گفتوگو با روزبه نعمتي شريف به بهانه نمايشگاه تجسمي «پايان ناميرا»
رسيدن به معنا از رهگذر رنگ
سعي كردم مخاطب را به تفكر درباره موضوع «بازتوليد خشونت» دعوت كنم
مريم آموسا
«پايان ناميرا» عنوان نمايشگاه تجسمي انفرادي «روزبه نعمتي شريف» است كه ارديبهشتماه جاري در گالري سو برپا شد. در اين نمايشگاه اين مجسمهساز با دستمايه قرار دادن موضوع خشونت مجموعه آثاري را خلق كرده تا به موضوع ناميرا بپردازد. موضوعي كه بشر از گذشتههاي تاريخ تا به امروز به شكلهاي مختلف با آن روبهرو بوده است. چنانكه گويي دستيابي به اين آرزو كه جهان «روزي بدون خشونت» را به خود ببيند، تنها رويايي است و بس و انگار هرگز محقق نخواهد شد. انگار خشونت، اين پديده هزارچهره، هر لحظه از شكلي به شكل ديگر درميآيد و مدام خود را بازتوليد ميكند و آن را پاياني نيست.
خشونت پديدهاي جهاني است كه هرساله جان تعداد بيشماري از ساكنان زمين را ميگيرد.
در گذشته عوامل طبيعي مختلفي مانند سيل، زلزله، قحطي، بيماري و حيوانات درنده، سهم بسزايي در مرگ انسانها داشتند اما بدون اغراق بايد گفت امروز مهمترين عامل بلاي جان انسانها در جهان خشونت است. اگر فقط به صورت سرسري اخبار روزانه را مرور كنيم به وضوح به اين موضوع پي خواهيم برد؛ كشتار مردم در اوكراين، بريده شدن سر رومينا توسط پدرش، بريده شدن سر مونا در اهواز توسط همسرش و بيخانه شدن هزاران هزار آواره در طول تاريخ در جهان عاملي جز خشونت نميتواند داشته باشد. با اينكه به اصطلاح بشر در گذر تاريخ متمدن شده است و آموزههاي اديان و مكاتب فكري همواره انسان را از شر باز ميدارند، اما متاسفانه انسان امروز با ولع سيريناپذير خود درصدد زخم زدن به همنوع خود است و اين موضوع از نگاه تيزبين روزبه نعمتي شريف پنهان نمانده است. او از سه سال گذشته تاكنون تمركز خود را روي ساخت مجموعهاي مجسمه و نقاشي پيرامون اين موضوع گذاشته است. روزبه نعمتي شريف متولد ۱۳۵۹تهران است. او كارشناس ارشد پژوهش هنر و كارشناس طراحي صنعتي است و تاكنون آثارش را در ۹ نمايشگاه گروهي به نمايش گذاشته است. به بهانه برپايي نمايشگاه «پايان ناميرا» با روزبه نعمتي شريف گفتوگو كردم.
با توجه به اينكه شما فرزند يكي از مجسمهسازان شناختهشده ايران بيژن نعمتي شريف هستيد، در ابتداي امر كمي درباره فضايي كه در آن متولد شديد، رشد كرديد و زمينههاي هنريتان در آن بارور شد، بگوييد.
من در خانوادهاي فرهنگي و هنري متولد شدهام و با اينكه خودم را هنرمندي خودآموخته ميدانم اما بايد بگويم كه پدرم نخستين معلم هنر من بود. پدرم سالها در تئاتر عروسكي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كار ميكرد و از دوران كودكي همواره پدرم را مشغول ساخت عروسكهاي تئاترهايش و مجسمهها و نقاشيهاي شخصياش ديده بودم و ما هم به مرور به او در ساخت عروسكها و مجسمههايش كمك ميكرديم و با اين شيوه بود كه با تكنيكهاي مجسمهسازي و نقاشي از كودكي آشنا شدم.
خودتان از كِي كار نقاشي را بهطور جدي آغاز كرديد؟
من از كودكي نقاشي ميكردم و در هفت سالگي يكي از نقاشيهايم به فستيوال شانگهاي چين راه يافت و در كنار نقاشي، گيتار كلاسيك را به صورت حرفهاي آموختم و تا همين چند سال گذشته همچنان آموختن گيتار را ادامه ميدادم و كلا فضايي كه در آن رشد كردم، هنري بود. در زمان انتخاب رشته، تصميم گرفتم در رشته طراحي صنعتي درس بخوانم و تا همين چند سال پيش هم در اين زمينه فعاليت ميكردم و يك شركت طراحي داخلي داشتم و بهطور شخصي مبلمانهايي كه فرمهايي مجسمهگونه داشتند، طراحي ميكردم.
