يادي از حسين قوامي و عبدالوهاب شهيدي
دو سرو بلند آواز ايراني
ناهيد جباري
«خدايا يك نفس آواز، آواز / دلم را زنده كن؛ اعجاز، اعجاز»
قيصر امينپور
ماه ارديبهشت سالروز تولد و سالروز درگذشت دو بزرگي است كه واژه «استاد» پيش از نامشان بجا و خوش مينشيند. اگر چه اين واژهها امروز سهل به كار برده ميشوند و گاه گستاخانه كنار برخي نامها ميآيند، اما اين دو بزرگ آواز ايراني به واقع استادي و ارجمندي را در سپهر موسيقي آوازي ايران به غايت، با هنر و منش خود به درجه عالي رساندند. همانطور كه وقتي از قلهاي دور ميشويم، بيشتر عظمت آن را درمييابيم؛ استاد حسين قوامي و استاد عبدالوهاب شهيدي نيز از آن دسته هنرمندان بزرگي به شمار ميروند كه سالها بايد بگذرد كه از هنر آنها درك بهتري داشته باشيم.
17 ارديبهشت ماه مصادف با سالروز تولد استاد حسين قوامي و 20 ارديبهشت ماه نيز سالروز درگذشت عبدالوهاب شهيدي است كه به اين منظور يادنامهاي براي اين دو عزيز در دو بخش نوشتم.
آن كه نديدمش
از كودكي با دنياي موسيقي كه در خانوادهام جايگاه ويژهاي داشت، آشنا بودم. 12 ساله بودم كه پدرم مرا با صداي قوامي آشنا كرد، خوب به خاطر دارم روزي كه پدرم ابتدا تصنيف جواني با شعر زيباي نواب صفا را برايم پخش كرد و خود چنان در آن عميق بود، گويي تصويري از روزهاي جواني خودش را ميبيند، بعد از آن پخش برنامه گل هاي رنگارنگ شماره ۲۲۸ «اگر دردم يكي بودي» با تنظيم زيباي خالقي و نغمههاي مرتضي خان محجوبي كه اغراق نيست اگر اين نواي زيبا را آسماني تلقي كنم. صداي اصيل و پاكيزه قوامي مرا براي ساعاتي ميخكوب كرد و در دلم چنان شوري برپا كرد كه احساس ميكردم به منطقه خوش آب و هوايي رفته و طراوت چشمهساران و رقص برگهاي سبز درختان بر روح و جان من زندگي ميبخشد. شعري فاخر با اجراي دقيق استاد قوامي و پرنده خوش نغمه، مرتضي خان محجوبي كه گويي دست آدمي را گرفته و طناز و بيپروا به بيكرانه زيبايي ميبرد. آزاد، باطراوت و رها...
اينچنين بود كه دنياي موسيقي براي من شيرين و دوستداشتنيتر شد. صداي قوامي يعني صداي گل ها. اوج برنامه گل ها نيز با قوامي بود. كودكي و نوجواني ما مصادف بود با دوره پيري نواركاست و تولد سيدي. صداي كاست و ريل كمي خفه و تيره بود ولي باحال و گرم. صداي سيدي شفاف و شيشهاي بود و روشن و تميز ولي حال نوار آنالوگ را نداشت. نسل ما موسيقي اصيل را با صداي گرم آنالوگ شنيد و به خاطر سپرد. ما عادت داشتيم خوانندگان و نوازندگان محبوبمان را بشنويم نه اينكه ببينيم. ويديوكليپ و نماهنگ را نميشناختيم و هنوز تصويرها، موسيقيها را به حاشيه نرانده بودند. پدر از قول مولانا ميخواند كه «آدمي فربه شود از راه گوش...» صداي قوامي در اين زمينه بود كه جلوه روحاني و آسماني خود را براي ما پيدا ميكرد به نحوي غريب، آواي او شفابخش و آرامكننده است. جادوي زيباي صوت تسليدهنده حسين قوامي بزرگ، آتشي است كه هيچگاه خاموش نخواهد شد و برايم هر روز كشفي جديد دربر دارد. گاهي چنان پريشانم كه چرا در آن دوره نزيستهام و او را از نزديك نديده و اين حسرت تا هميشه با من است... حسرتي كه من را بر آن داشت تا حضور و جايگاه بيبديل او را در موسيقي آوازي ايران به بررسي و تحقيق بنشينم و كتابِ يادوارهاي را تدوين كنم كه هماكنون در مراحل پاياني است.
