گزارش روزانه «اعتماد» از حواشي و فيلمهاي جشنواره كن ٢٠٢٢
وقتي ديدگاه منتقدان با داوران متفاوت است
درباره فيلمهاي عجيب و غريب با سوالهاي بيجواب جشنواره كن
لادن موسوي
در اين گزارش قصد دارم از فيلمهايي عجيب و غريب با سوالهايي بيجواب جشنواره كن بنويسم؛ فيلمهايي كه شايد ديدنشان فقط و فقط در كن ممكن باشد و همين از بزرگترين جذابيتهاي اين رويداد مهم بينالمللي است.
در ابتدا از فيلم «زن چايكوفسكي» ميگويم كه در گزارش قبل نتوانسته بودم ببينمش!
اولين نكته درباره فيلم قطعا اين است كه از طرف كشور روسيه در جشنواره حضور دارد. اما كارگردان فيلم «كيريل سربرينيكوف» در روسيه در حبس خانگي است و اجازه خروج از كشور را ندارد. در ضمن مادرش هم اوكرايني است. آيا بدون وجود اين دو نكته فيلم باز هم ميتوانست در جشنواره كن حضور داشته باشد؟ فكر نميكنم! چون بر خلاف حرفهاي مجري جشنواره كه در افتتاحيه گفت: «بهرغم جنگ، روسيه همانقدر در جشنواره حق حضور دارد كه اوكراين»، امسال خبرنگاران روسي حق حضور در جشنواره را ندارند و كشور روسيه هم كه هر ساله در بازار فيلم كن پاويون بزرگي دارد، امسال از غايبان جشنواره است.
از مسائل سياسي اما بگذريم كه سخن سينما قطعا خوشتر است.
«زن چايكوفسكي» اما همانطور كه از اسمش پيداست، داستان زندگي زناشويي اين آهنگساز معروف و زنش است. به قول يكي از منتقدان اگر بگوييم كه زندگي خانوادگي اين زوج قطاري از ريل خارج شده است، كم گفتهايم. زندگي اين زوج بيشتر به قطاري شبيه است كه هواپيماي ٧٤٧اي با آن برخورد كرده، سپس از ريل خارج شده و از بالاي پل به پايين و داخل قايقي پرتاب شده و باعث انفجار خودش و قايق و پل و صد البته هواپيما ميشود!! داستان فيلم زيبا، تلخ، سخت و البته بر اساس واقعيت است و زندگي عجيب اين دو را از آشناييشان تا مرگ «چايكوفسكي» به تصوير ميكشد. داستان در قرن نوزدهم ميگذرد، زماني كه زنان در روسيه حق طلاق ندارند و براي اجرايي كردن طلاق اجازه دربار لازم است. زماني كه زنان حتي شناسنامه مخصوص به خود ندارند و اسمشان در شناسنامه همسرانشان نوشته ميشود. در اين زمان زن جواني به نام «آنتونينا» عاشق آهنگساز معروف ميشود و با پشتكار و نامهنگاريهاي فراوان به عشق خود به او اعتراف كرده و مصرانه خواهان ازدواج با اوست. «چايكوفسكي» بالاخره قبول ميكند اما به زودي مشخص ميشود كه او اصلا به زنها علاقهاي ندارد و فقط براي حفظ پوشش ظاهري و خفه كردن شايعات تمايلات جنسياش به مردان با او ازدواج كرده. «آنتونينا» اما با پشتكار سعي در جلبتوجه و ادامه زندگي با او دارد. اين تلاشها كه كمكم به عقده تبديل ميشوند «چايكوفسكي» را از او متنفر كرده. پس آهنگساز تصميم به طلاق زنش ميگيرد. اما تا زمان مرگ آهنگساز و با وجود خفت و خواريهاي فراوان، «آنتونينا» زير بار نميرود.
