نگاهي به نمايش
«اين آقاي شادي ممت نيست»
وقتي ديوار چهارم، برادوي است
سارا كنعاني
دو، سه سال ديگر تئاتر برادوي 100 ساله ميشود و اين مكان رويايي در اين يك قرن، آرزوي دستيافته يا نيافته بسياري از هنرمندان در سراسر جهان بوده است. اين واقعيت، به شكل متفاوتي در ذهن مجتبي عاشوري، كارگردان اين نمايش: «اين آقاي شادي ممت نيست»، متجلي شده است. براي او اهميتي نداشته كه سالني بين دو خيابان سرپرست و فريمانِ تهران را دراختيار داشته باشد يا آن بناي باشكوه خيابان منهتن نيويورك را؛ كما اينكه نمايشنامه «آقاي شادي» ديويد ممت را هم نميخواسته روي صحنه بياورد، بلكه قصد داشته روي صحنه كوچك خود از تجمع شخصيتهاي اصلي نمايشنامههايي مثل «باغوحش شيشهاي»، «خانه عروسك» و... حرف تازهاي بزند؛ فارغ از اينكه خروجي كار او را موفق ارزيابي كنيم يا خير.
تامِ مخلوق تنسي ويليامز، اين شبها روي صحنه سالن «ديوار چهارم» زيادي سرگشته شده. قرار بوده كه با ترس خود مواجه شود اما مخاطب، شاهد يك سروصدا و قيل و قال بيمورد است. ترس، نوعي قدرت و هيبت ديكتاتوري با خود دارد و حرفش را با تحكم و بيهيچ صداي اضافه به فرد زنداني خود القا ميكند اما اين ترسي كه محمدحسين سپنج پيش روي ما گذاشته انگار خودش هم دچار عدم اعتماد به نفس است كه اين همه صدايش را بالا ميبرد؛ اما اين نحوه طراحي شخصيت از جانب بازيگر تاثير زيادي روي كار جلال محبي (بازيگر نقش تام) نگذاشته و او به نسبت به همان شكلي ظاهر شده است كه بايد.
تامِ نمايشي كه اين شبها در حال اجراست، با چالشي به نام بازيگر شدن مواجه است اما صحنهاي كه بناست روي آن عرض اندام كند، نه صحنه هنر تئاتر كه صحنه خود زندگي است. براي همين است كه ابتدا به نوراي خانه عروسك (با بازي شادي شاهعلي) پناه ميدهد و بعد پتهاش را روي آب ميريزد. درست مشابه آنچه در زندگي حقيقي و در روابط بين آدمها شاهديم كه رخ ميدهد. تا امروز بيشتر نمايشهايي كه از متن معروف ايبسن در ايران روي صحنه رفته، نورا را به خاطر سرگذشتي كه داشته، زني عميق و محكم نشان داده اما در بازي شادي شاهعلي، به درستي، كميك و كودكمآب پديدار شده؛ چراكه مطابق با آنچه در متن اصلي خواندهايم، نورا زني است كه توسط شوهرش مدام كنترل ميشده تا ولخرجي نكند و دودمان زندگي را به باد ندهد.
موفقترين بازيگر در ارتباط با مخاطب اما كسي است كه نقش افسر پليس را بازي ميكند؛ امير شاهعلي. كاراكتر او كه نقش اصلي نمايشنامه «اين آقاي شادي...» هم به حساب ميآيد، چيستي اثر عاشوري را به تمامي با خود دارد. كافي است به ديالوگهاي بهروز شده او دقت كنيد تا به عمق حسرت عاشقان مهجور مانده هنر تئاتر پي ببريد. بيارتباط با اينكه در چه زمان و مكاني بهسر ببرند.
نمايش از طراحي قابلاعتناي لباس و صحنه بيبهره مانده اما به نظر ميرسد عامدانه باشد؛ چراكه به اين ترتيب، تفاوت بين تئاتر ما و آن از ما بهترانِ امريكايي، عريانتر پيش چشمهاي مان عيان ميشود. به هر حال در نمايشي كه به تماشا نشستيم، «آقاي شادي» ديويد ممت نبود و اينجا هم تهران است و نيويورك نيست.