احساس ناكامي عامل مهم گسترش خشونت
غلامرضا ظريفيان
آمارهاي رسمي، مشاهدات عيني و پژوهشهاي جامعهشناسان و روانشناسان بيانگر رشد خشونت در عرصههاي مختلف زيست اجتماعي در ايران است. اين مساله علاوه بر ابعاد نگرانكننده و آثار بسيار مخرب خشونت از اين جهت، بسيار با اهميت است كه فرهنگ شايع و رايج ايراني از ديرباز، همواره با نوعي تابآوري، همزيستي، ملاطفت، مدارا، سهلگيري و مسامحه در روابط فردي و اجتماعي قرين و همراه بوده است. خصلتهاي عرفاني عميق نهفته در فرهنگ ديني و مروت و پهلواني مورد ستايش در ادبيات فاخر و جاري در فرهنگ عامه نيز مويد اين مساله است. رشد و افزايش خشونت علاوه بر آثار جبرانناپذير آن، فرهنگ و زيست تاريخي جامعه ايران را نيز به مخاطره و چالش ميكشد. نكته مهمتر آنكه خشونت، خصلتي تزايدي دارد؛ به تعبير بهتر خشونت، خشونت ميآفريند. تعاريف مختلفي از خشونت شده است. روانشناسان عمدتا خشونت را رفتاري مبتني بر قصد و اراده به منظور آسيب وارد كردن جسمي و روحي به فرد ديگري تعريف كردهاند كه شامل خشونتهاي كلامي و فيزيكي ميشود. در اين ميان، آمارها و دادههاي علمي و مشاهدات عيني، حكايت از رشد معنيدار، خشونت كلامي و پرخاشگري در جامعه دارد. آمارهاي ضرب و شتم و آسيبهاي جسمي نيز از اين رشد برخوردار شده است. به دلايل مختلف ميتوان مساله افزايش خشونت را مورد بررسي قرار داد. در اين مختصر مروري بر احساس ناكامي در افزايش خشونت در جامعه شده است.
1) كاهش و افت محسوس تامين نيازهاي اساسي در بخش مهمي از طبقات جامعه به خصوص نيازهاي معيشتي و رفاهي و ناكامي در تامين حداقل نيازهاي معيشتي از عوامل مهم رشد خشونت در جامعه است. در ميان انبوهي از فريادها، عصبانيتها، عبارتهاي كوتاه اما بسيار نامطبوع، ناكاميهاي جامعه در زمينههاي مختلف به خصوص فاصله طبقاتي، بحران اشتغال، گرانيهاي روز افزون، نامراديها، نامرديها و بياخلاقيهاي ناشي از وضعيت بحران اقتصادي را ميتوان به وضوح مشاهده كرد. درك اين نكته بسيار مهم است كه با يك جامعه آسيبديده و ناكام نميتوان گفتوگوي فاخر فرهنگي و ارتباط موثر اخلاقي و اميد به تربيت و تعليم شايسته و در خور داشت. در يك جامعه آسيبديده و كم بهرهمند، ارزشها به محاق ميرود. دين و اخلاق واقعي ذبح ميشود و در بهترين شكل، عاملي مُسكن و غير واقعي بر كاهش موقتي آلام و رنجهاي جامعه ناكام ميگردد كه اين خود خسارتهاي دراز دامني را براي جامعه به ارمغان خواهد آورد.
2) ناكاميها، منجر به يك آسيب بزرگ ديگر در جامعه ميشود كه روانپريشي است. روانپريشي، آستانه تحمل و تابآوري را در انسان بهشدت كاهش ميدهد. از آثار روانپريشي خشم زودرس و عدم كنترل آن است. خشونت كلامي در بسياري از مواقع، منجر به آزارها و آسيبهاي جسمي ميشود. از رهگذر روانپريشي، سلامت روحي و رواني انسانها بهشدت به مخاطره ميافتد. از جمله گزارشهاي نگرانكنندهاي كه در ارتباط با خشونت و ناكامي ارايه شده است افزايش خشونت ميان زنان و مردان در بستر خانواده است. خانواده در ايران، همچنان از موثرترين نهادهاي اجتماعي است كه نقش مهمي را در تربيت، تعادل، انتقال فرهنگ و پايداري مناسبات فرهنگي و اخلاقي و سلامت روحي و رواني ايفا ميكند. گسترش خشونت و افزايش روز افزودن آن در خانواده علاوه بر پيامدهاي منفي ديرپا و ايجاد احساس ناامني و بحران در روابط اجتماعي و تاثير جبرانناپذير در تربيت فرزندان، خود عامل مهمي در افزايش خشونت در جامعه ميشود. فقدان ارتباطات عاطفي در خانواده به سرعت به جامعه تسري پيدا ميكند و جامعه به جاي تفاهم، آوردگاهي ميشود براي تقابل.
3) بسياري از يافتهها و پيمايشها، حكايت از خشونتهاي خانوادگي و ناكاميهاي رفاهي و عدم تامين نيازهاي معقول مادي، بحران اشتغال و به تبع آن افزايش تحقير، سرزنش، قهر و كممحلي، خشونت لفظي و كلامي و خشونت و آزارهاي جسمي در عرصه خانواده دارد. در يك پژوهش علمي كه در يكي از استانهاي كشور انجام شده است، 32.2 درصد همسرآزاري، ناشي از ناكاميهاي مالي است. در يك جمعبندي اجمالي در اين زمينه، ناكامي و احساس آن يكي از مهمترين عوامل به وجود آورنده تمايلات خشونتآميز، اعم از پرخاشگري و آزار جسمي است.
شرايط بيروني مانند ناكامي و احساس محروميت، محرك بسيار نيرومندي است، براي گسترش خشونتورزي در ابعاد فردي و اجتماعي آن. هرچند همه ابعاد خشونت به ناكامي و احساس آن منحصر نميشود، اما قطعا از عوامل خشونت و گسترش خشونت فردي، خانوادگي و اجتماعي، ناكامي و احساس محروميت، احساس تبعيض و بيعدالتي در جامعه است.
4) چنانچه به دنبال يك جامعه امن، اخلاقي معنوي، مهربان و باهويت هستيم، نبايد سوراخ دعا را گم كنيم و با هزينههاي بسيار، مساله را در جاهاي ديگري جستوجو كنيم. حاصل عدم درك درست اين مساله، خود عامل مهمي است در گسترش افزايش خشونت و بحرانهاي ناشي از آن در جامعه. در واقع، فهم درست مساله، گام بزرگي است در حل مساله. مولوي، عدم درك درست از مساله را صدها سال پيش به زيبايي در قالب شعر در آورده است، آنجا كه ميگويد: «مُردم اندر حسرت فهم دُرست...» مولوي معتقد است اگر فهم درستي از مسائل وجود نداشته باشد، آنچه بر سر فرد يا جامعه ميآيد به شكستگي آن ميانجامد نه به اصلاح و صحت آن.