اسلامي ندوشن
را از ياد نميبريم!
عطاالله مهاجراني
اسلامي ندوشن را از ياد نميبريم!
استاد دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن متولد ۱۳۰۳ خورشيدي پر كشيد و به تعبير خيام:
ساقي چو از اين دير كهن درگذريم
با هفت هزار سالگان سربهسريم
اسلامي ندوشن دل در گرو مهر اين دير كهن داشت. نماد دلبستگي او به ايران و فرهنگ و زبان و ادبيات ايران، فردوسي و شاهنامه بود. كتابهاي متعدد و متنوعي درباره شاهنامه نوشت. از جمله «نامه نامور» و «داستان داستانها» و «زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه» دغدغههاي خود را درباره ايران از جمله در كتاب: «ايران را از ياد نبريم» و «ايران چه حرفي براي گفتن دارد؟» مطرح كرد، مواردي كه بر شمردم، تنها گوشهاي از آثار متنوع اسلامي ندوشن است. در آثار او چند ويژگي به شكل بسيار متمايز شايسته توجه، به ويژه توجه نسل جوان ماست:
يكم: ايران دوستي اسلام ندوشن، مبتني بر دانش و آشنايي عميق با زبان و ادبيات و تاريخ ايران بود، اگر او چنين دستمايه غني و ژرفي در شناخت تاريخ و فرهنگ ايران نداشت، نميتوانست در تبيين ايراندوستي تا به اين حد موفق و ممتاز باشد. در واقع با خوانش هر كتاب او، هم شعله ايراندوستي در جان و ضمير ما زنده و برافروخته و مانا ميماند و نيز بر ساحت دانش و دانايي ما ميافزايد.
دوم: بدون اغراق و گزافهگويي، اگر نگويم اسلامي ندوشن، زيباترين و فرخندهترين نثر پارسي را در روزگار ما نوشت و به يادگار گذاشت، ميتوان نثر او را حداكثر در كنار يكي، دو نويسنده ديگر به عنوان نثر شاخص و معيار تلقى كرد. در نثر زنده و پرتكاپو و گرم او، گويي واژهها لبخند ميزنند، حسرت ميخورند، از جاي بر ميخيزند و خواننده را شيدا و مست ميكنند. كاري كه نثر بيهقي در تاريخ خود، يا نثر سورآبادي در تفسير خويش يا غزلستان حافظ با جان ما ميكند. كتاب: «روزها، سرگذشت» كه در چهار جلد منتشر شده است، در حقيقت زبان و ادبيات فارسي را گامي فراتر برد. بسياري كتابها در روزگار ما منتشر ميشود، اما نه بر زبان و نه بر انديشه چيزي ميافزايد و نه در گذار سالها و دههها خواهد ماند. نكته اينكه در همان كتاب روزها، با ميناگري، انديشه ايراندوستي و پيوند با زبان و ادبيات و سرمستي در ساحت شاهنامه و مثنوي و ديوان سعدي و حافظ و رباعيات خيام، جريان دارد. خواننده سرگذشت بسيار گرم و شتابنده و رنگارنگ اسلامي ندوشن است، اما در پايان كتاب ميبيند، شاهنامه و فردوسي و ايران در ذهن او جلوه ديگري دارد.
سوم: اسلامي ندوشن مترجم و نويسنده و پژوهشگر ارجمندي بود، اما ميدانست كه ميبايست، با كار جمعي انديشه ايراندوستي و ترويج زبان و ادبيات را گسترش داد. انتشار فصلنامه هستي و تاسيس «ايران سراي فردوسي»، از جمله ابتكارهاي درخشان او بود. آخرين باري كه ايشان را ديدم. ياد باد آن روزگاران ياد باد! جلسه شوراي ايران سراي فردوسي در خانه ايشان بود. روانشاد استاد محمد شجريان، داوود هزاره موسيقي و آواز ايران و استاد استادان دكتر شفيعي كدكني هم بودند. اسلامي ندوشن وقتي از شاهنامه و فردوسي سخن ميگفت، گويي سخن از آشناي آشنايان بود. سخن از فردي كه از پدر نزديكتر و آشناتر است. او اين شور و دلبستگي و دلدادگي روشن را در آثار خود بر جاي نهاده است.
چهارم: اسلامي ندوشن اهل سفر و سياحت و دقت در احوال ديگر مردمان و كشورها بود. گفت: مهمان خانم مارگارت تاچر بودم. وزير آموزش و پرورش بود. صحبت كه تمام شد گفت، وقت ناهار است، ازپنجره اتاق وزير آن سوي خيابان يك ساندويچفروشي را نشان داد و گفت، من گاهي از همانجا ساندويچ ميگيرم. شما دفتر من باشيد، تا بروم و ساندويچ بگيرم و بياورم! رفت و گرفت و آورد... مهمان امپراتور ژاپن بودم، گفت الان عكسهاي دوران جوانيام را نشانتان ميدهم. رفت بقچه كوچكي را از توي كمد آورد و گفت: من آلبوم ندارم!» اسلامي ندوشن اين سادگيها و مردمداريها را با تشريفات مقامات در ايران قياس ميكند. با زبان بيزباني به ما ميگويد كه ترقي و اعتلا در تشريفات و خودبزرگبيني نيست.
او خود همين بود! سلوك و گفتارش مثل نثرش آراسته و ساده و روان و صميمي بود. از نام او و ياد او عطري در خاطرهها مانده است. ما كه سخنها را ميشنويم، ميبابيم كه سخن او بسي شنيدني است. ما كه ايران را از ياد نميبريم. اسلامي ندوشن را از ياد نخواهيم برد، نامش ماندگار و آوازهاش در آثارش مانا.