قوامي آوازخوان برجسته و رديفدان، با سواد موسيقايي از لحاظ تلفيق شعر و موسيقي و همچنين اجراي دقيق گوشهها و رديفها بينظير بوده كه متاسفانه آنطور كه بايد از وي قدرشناسي نشد. او تمام عمر و زندگي خود را صرف هنر كرد و بدون هيچ حاشيهاي هميشه در اوج زيست و رفت... اوست كه نامش و يادش به نيكي در تاريخ موسيقي ايران ميدرخشد.
آن كه ديدمش
درباره استاد شهيدي بايد بگويم كه از آن دسته افرادي است كه بايد شادمان باشم كه حضور او را درك كردم و حسرتي كه براي استاد قوامي داشتم، براي استاد شهيدي تكرار نشد. پيشنهادم براي ساخت فيلم مستندي از شهيدي، پلي بود از رنگينكمان خيال و آرزو براي رسيدن به دولتسراي مرد بزرگي كه آواي آسمانياش، تكهاي بزرگ از زيرساخت هنري و فرهنگي ابتداي زندگيام بود. اين زيرساخت را كه بعدها خانه روح و زندگيام شد، مديون پدر هستم. مديون پدري كه ايراني ماندن، مهر ورزيدن، فرهنگخواهي، انصاف و درستي را تا جايي كه در توان داشت به ما ميآموخت.
آشنايي با وجه كلاسيك ايراني شعر و موسيقي در خانواده جباري، اجباري بود. راه گريزي نداشتيم كه البته دوستش هم داشتيم و داريم. در اين بين، حجم انبوه آثار ضبط شده از استاد شهيدي خوراك روز و شب روح و روانمان بود. آن صداي پاكيزه و بيگره، آن شعرشناسي و مناسبخواني عالي، آن تحريرهاي چون حرير، آن ضربيهاي رنگين با وزنهاي سنگين، آن زخمههاي مداوم نرم و بم بر سيمهاي عود و مهمتر از همه آن حال كويري كه جزو ذات صداي استاد شهيدي است، در هر ساعتي از شبانهروز، دل را به سوي خود ميكشيد و دلت ميخواست هيچوقت تمام نشود؛ آري معجزه ميرزا عبدالوهاب خنياگر اين بود.
در مدتي كه اين مستند درباره استاد بلندآوازه عود و آواز ساخته ميشد؛ براي اولينبار، به درون زندگي هنري يك هنرمند بزرگ راه پيدا كردم. دلم ميخواست ناشناختههاي او را بشناسم تا نقش بهتري در انتقال مفاهيم براي مخاطب داشته باشم، چراكه گويندگي براي يك اثر تنها به برخوردار بودن از يك صداي قابل قبول ختم نميشود و من هميشه خود را ملزم ميكردم كه درك بهتري از لايههاي دروني زندگي هنرمنداني كه دوستشان داشته و دارم، پيدا كنم. در اين تامل و درنگ بر هنر استاد شهيدي نيز، او را بزرگتر و برتر از هنرش ديدم. در وجودش جاذبهاي عظيم و آرام بود كه همه را به احترام وا ميداشت و اينها به ذرهاي تكبر و تلخي آلوده نبود. هميشه و همه وقت چه در ظاهر و چه در باطن از همگان يك سر و گردن بلندتر و در عين حال درويشتر بود. شهيدي ميراث بزرگ و ارزشمندي براي آواز ايراني برجاي گذاشت. در اين ترديدي نيست. طنين صداي او در فردا روز، تلالويي تازه پيدا خواهد كرد. شهيدي و ديگر همدورههايش كه سالها شنيده نشدند و اين شنيده نشدن خواسته يا ناخواسته موسيقي ما را به تكصدايي كشاند. البته به لطف تكنولوژي در اين روزها بيشتر شنيده ميشوند و بيشك صدايشان همچون گنجينهاي دست نخورده براي علاقهمندان به آواز، بهترين و متنوعترين منبع الهامبخش خواهد بود. شهيدي مانند قوامي، بنان و محمودي خوانساري، يك روان جاودان است كه ياد و نامش هميشه با من خواهد ماند.