اين فيلم از لحاظ كارگرداني قطعا تا به امروز برترين فيلم كن امسال بوده است. «سربرينيكوف» كه اساسا كارگردان تئاتر بوده، ميداند كه چگونه از فضا و دكور استفاده كند. ميزانسن و دكوپاژ او با حركات زياد دوربين در تمام مدت فيلم تماشاگر را غافلگير ميكند. براي مثال با «آنتونينا» و «چايكوفسكي» كه در حال بحث هستند در اتاقي هستيم. دوربين روي استدي كم «آنتونينا» را دنبال ميكند كه از آن اتاق به اتاقي ديگر ميرود و ناگهان با چرخش دروبين در جنگلي برفي و سرد هستيم. او ميدود و دوربين نيز با حركت او سرعت ميگيرد و متوجه ميشويم كه با او در رويايش در حركتيم. اينگونه تغييرات زماني و مكاني با استفاده از دكور و دوربين بارها و بارها اتفاق ميافتند و هر بار ما را شگفتزده ميكنند.
بازي خوب و گيراي بازيگر زن فيلم «آليونا ميخاييووا» را هم نميتوان از قلم انداخت كه به نظرم، يكي از كانديداهاي حتمي جايزه بهترين بازيگر زن جشنواره است. عجيب اما استفاده از موسيقي متن ساخته شده براي فيلم است. چرا كارگردان روس تصميم گرفته تا از كنار موسيقيهاي بينظير «چايكوفسكي» بگذرد و از موسيقي متن جديد استفاده كند سوالي بيجواب است! از آن گذشته، تقريبا در تمام طول فيلم، غير از ثانيههايي كوتاه، هيچگاه نميبينيم كه «چايكوفسكي» آهنگي بنوازد كه سوال دوم را براي من به وجود آورد كه آيا «سربرينيكوف» اصلا «چايكوفسكي» را به عنوان يك آهنگساز دوست دارد؟ يا اين نابغه موسيقي فقط سوژهاي دراماتيك براي فيلمي جديد براي او بوده است؟ چون هر جور فكر ميكنم نميتوانم بفهمم كه چطور ميشود كه «چايكوفسكي» را دوست داشت و فيلمي درباره او بدون استفاده از آهنگهايش ساخت؟
با وجود اين كجسليقگي در ساخت و پرداخت موسيقي، «زن چايكوفسكي» تا به اينجا توانسته خود را از ديگر فيلمهاي جشنواره تا حدي جدا كند. البته نظر منتقدين انتخابي را جلب نكرده چون فقط دو يا سه ستاره به فيلم دادهاند.
اما حتما ميپرسيد منتقدين انتخابي چيست؟
داستان از اين قرار است كه هر سال دو مجله «اسكرين» كه «فيلم فرانسه» كه اولي به زبان انگليسي و دومي به زبان فرانسه است، در طول مدت جشنواره هر روز چاپ و بهطور مجاني توزيع ميشوند. در صفحه آخر هر دوي اين مجلهها، جدولي وجود دارد كه چندين منتقد منتخب از مجلات و روزنامههاي معروف و مطرح فرانسه و دنيا، به فيلمهاي پخش شده در بخش مسابقه اصلي و همچنين مسابقه نوعي نگاه، با اعطاي ستاره و نخل، امتياز ميدهند و نظر خود را اعلام ميكنند و همانطور كه گفتم «زن چايكوفسكي» غير از دو، سه نفر خيلي مورد استقبال منتقدين قرار نگرفته است. البته اين نكته را حتما در نظر بگيريد كه تقريبا هيچ سالي، فيلم مورد علاقه منتقدين برنده جايزه اصلي، يعني نخل طلا نميشود. معمولا نظر داوران، با نظر منتقدين، بسيار فرق دارد! چرايش را هم نميدانم! اما هيچ وقت يادم نميرود كه در سال ٢٠١٦، فيلم «توني اردمن» كه از نظر منتقدين و خبرنگاران، ازجمله من بهطور متفقالقول نخل طلا را بايد ميگرفت، بدون گرفتن هيچ جايزهاي جشنواره را ترك كرد! چگونه نظر و نگاه داوران كه هر ساله عوض ميشوند و افرادي جديد و همه از حرفهايهاي سينما هستند، ميتواند هر سال اين همه با نظر منتقدين متفاوت باشد؟ اين هم سوال بيجواب ديگري است! اين هم بخشي از شگفتيهاي جشنواره كن است.