با توجه به اينكه شما از كودكي شانس آشنايي با تكنيكهاي مجسمهسازي را داشتيد، ميخواهم بپرسم كه چرا اينقدر با تاخير تصميم گرفتيد خود را به عنوان مجسمهساز به جامعه هنري معرفي كنيد؟
تا زماني كه پدرم زنده بود، من هرگز احساس نميكردم بخواهم روزي مجسمه بسازم. در فضاي ذهني من طراحي بود اما چون درگير كار طراحي داخلي بودم، زمان اجراييشدنشان را نمييافتم. پس از درگذشت پدرم ناخودآگاه اين خلأ را در وجودم حس كردم و تصميم گرفتم پس از ۲۰ سال طراحي صنعتي را كنار بگذارم و به دنبال علايق خودم بروم و از سه سال گذشته به صورت مستمر و پيگير در عرصه مجسمهسازي فعاليت ميكنم. در اين مدت نيز در ۹ نمايشگاه گروهي شركت كردهام.
آيا از ابتدا با يك موضوع واحد و با هدف مجموعه كارتان را شروع كرديد؟
نه. من هيچوقت قبل از شروع كار فكر نميكنم كه ميخواهم ايدهام را در قالب يك مجموعه ارايه بدهم اما چون آثارم براساس ساختار فكريام شكل ميگيرند، به مرور در كنار هم يك مجموعه فكري منسجم را ميسازند.
براي ساخت مجسمههايتان از چه تكنيكهايي بهره گرفتهايد؟
چون من از كودكي با مجسمهسازي از طريق پدرم آشنا شدهام و سالها در زمينه طراحي صنعتي و توليد كارگاهي كار كردهام اين تجربه زيسته موجب آشنايي با تكنيكهاي بسياري شده كه در رسيدن به تكنيك فردي من موثر بودهاند و برخلاف برخي از مجسمهسازان كه در يك يا چند تكنيك تبحر دارند و بخشي از اجراي كارشان را به همكارانشان ميسپارند، من براي خلق مجسمههايم از تكنيك فردي و اجراي شخصي بهره ميبرم.
شيوه كار من ميكسمديا يا تركيب مواد است. پايه اوليه مجسمهها را با پلاستوفوم ميسازم و پس از آنكه فرم كلي ايجاد شد، روي آن در چند مرحله لايهاي از پلاستر قرار ميگيرد و پس از سنبادهكاري، فرم نهايي به دست ميآيد. در نهايت چندين لايه رزين پلياستر روي كار ميآيد و سپس يك دست رنگ روغني و بعد رنگ اكريليك و در نهايت يك لايه پلياورتان به آن اضافه ميشود. البته درون بعضي از كارها بنا به ضرورت از فلز، چوب و فايبرگلاس استفاده ميكنم. من به اين تكنيك به صورت تجربي دست پيدا كردهام. البته پدرم هم فرم اوليه مجسمههايش را با يونوليت ميساخت و بعد با پاپيه ماشه و پارچه و چسب چوب فرمهايش را تكميل ميكرد اما تكنيكي كه من براي ساخت مجسمههايم استفاده ميكنم با تكنيك پدرم متفاوت است و امكانات فرمي متفاوتي را در اختيار ميگذارد. مزيت اين تكنيك آن است كه چون به روش افزايشي و كاهشي است شما به عنوان مجسمهساز تا لحظه آخر امكان ايجاد تغيير در كار را داريد. مزيت دوم سرعت آن است كه برخلاف سنگ، چوب و ساير اجسام سخت، قابليت اين را دارد كه به سرعت ايده را تبديل به ابژه كنيد. مزيت سوم اين است كه اين آثار مجسمه نقاشي هستند و رنگ به مجسمه روح ميبخشد و آن را از فضاي خودبسندهاش درميآورد و با مخاطب ارتباط برقرار ميكند.
ميدانيم كه در ميان مجسمهسازان ايراني جز پدرتان، كمتر هنرمندي را سراغ داريم كه مجسمه رنگي بسازد. چه شد كه شما هم به رنگ علاقهمند شديد؟
همانطوركه ميدانيم درك ما از دنياي پيراموني رنگي است و مجسمه با رنگ صرف متريال اجرايي گويي ناقص است و چيزي كم دارد. استفاده از رنگ در مجسمهسازي كار را جذابتر ميكند و به مجسمه معناي بيشتري ميبخشد. من به رنگ و فرم در اغلب مجسمههايم نگاه سمبوليك و معناگرا دارم و به كاركردي فراي نگاه صرف فرماليستي ميپردازم اما پدرم چون بخشي از تمركزش روي تئاتر عروسكي بود، در مجسمهسازي بيشتر با نگاه فانتزي و انتزاعي با اثر روبهرو و همين امر موجب ميشد كه مجسمههايش هم حال و هواي فانتزي به خود بگيرند.
