوان بر رفتارش كارگر نبود، سادهزيست بود و خانوادهدوست.
هماره مدافعِ بيچون وچرا، امّا حسابشده، همراه با تدبير و تدّبر استقلال كانون وكلا بود.
كانوني كه در گذر چهار دهه گذشته با همگامي، همراهي و همدلي فرزندان شايستهاش پيچ و خمهاي بسيار سختي را از سر گذرانده و آنگونه كه شاهديم ديرزماني ميگذرد به بلا گرفتار آمده و اين روزها فشارهاي كمرشكن و هدفمندي را از جانب اصحاب قدرت بر پيكرِ نيمه جان خويش تحمّل كرده و از درد به خود ميپيچد!
نقشِ حقوقدانهاي زن و مرد را در توسعه متوازن، فراگير و همهجانبه كشور درك و پيوسته يادآوري مينمود.
بزرگان حرفه وكالت را ميستود و هر فرصتي را براي تقدير از آنان مغتنم ميشمرد و نقشِ كار آموزان وظيفهشناس، آگاه و مجهّز به يافتههاي روز را در آينده جامعه حقوقي و به تبع آن در توسعه كشور بسيار مهّم ارزيابي ميكرد.
از دايره قانون خارج نميشد، اگرچه به ضررِ خود و موّكلش ميبود.
خوشمشرب بود، با آثاري سُتُرگ و ميراثي ارزشمند.
انگشتشمار آدمهايي هستند، به جاي آنكه، جايگاه به آنان زينت بخشد، خود به جايگاه زينت ميبخشند و استاد كشاورز در زمره اين زينتدهندگان به جايگاه بود.
و كلام آخر آنكه اين استاد بزرگ نه فقط وكيلي ششدانگ كه انساني دوستداشتني و قابل احترام بود.
و در اين ميان، ناگفتهها درباره بينش، منش و روشِ اين بزرگمردِ عرصه اخلاق و علم و عمل بسيار.
ميراث ارزشمندش را پاس داشته و به آيندگان بسپاريم.
روانش شاد.