و اما فيلم ديگري كه به شدت عجيب و غريب بود، «هي هان»، ساخته «جرزي اسكوليموفسكي» كارگردان بزرگ و هشتاد و چهار ساله لهستاني است كه جوايز بزرگ زيادي از جمله خرس طلايي برلين و جايزه بزرگ كن را در كارنامه خود دارد.
شايد باور نكنيد اما قهرمان اصلي اين فيلم يك خر است! خري كه ما تقريبا تمام فيلم را از دريچه چشم او ميبينيم. خري كه در آغاز در سيركي كار و زندگي ميكند و دوست دختري جوان است. اما اين دو به زودي از هم جدا ميشوند. ما با اين خر غمگين از دوري دوستش و در ماجراهاي شاد و غمگيني كه برايش اتفاق ميافتد همراه ميشويم. خر داستان ما با آدمهاي زيادي آشنا ميشود و تجربيات گاه شاد ولي معمولا تلخي را از سر ميگذراند. فيلم را دوست داشته باشيم يا نه، از اينكه جاي «هي هان» در جشنواره كن است را نميتوان انكار كرد. همانطور كه نميتوان از شور و اشتياق «اسكوليموفسكي» پير به شوق نيامد كه در اين سن و با وجود جايگاهي كه در سينماي جهان دارد، تصميم به امتحان تجربهاي جديد گرفته است. بنابراين با همكاري فيلمبردارش، تصاويري عجيب را خلق كرده تا ما بتوانيم براي دقايقي خود را جاي اين خر نگونبخت بگذاريم و دنيا را با او و از نگاه او زندگي كنيم. اما ساخت و وجود اين فيلم و فيلمهايي از اين دست كه حرفشان دفاع از حيوانات است به نظرم پارادوكسي غريب است! اينكه حيوانات را مجبور كني، تا در فيلمي بازي كنند تا بگويي كه نبايد حيوانات را اذيت كرد، خندهدار است. هر كسي كه در زندگياش براي يك بار فيلمبرداري فيلمي را از دور يا نزديك ديده باشد، از سختي اين كار آگاه است. پس واداشتن حيوانات بيچاره به بازي و تكرار پلانها و حركات و... قطعا برايشان كمتر از شكنجه نيست! و اگر مثل آقاي «اسكوليموفسكي» در آخر فيلمت بنويسي كه در اين فيلم هيچ حيواني اذيت نشده است، قطعا يا دروغ ميگويي يا خودت را به خريت ميزني!
و در آخر از «پسري از بهشت» مينويسم كه فيلمي جاسوسي، پليسي، ولي نه مثل فيلمهاي پليسي كه عادت به ديدنش داريم. اين فيلم ساخته «طارق صالح» كارگردان سوئدي، مصريالاصل است. فيلمي كه داستانش با مرگ امام بزرگ دانشگاه «الازهر» آغاز ميشود. اين مرگ البته مرگي طبيعي است، اما مرگ يكي از دانشجويان كه كمي بعد از آن اتفاق ميافتد قطعا قتل است. چه كسي قاتل اين دانشجوي جوان است؟ و دليل اين قتل چيست؟ آن هم در اين محل مقدس كه مهد دانش مسلمانان سني جهان به شمار ميآيد؟ «آدام» دانشجوي فقير و جديد اين دانشگاه بهطور ناخواسته، مجبور به كشف اين موضوع ميشود. بزرگترين فرق «پسري از بهشت» با فيلمهاي پليسي ديگر آميختگي ژانر پليسي فيلم با مسائل مذهبي است كه ميتوان آن را با فيلم كلاسيك «به نام رز» مقايسه كرد. «پسري از بهشت» به همين دليل جذاب است و غريب و بازي خوب «توفيق برهوم» و «فارس فارس» بر اين جذابيت اضافه كرده است. غير از اين اما، از لحاظ فيلمبرداري، كارگرداني و... با فيلمي معمولي طرفيم كه براي بردن جايزه در جشنواره امسال به رقبايش تنه نميزند!