سرطان، گفتوگو، اميد و زندگي
گرچه لطف آنان شامل حال اين كمترين نيز بود، اما به واقع اهميت اين 3 مولفه به هم پيوسته را در اين مدت ابتلاي به سرطان به وضوح ديدهام. من كاري شايسته گستردگي و اثر بخشي «گفتوگو» در جامعه ايراني نداشتم، اما به راستي نقش آن را در افق گشايي از فروبستگيها تجربه كردهام كه آفرينش همين گفتوگوهاي سرطاني است. در گفتوگوي «بيمار و پزشك» كه ميشل فوكو از دشواريها و حتي امتناع آن سخن ميگفت در اين تجربه با نمونههاي ممكن و موفقي روبه رو بود. گفتوگوي بيمار و خويشاوندان كه معمولا در ابتلاي به سرطان با نوعي رازداري و رازآلودگي همراه است در تجربه من به گونهاي جديد از همدلي و همزباني و همراهي تبديل شد و از اين 2 مهمتر «گفتوگوي فرد و جامعه» زمينههاي قابل مشاهدهاي از تبديل امر شخصي به امري اجتماعي را فراهم كرد و نشان داد كه ميتوان در جامعهاي متكثر و متنوع با به رسميت شناختن همه تفاوتها، فصل مشتركي براي بازسازي همبستگيهاي اجتماعي (اگرچه در سطوحي خرد و محدود) پيدا كرد. 4)چهارشنبه گذشته در «یازدهمین همایش سلامت روان و رسانه»که به «کرونا، شبه علم و سلامت»اختصاص داشت،درباره «شبه علم، انگ و فهم معنای بیماری» از تجربه زیسته ام در سرطان سخن گفتم. سخن من گرچه ابتدایی و تجربی بود، اما می خواستم به این مهم بپردازم که بیماری همیشه سلامت را مختل نمی کند و مفهوم سلامت همواره بر مبنای فقدان بیماری تعریف نمی شود. انسان صرفا موجودی بیولوژیک نیست، خصوصیت ها و رفتارهایی در ورای آن دارد که روان،اجتماعی بودن و باور مندی از جمله آنها است. معناسازی بیماری از جمله در سرطان، بستگی به معنایی دارد که بیمار به تناسب جهان یا جهانهایی که در آنها زیسته یا به آنها امیدوار است، برای خود و دیگران خلق می کند، در خلق این معنا، گریز و پرهیز از «شبه علم»که مبتنی بر شواهد نامعتبر و حتی اطلاعات آشفته و اعتباریات ذهنی است، ضرورت دارد، چنانکه وانهادن«انگ اجتماعی و استعاره های شکل گرفته در اذهان عمومی مهم است.من به واقع و به وضوح دریافتم که در سرطان باید کار درمان را با اعتماد به پزشک حاذق و مسوول سپرد و عملا بیماری ورزید و بیشتر گوشی برای شنیدن داشت.«انگ اجتماعی سرطان» و برابری آن با نابودکنندگی محتوم تندرستی نیز باید دور شد و البته در این باره باید بیشتر خواند و آموخت. کتاب « داغ ننگ» اورینگ گافمن در این باره خواندنی است.