ريشه
و سرنوشت
ارز مسموم-2
عباس عبدي
در يادداشت پيش توضيح دادم كه روحاني چگونه تحت تاثير رفتار نواصولگرايان و برخي خطاهاي خودش، مجبور به پذيرش ارز ۴۲۰۰ توماني شد. اينك ادامه يادداشت. هنگامي كه من نوشتم ارز ۴۲۰۰ توماني پوست موز زير پاي دولت رييسي است، برخي سعي كردند كه بگويند از نظر من چنين تصميمي عامدانه در دولت روحاني، عليه دولت رييسي طراحي شده است، در حالي كه نميفهميدند كه اين تصميم سال ۱۳۹۷ يعني سه سال پيش از انتخابات بود و ربطي به دولت بعدي نداشت كه كسي نميدانست كيست، به علاوه ارز ۴۲۰۰ توماني محصول مخالفتها و چوب لاي چرخ دولت گذاشتنهاي خودشان بود. در هر حال خودكرده را تدبير نيست. اكنون پرسش اين است كه آيا دولت رييسي كار ديگري جز حذف اين ارز ميتوانست انجام دهد؟ آيا اين طرح موفق خواهد شد؟ اصلاحطلبان و منتقدان در برابر اين طرح چه موضعي ميتوانند داشته باشند؟ بهطور قطع اجراي اين طرح از حيث يكدستي نيروهاي دولت و حكومت و سكوت نسبي منتقدان با مانعي بيروني مواجه نميشود. مانع اصلي احتمالا در ايرادات دروني طرح است كه متاسفانه جزييات ابعاد آن روشن نيست و حتي طرح در حال تغيير است، به ويژه اينكه قانون مجلس در توزيع كوپن نيز بايد اجرا شود. به نظر ميرسد كه مديريتي متمركز و با سخنگويي مسلط در اجراي اين طرح وجود ندارد و در همين آغاز كار ناهماهنگيها زياد است و از همه مهمتر اينكه بدون حل برجام چشمانداز روشني نخواهد داشت. ضمن اينكه دولت متوجه نيست، اجراي چنين طرحي حتما نقاط گريزي (باگ) براي سوءاستفاده وجود دارد كه اكنون ديده نميشوند و بعيد ميدانم كه در عمل با اجراي موفقي همراه شود. فارغ از اين جزييات كه امري فني است، هدف اصلي اين طرح، كسب منابع ريالي براي تامين كسري بودجه است و از آنجا كه ايدههاي دولت براي حل ديگر مسائل اقتصادي نيز روشن نيست در نتيجه به نظر ميرسد كه تورم سال جاري اگر بيشتر از سال ۱۴۰۰ نشود، كمتر نيز نخواهد شد و عوارض افزايش قيمتهاي چند قلم كالاي اساسي مزبور به ساير اقلام نيز سرايت خواهد كرد. به ويژه با قيمتي كه براي گندم در نظر گرفتهاند و نيز با افزايش ۶۰ درصدي دستمزدها بايد خود را براي شرايط سختتري آماده كرد. منتقدان نسبت به اين وضعيت چه كاري ميتوانند يا بايد انجام دهند؟ بهطور خلاصه كار چنداني نميتوان كرد. اين تصميمي است كه گرفته شده و بازگشت از آن و حتي اصلاح اساسي آن تقريبا غيرممكن است. حمايت منتقدين از تصميمي كه ابعادش روشن نباشد، پذيرفتني نيست. ولي مخالفت با آن نيز ضرورتي ندارد. بايد اجازه داد تا اين قدرت كاملا يكدست كارايي خود را نشان دهد. نقد اقتصادي اين تصميمات ممكن نيست، چون فاقد پايه و منطق اقتصادي است، نقد سياسي نيز عوارض خود را دارد. بايد منتظر بود تا خودشان آثار و تبعات مثبت و منفي سياستهاي جاري را ببينند. فقط بايد اميدوار بود كه فنر نقدينگي باز نشود كه با ابرتورم نميتوان شوخي كرد. پاسخ به حل مساله امروزِ اقتصاد ايران را نبايد در دانش اقتصادي دنبال كرد. ديدم كه چند نفر از اقتصاددانان اين نكته را متذكر شده و سكوت اختيار كردهاند. متاسفانه اميد به حل مسائل اقتصادي امروز ايران را بايد در ميدان سياست جستوجو كرد كه راه آن نيز باز نيست. در هر حال اميدواريم كه همه برداشتها و تحليلهاي بنده نادرست باشد و نواصولگرايان بتوانند مسائل اقتصادي را حل كنند. به ويژه آنكه ديگر حق ندارند عوامل خارجي و داخلي را عامل شكست بنامند. اكنون مساله همه ما ايران است و نه هيچ چيز ديگر. گرچه اميدواريم كه نواصولگرايان موفق شوند، ولي متاسفانه شخصا معتقدم كه تنها شانس و امكان آنها تغيير دادن رويكردشان در حوزه سياست است و پيش از اين تغيير، در اقتصاد هيچ شانسي ندارند.