• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5198 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۰ ارديبهشت

احضار قصه‌ها

محمد خيرآبادي

در آپارتمان صدايي از پشت ديوار شنيده مي‌شود. مرد و زن همسايه صداي‌شان رفته بالا، اما مشخص نيست دقيقا چه مي‌گويند. نويسنده گوشش را تيز مي‌كند. چند جمله‌اي سرنخ دستش مي‌آيد. با اين حال قضيه دعواي آنها هنوز برايش مكشوف نيست. قلم به دست مي‌گيرد. تجربه خودش را از بگومگوهايي كه با زنش داشته فرا مي‌خواند. همچنين شنيده‌ها و خوانده‌هايش را، خاطراتي را كه ديگران تعريف كرده‌اند و تجربه حضورش را در دعواهاي زن و شوهري ديگر. تخيلش را به آنها مي‌افزايد و بعد قصه جدال يك زن و شوهر را براي‌مان تعريف مي‌كند. در جمعي دوستانه يكي از رفقا شروع مي‌كند به تعريف كردن داستان گربه‌اش. مي‌گويد گربه‌اش از وقتي بچه بوده در حياط خانه آنها زندگي مي‌كرده و او بزرگش كرده. بسيار به او وابسته بوده تا اينكه يك روز به اصرار خانواده و به خاطر مشكلاتي كه بودن گربه در خانه، براي‌شان به وجود آورده بوده، گربه را به مكاني دور از خانه مي‌برند و در طبيعت رها مي‌كنند. بعد از پنج روز، صبح كه از خواب بيدار مي‌شوند گربه را دوباره پشت پنجره رو به حياط مي‌بينند. نويسنده آنچه را بر رفيقش گذشته مي‌شنود و به آنچه بر گربه رفته فكر مي‌كند. نمي‌داند گربه‌ها چه در سر دارند. هيچ‌وقت با گربه‌اي حرف نزده. هيچ امكاني براي درك احساسات يك گربه پيش رويش نيست. در نتيجه شخصيتي انسان‌وار براي گربه مي‌پردازد. گربه‌اي كه دلتنگ مي‌شود، غم به سراغش مي‌آيد، خوشحال مي‌شود، دو دو تا چهارتا مي‌كند، از گربه‌هاي ديگر كمك مي‌گيرد و بعد راه خانه‌اش را پيدا مي‌كند.
منبع اصلي قصه، خاطره است. هر داستان برگرفته از تجربه خودِ قصه‌گو يا تجربه نقل شده ديگران است و قصه‌گو با بيانِ داستاني و به كمك خلاقيت ادبي و تخيل، آن را جزئي از تجربه كساني مي‌كند كه به قصه گوش مي‌دهند. هر داستان رابطه‌اي بين راوي و مخاطب به جريان مي‌اندازد و با هر بار شنيدن يا خواندن داستان، دوباره آن جريان برقرار و خاطرات و تجربيات مشترك از نو احضار (Recall) مي‌شوند. داستان‌هاي اسطوره‌اي، حكايت‌هاي موجود در گنجينه ادبيات كهن و خاطراتي كه از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها شنيده‌ايم، همه بارها و بارها نقل شده و مي‌شوند و با اين حال هميشه‌ تر و تازه‌اند. انگار قصه‌ها نيرويي در خود ذخيره دارند كه در طول زمان آن را آزاد مي‌كنند، بي‌آنكه چيزي از مقدار نيروي‌شان كم شود. هر خاطرهاي كه ثبت مي‌شود به صورت بالقوه امكان تولد يك قصه را فراهم مي‌كند. آلبر كامو در يادداشت‌هايش مي‌نويسد: «بعضي از آدم‌ها به گونه‌اي زندگي مي‌كنند كه بتوانند بعدا آن را براي كسي تعريف كنند.» كامو اين حرف را در نقد كساني مي‌گويد كه لحظه حال را فداي خوش‌مشربي‌ها، مجلس‌گرمكني‌ها و شيرين‌زباني‌هاي آينده خود مي‌كنند. متناظر امروزي‌اش كساني هستند كه لذت بردن از لحظه اكنون را به پاي‌ عكس‌هاي بي‌شماري كه با موبايل خود مي‌گيرند، قرباني مي‌كنند. اما جدا از جنبه انتقادي قضيه، بايد گفت دقيقا همين‌طور است كه كامو مي‌گويد. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، زندگي‌مان در امروز، بهانه‌اي است براي روايت‌ها و داستان‌هايي كه فردا براي دوستان، آشنايان، فرزندان و نوه‌هاي‌مان تعريف مي‌كنيم. ذهن ما مخزني است از خاطرات كه هر لحظه با سپري شدن زمان حال، پُر و پيمان‌تر مي‌شود. اين مخزن همان چيزي است كه اجازه مي‌دهد با قصه‌هاي عالم ارتباط برقرار كنيم و با تجربيات مشترك انساني در دل داستان‌ها همذات‌پنداري كنيم. شايد هم روزي دست مي‌كنيم در اين مخزن و تجربه زيسته خود را به داستان تبديل مي‌كنيم يا آنكه خاطرات ما را نويسنده‌اي باهوش بشنود و از آن قصه‌اي بسازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون