• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5222 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد

جاذبه و دافعه مصطفي ملكيان

فريدون مجلسي

به نظر اين نگارنده، استاد مصطفي ملكيان از كساني است كه صفت استادي به راستي برازنده اوست. يعني تعارفي از سر ادب و سفيدي مو نيست كه ما نيز تجربه كرده‌ايم. دانش براي درخوري مقام استادي لازم است، اما كافي نيست. بايد ديد منظور از دانش و كسب آن چيست. ملكيان در كتاب «درس‌گفتارهايي در باب اخلاق كاربستي» نكته‌اي را از ويتگنشتاين نقل مي‌كند كه معلوم است در او اثر گذاشته و به قول امروزي‌ها همذات‌پنداري كرده است: «اي خواننده! خوش دارم كه اثر من تو را بهتر كند.» و خواندن آثار او يا شنيدن آن در من كه زمينه‌هاي آموزشي و تجربي و كاري متفاوتي دارم، چنين احساسي را برمي‌انگيزد. ممكن است براي همه چنين نباشد. زيرا زاويه ديد و تحليل‌هاي استادانه او كه مستلزم رهايي از تعصبات جانبدارانه است، خوشايند ايدئاليست‌ها يا به قول ايشان باورانديشان نيست. نكته دوم كه به آن دانش خصوصيت استادانه مي‌بخشد و من گاهي با طنز به آن اشاره مي‌كنم، روِشمندبودن پژوهش و نيز ارايه روشمند و كاملا علمي و استادانه آن است. يعني در بحث يا بيان هر نكته‌اي با روشي بسيار رياضي ابعاد آن را با ديدي موشكافانه همچون يك مجموعه به اجزاي پديدآورنده آن موضوع تفكيك مي‌كند كه مثلا اين موضوع مي‌تواند چهار حالت كلي داشته باشد. وقتي چهار حالت را بيان مي‌كند، مي‌بيني كه به راستي خارج از اين چهار حالت نيست. اما وقتي وارد بحث هر يك از آن چهار حالت مي‌شود، معلوم مي‌شود كه حالت اول خودش مثلا شش جنبه دارد كه هر يك از آن جنبه‌ها مي‌تواند چندين جزو متفاوت داشته باشد. به اين ترتيب پس از تحمل اين جنبه‌ها و اجزاي شمارش‌شده تازه مي‌رسيد به حالت دوم. يعني راه فراري غير از فهماندن مطلب باقي نمي‌گذارد. من اين شيوه استدلال را به بمب خوشه‌اي تشبيه مي‌كنم كه پس از انفجار اوليه هر تركش آن بمب‌هاي فرعي ديگري در درون خود دارد. مانند خوشه انگور ريش بابا هم نيست، مانند خوشه‌هاي بزرگ ياقوتي است كه هر حبه؛ حبه‌هايي چسبيده به بچه خوشه‌هايي دارد تا برسد به ساقه اصلي! در اين مختصر نمي‌توانم از اشاره ايشان به شيوه ايدئاليست‌ها بگذرم كه مي‌گويد: «ايدئاليست اصرار دارد باورها را با باورها بسنجد... و در نكته مورد بحث مي‌كوشد با استناد به باوري ديگر مثلا فلان سخن بودا استناد و شما را از ميدان به در كند... و از اين بوداها بسيارند!» مصطفي ملكيان در ترجمه سليس كتاب «روح اسپينوزا» اثر نيل گراسمن، مقدمه‌اي عالي حاوي چند بمب خوشه‌اي تحليلي دارد كه در يكي از آنها ديدگاه اسپينوزا را از پايان سير و سلوك «عقلاني و معنوي» او، دست‌يابي به حالتي بيان مي‌كند كه آن را «والاترين كامروايي/بهروزي آدمي»، «سعادت»، «نجات»، «رهايي» و «آزادي» تعبير مي‌كند. اين «آزادي و رهايي و نجات» را مي‌توان از طرفي رهابودن از اسارت انديشه و باورهاي تعبدي و استقلال و «خود» بودن در تلفيق «عقلانيت و معنويت» تلقي كرد و نيز مي‌توان احترام به «آزادي عقيده» دانست كه «آزادي» حدود مشخص و تعريف‌شده دارد. در حالي كه عقيده، كه امري آشكار هم نيست، غالبا مي‌تواند از نوع «خودحق‌انگارانه» و بيگانه‌ستيز از نوع داعشي باشد و به خودي خود نمي‌نواند احترامي داشته باشد. آنچه را كه جاذبه افكار مصطفي ملكيان مي‌دانم همين رهايي از تعصبات و «خودِ اخلاق‌مدار» اوست كه زندگي و عقايد ابزاري او يكي است. سخناني كه به گفته خودش عقيده‌ساز است، در مقابل دافعه عقايدي برآمده از باورهاي متعصبانه و افراطي از هر نوع ايدئولوژي خودحق‌انگار و تحميل‌گر!
نويسنده و مترجم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون