چرنوبيل، رويارويي علم و ايدئولوژي
مرتضي ميرحسيني
بعد از فاجعه چرنوبيل، بحث درباره خطرات استفاده از انرژي هستهاي داغ شد و حسياست افكار عمومي در همه دنيا نسبت به اين صنعت بالا گرفت. شوروي كه چند دهه روي اين صنعت سرمايهگذاري كرده بود و آن را پشتوانهاي در جنگ سرد ميديد، مجبور به دفاع از خود و توجيه سياستش در توسعه اين صنعت شد. مقامات شوروي، هر كدام از منظري و به نوعي از سياست راهبردي حكومتشان دفاع كردند و برخي از آنان نيز استدلالهاي محكم و قابل اعتنايي در اهميت صنعت هستهاي داشتند. اما دفاعيات چند نفرشان نه تنها كمكي به اقناع افكار عمومي نكرد كه اتفاقا روي زخم بزرگ نمك پاشيد و بر حساسيتها افزود. مثل صحبتهاي اي. پتروسيانتس، رييس كميته دولتي بهرهبرداري از انرژي هستهاي شوروي كه در كنفرانسي مطبوعاتي، در مه سال 1986 با لحني حق به جانب، بعد از رد همه انتقادها و اعتراضها گفت حتي اگر همه خطراتي كه درباره صنعت هستهاي ميگويند درست باشد، باز اين واقعيت به جاي خود باقي است كه اتم و انرژي اتمي موضوعي علمي است و ميدانيم كه «علم به قرباني نياز دارد.» منظورش اين بود كه آنچه در چرنوبيل روي داد، بهايي است كه شوروي براي پيشرفت علمي ميپردازد. مخالفان شوروي در تفسير سخنان پتروسيانتس نوشتند معناي حرف او اين بوده كه شوروي براي باقي ماندن در ميدان رقابت با غرب (بهويژه امريكا) هر هزينهاي را كه لازم ببيند تقبل ميكند و از قرباني كردن مردم خودش - نه به پاي علم، كه به پاي ايدئولوژياش - ابايي ندارد. پتروسيانتس ميگفت انرژي هستهاي پاكترين انرژي است و آسيب چنداني به محيط زيست نميزند. او چشم به روي گزارشهايي كه به دستش ميرسيد -و در آنها به تشعشعات مرگبار راديواكتيو در نيروگاههاي هستهاي كشورش اشاره ميشد- بست و مشكل زبالههاي هستهاي را كه سال به سال بر حجمشان افزوده ميشد كوچك شمرد.
بعد از چرنوبيل بود كه معلوم شد شوروي براي چند دهه اساسا هيچ برنامه مشخصي براي دفن زبالههاي هستهاي نداشته و در بسياري از نيروگاههايش، اصول اوليه و پايهاي ايمني را هم رعايت نكرده است. البته شعار ميدادند «نيروگاههاي هستهاي مانند ستارههايي هستند كه تمام روز ميدرخشند! آنها را در سراسر زمين خواهيم كاشت. آنها كاملا ايمن هستند» و نيز ميگفتند «ما در عصر اتم زندگي ميكنيم و نيروگاههاي هستهاي در عمل بيدردسر و مطمئن از آب درآمدهاند. رآكتورهاي هستهاي به تدريج انرژي مورد نياز شهرها و توسعه مناطق را به عهده ميگيرند.» اما چنين نبود. نه فقط مقامات شوروي، كه بسياري از دانشمندان اين كشور هم واقعيتهاي علمي را به نفع ايدئولوژي سانسور و تحريف ميكردند و به قولي از حكومت حقوق ميگرفتند كه حقيقت را نگويند و پنهانش كنند. گريگوري مدودف كه خودش در مقطعي از دهه 1970 ميلادي در نيروگاه چرنوبيل كار كرده بود در كتاب «حقيقت درباره چرنوبيل» مينويسد: «دانشمندان ما 35 سال تمام در مطبوعات و راديو و تلويزيون بارها و بارها دروغ گفتند. به شهروندان معمولي القا كرده بودند انرژي اتمي صلحآميز عملا دواي همه دردهاست و غايت امنيت، پاكي اكولوژيكي و اطمينان.» اتفاقي به بزرگي فاجعه چرنوبيل نياز بود تا اين دروغ سيستماتيك را برملا كند و خطرات عقبنشيني علم به نفع ايدئولوژي را چنين آشكارا نشان بدهد.