آيا تعمدي براي استفاده از رنگهاي زنده در كارهايتان داريد؟
من از رنگهاي تركيبي زياد خوشم نميآيد. به نظرم دلمردهاند و صراحت ندارند. رنگهاي زنده جذابند و صريحتر با مخاطب ارتباط برقرار ميكنند. كاري كه انجام ميدهم تركيب نقاشي و مجسمهسازي است. در واقع در نقاشي به دليل نبودن حجم و بعد سوم و در مجسمه به دليل نبود رنگ يك فضاي خالي را ميديدم اما رنگ به مجسمه روح ميدهد و باعث ميشود با مخاطب خيلي سريع ارتباط برقرار كند. ما جهان طبيعي را در تركيبي از رنگها ميبينيم اما وقتي آن را در متريال صنعتي مثل فلز ميبريم به دليل اينكه تكرنگ و زمخت است، رابطه احساسي چنداني با مخاطب برقرار نميكند و صنعتي به نظر ميآيد. به اضافه اينكه رنگ يك ساحت ديگر را به مجسمه اضافه ميكند و به خاطر اينكه خود رنگ ساختار سمبوليك دارد، مخاطب با توجه به رنگ هم ميتواند كار را براي خودش معنا كند. بنابراين يك ارزش افزوده براي مجسمه ايجاد ميشود كه آن را در ساحت ديگري به جز فرم صرف مطرح ميكند.
با توجه به اينكه موضوع نمايشگاهتان خشونت است، استفاده از رنگهاي شاد چقدر توانسته به بيان هنري كار شما كمك كند؟
همانگونه كه ميدانيد موضوعات خشونتآميز، همواره براي مخاطب چالشبرانگيز و منزجركننده است. من هم مانند بسياري از هنرمندان ميتوانستم خشونت را خيلي صريح و رو در آثارم نشان دهم اما چنين نكردم. موضوعات خشونتآميز آنقدر سنگين هستند كه مخاطب را فراري ميدهند و مخاطب درصدد اين قرار ميگيرد كه هرچه زودتر نمايشگاه را ترك كند و كارها و تصاويري را كه ديده، به فراموشي بسپارد؛ من با استفاده از رنگ براي موضوعات خشونتآميز خواستم اين فضا را بشكنم و فضايي را ايجاد كنم تا مخاطب در فضاي نمايشگاه بماند، با آثار ارتباط برقرار كند و در لايههاي بعدي به تفكر بنشيند. براي من رنگ نقش بزرگي در شكستن فضا و ايجاد ارتباط با مخاطب دارد و اين به معناي بيرنگ كردن امر خشونت و تلطيف آن كه درنهايت به بازتوليدش ميانجامد، نيست؛ بلكه اگر تنها راه مقابله با آن تفكر انتقادي باشد، اين فضاي شكلگيري فكر فراي اقدامي آني يا صرفا همدردي با بازماندگان فجايع است و اين فضا در محيطي عقلاني و عاري از احساسيگرايي شكل ميگيرد و هنر مبتني بر تعقل ميبايستي چنين امكاني را فراهم كند.
چه شد كه خشونت را دستمايه اصلي كارتان قرار داديد و در آثارتان بيشتر به چه نوع خشونتي توجه داريد؟
اين مجسمهها برگرفته از تجربه زيسته من در جهان امروز است و هر كدام از آنها وقتي ساخته ميشوند، موقعيت تاريخي خود را پيدا ميكنند. البته نگاه من به مسائل اجتماعي فراي موقعيت مكاني و زماني آنهاست و «توصيف بيمكان» اين آثار كه خاص هنر است، آنها را در سطحي جهانشمول و مربوط به مسائل كلي انساني بيان ميدارد و از پرداختن به امر جزيي و صرف به ساحتي كلي ارجاع ميدهد. در اين آثار، روايتگري به اين صورت كه يك روايت مشخص را در يك نقطه تاريخي، اجتماعي و جغرافيايي نشان بدهد، وجود ندارد اما در پس هركدام از اين كارها داستاني وجود دارد. در واقع كل كارهاي من از محتوا به فرم ميرسد و براي هر كدام از آنها يك مساله ذهني دارم و آن را به يك مجسمه تبديل ميكنم. آثار اين نمايشگاه كه محصول سه سال گذشتهاند بر سه وجه «خشونت» عبارت از خشونت كنشگرانه، يعني خشونت فيزيكي مستقيم، خشونت كنشپذيرانه، يعني خشونت ايدئولوژيك، تبعيض و... و خشونت سيستمي، يعني تحتتاثيرات فاجعهبار نظامهاي اقتصادي و سياسي ميپردازند. خشونت همچون امري ذاتي از ابتداي تاريخ بشر در اشكال مختلف بروز كرده و هر شكل آن در جهت پايان ديگري شكل جديدي را باز توليد كرده است. گويا خشونت همچون پاياني ناميراست. از آنجا كه پرداخت واقعگرايانه به اين موضوع اغلب شكست ميخورد، در اين مجموعه سعي كردهام با استفاده از المانهاي رنگ، فرم و نگاهي استعاري، فرصتي براي نگاهي آگاهانه كه گرهگشاست به وجود آورم. اين توصيف هنري جلوهاي كنده شده از متن است. نمودي كه با واقعيت موجود جهاني انطباق دارد و شكل ذاتي خود را از اين واقعيت پيچيده و سردرگم، بيرون ميكشد.
اين مجموعه كه دربرگيرنده آثار مختلف است، آيا پيش از اين نيز به نمايش درآمدهاند؟
اين مجموعه شامل ۵۳ اثر است كه دو تا از آنها نقاشي، ۹ تايشان نقشبرجسته ديواري و باقيشان مجسمه است. در سالهاي اخير ۵ اثر اين مجموعه در قالب نمايشگاههاي گروهي نمايش دادهام.
آيا خودتان را مجسمهساز فيگوراتيو ميدانيد؟
خير. در آثار من شاهد تركيبي از نگاه فرماليستي با فيگور هستيم اما اين آثار فيگوراتيو صرف نيستند. من در فيگور نگاهي مينيماليستي و فانتزي را وارد ميكنم تا به شكل ذهني من نزديك شود و اساسا نگاه واقعگرايانه و ناتوراليستي ندارم.
چرا عنوان «ناميرا» را براي نمايشگاهتان انتخاب كرديد؟
در واقع با هر خشونتي كه در جهان رخ ميدهد و شعلههاي جنگي روشن ميشود، گروهي ميميرند و از بين ميروند اما با مرگ هر گروه خشونت پايان نمييابد بلكه از شكلي به شكل ديگر به حيات خود ادامه ميدهد.
با توجه به اينكه شما در صحبتهايتان عنوان كرديد كه با فرم و رنگ برخورد سمبوليكي داريد، اين برخورد از نظر فرمي در آثارتان چگونه نمود پيدا ميكند؟
به عنوان مثال ميتوانم به يكي از آثار اين مجموعه كه يك خوك است اشاره كنم. اين خوك از فرط چاقي، پوستش در حال تركيدن است. او دو بال دارد و در قسمت پايين مجسمه با مجموعهاي نيزه مواجه ميشويم كه اين نيزهها حالت تهاجمي به او دادهاند و درعين حال بالها و رنگ صورتي او حالت طنزآميزي به اين مجسمه بخشيده است. در واقع با اينكه در بيرون موجودي فربه و مقتدر به نظر ميرسد كه دارد بال ميگشايد و پرواز ميكند و از خود دفاع ميكند اما در درون خود واهمهاي از تركيدن و نابودي دارد.
با توجه به دستمايه قرار دادن موضوع خشونت و بار معنايي كه هر يك از آثارتان به مخاطب القا ميكند، آيا شما خود را هنرمندي متعهد - در معناي اجتماعي كلمه- ميدانيد؟
به نظرم كار هنر ارتباط برقرار كردن با مخاطب و در درون خود آموزش دادن و آگاهيبخشي است. اوج هنر زماني اتفاق ميافتد كه هنرمند توانسته باشد از مسائل فردي خود پا فراتر نهاده و در جامعهاش تاثير بگذارد، براي مخاطبش سوال ايجاد كند و او را به تفكر وا دارد. چنين هنرمندي به ناچار ميبايستي بر اصولي متعهد باشد. ساخت اين آثار از طرف هنرمند به صورت فردي اتفاق ميافتد اما اين هنرمند به فضا، امكانات و سرمايهگذاري احتياج دارد تا اثرش در ابعاد بزرگ ساخته شود و به سطح جامعه بيايد تا در ميادين و خيابانها نصب شود. به اين ترتيب عموم مردم كه مخاطب خاص هنر نيستند و چندان آشنايي با اين فضا ندارند، هنر وارد زندگيشان ميشود و اين زيباييشناسي باعث ميشود روح آنها تلطيف شود و نگاهشان به مسائل عوض شود. اينها كاركردهايي است كه هنر در هر لحظه از تاريخ براي انسانها داشته است و وظيفه دستگاههاي دولتي است كه به اين مساله بپردازند. مسوولان بايد در وهله اول ارزش اين مساله را بدانند كه جايگاه و كاركرد هنر در جامعه چيست و بعد براي آن سرمايهگذاري كنند و به هنرمنداني كه استعداد دارند، امكانات بدهند تا اين آثار وارد جامعه شود و كاركرد پيدا كند؛ نه اينكه فقط تبديل به اثري شود كه در يك خانه و كلكسيون شخصي بماند و راه به ديد عمومي پيدا نكند. مجسمهاي كه در شهر قرار ميگيرد به مرور زمان تبديل به تاريخچه و فرهنگ يك جامعه ميشود و ما براي اينكه فرهنگ خود را بسازيم، يكي از مهمترين كارها اين است كه به آثار هنري اهميت بدهيم. آنها را نگهداري كنيم، ساماندهي كنيم، در موزهها به نمايش بگذاريم و با كشورهاي دنيا مبادله هنري كنيم و فرصت بحث و گفتوگو درباره آنها را به وجود بياوريم.
آيا مجسمههاي اين مجموعه با تكنيكي كه آن را ساختهايد، قابليت اين را دارند كه در ابعاد بزرگ ساخته و در فضاي شهري نصب شوند؟
بله، اين مجسمهها اين قابليت را دارند اما اين مجسمهها را من براي فضاي داخلي طراحي كردهام. اگر قرار باشد كه براي نصب در فضاي شهري ساخته شوند ميتوان آنها را با فايبرگلاس ساخت و از رنگ خودرو به جاي اكريليك استفاده كرد. ما مجسمهسازها چون براي ساخت و نگهداري مجسمههايمان همواره در مضيقه هستيم، از اين رو بيشتر آثارمان را در ابعاد كوچك ميسازيم.
بازتاب نمايشگاهتان چگونه بود؟
در جريان برگزاري نمايشگاه، بازخوردهاي خيلي خوبي گرفتم و خوشبختانه استقبال از نمايشگاهم بسيار خوب بود. اميدوارم در كنار مخاطبان جدي هنرهاي تجسمي بر تعداد منتقدان جدي هنرهاي تجسمي هم افزوده شود و جريانهاي هنري نقد و بررسي شوند. اميدوارم نهادهايي كه متولي امورند، مثل انجمن مجسمهسازان ايران و خانه هنرمندان با برپايي جلسات و گفتوگو با هنرمند و نوشتن متن بر نمايشگاهها، چاپ كتابهاي سالانه و از اين قبيل كارها، دستاوردهاي هنري را قدر بگذارند و تاريخ فرهنگ و هنر ما را ثبت و ضبط كنند.
بازخوردهايي كه از اين نمايشگاه گرفتيد چه تاثيري روي كارتان گذاشته است؟
با توجه به استقبالي كه از نقاشيهايم شد، تصميم گرفتهام در نمايشگاههاي آتيام تعداد بيشتري نقاشي به نمايش بگذارم و جديتر به نقاشي بپردازم. متاسفانه در خانههاي امروزي با متراژ كم، مخاطب براي جاگذاري مجسمه با مشكل روبهرو است.
موضوعات خشونتآميز آنقدر سنگين هستند كه مخاطب را فراري ميدهند و مخاطب درصدد اين قرار ميگيرد كه هرچه زودتر نمايشگاه را ترك كند و كارها و تصاويري را كه ديده، به فراموشي بسپارد؛ من با استفاده از رنگ براي موضوعات خشونتآميز خواستم اين فضا را بشكنم و فضايي را ايجاد كنم تا مخاطب در فضاي نمايشگاه بماند، با آثار ارتباط برقرار كند و در لايههاي بعدي به تفكر بنشيند.
آثار اين نمايشگاه كه محصول سه سال گذشتهاند بر سه وجه «خشونت» عبارت از خشونت كنشگرانه، يعني خشونت فيزيكي مستقيم، خشونت كنشپذيرانه، يعني خشونت ايدئولوژيك، تبعيض و...
و خشونت سيستمي، يعني تحتتاثيرات فاجعهبار نظامهاي اقتصادي و سياسي ميپردازند. خشونت همچون امري ذاتي از ابتداي تاريخ بشر در اشكال مختلف بروز كرده و هر شكل آن در جهت پايان ديگري شكل جديدي را باز توليد كرده است.