اشارهاي درباره انديشههاي «محمدعلي اسلامي نُدوشن» به مناسبت چهلمين روز درگذشت
نقد و جامعه سالم
محمد صادقي
وقتي بدون شناخت كافي و سخن مستدل به اظهارنظر بپردازيم، وقتي به جاي نقد به ديگري توهين و حمله كنيم، وقتي خودمان را با باورهايمان گره بزنيم، وقتي به نام احترام به ديگري نظر او را بيچونوچرا بپذيريم و... فقط و فقط روندي ناسودمند و فرساينده تقويت ميشود. اينگونه رفتارها مجالي براي نقد باقي نميگذارند و اگر جامعه را به خانهاي شبيه بدانيم كه مدام نياز به بازسازي و تعمير دارد، وقتي نقد در كار نباشد، جامعه فرسوده ميشود. در ميان نويسندگان و روشنفكران ما نيز كم و بيش در گفتوگو يا نقد و بررسي يك اثر چنين رفتارهايي ديده ميشود و در نتيجه، مجال نقد و نقادي كه ميتواند به پرورش انديشه و طراوت در فضاي فكري و فرهنگي بينجامد، از ميان ميرود. در نظر داشته باشيم كه نقد به معناي بيان نقاط ضعف و قوت در يك اثر، انگشت گذاشتن روي مطالب جاافتاده يا ناديده گرفتهشده در يك اثر، نشاندادنِ وجود تناقضهايي در يك اثر و بررسي ادعاهاي مطرحشده و راهحلهاي پيشنهادشده در يك اثر است. محمدعلي اسلامي ندوشن، در پاسخ به نظرخواهي مجله «راهنماي كتاب» درباره شيوه و آيين انتقاد كتاب، در اسفند 1339 مشكل نقد كتاب را برآمده از مشكل بزرگتري يعني سرگرداني و رخوت در عالم فكر ديده و مينويسد: « نقد مستلزم آزادي انديشه و بيپروايي ادراك است. ما چون قلم به دست ميگيريم تا درباره كتابي حرف بزنيم، چه بنويسيم؟ در يك آن فوجي از ملاحظهها و وسواسها و نگرانيها راه را بر قلم ما ميبندد. به خود ميگوييم: چرا حرفي بزنيم كه به گوشه ابرويي بربخورد، چرا بيهوده براي خود دشمن بتراشيم؟ و همين دست ما را سست ميكند... بايد بگوييم كه هنوز انتقاد نتوانسته است از همزاد زشت خود كه «تبليغ» نام دارد، جدايي گزيند. نقد منزه و خالص را كه براي عشق به زيبايي و حقيقت نوشته شده باشد، بسيار اندك مييابيم. كساني كه اين را باور نميدارند يكي از اين دو راه را بيازمايند: كتابي بنويسيد كه شاهكار باشد، آن را به در خانه اين و آن نبريد، از هيچ دوستي خواهش نكنيد تا درباره آن چيزي بنويسد. از هيچ روزنامهنگاري تقاضاي «صله» تقريظي نكنيد، سيل تلفن و پيغام به دنبال آن جاري نسازيد، فقط كتاب را انتشار دهيد و كنج خانه خود بنشينيد. مگر آنكه حسناتفاقي به شما كمك كند، وگرنه احتمال زياد خواهد بود كه شاهكار شما در سكوتي سنگين فرو رود. يا آنكه چند ده ورق بيمعني و مبتذل به چاپ زنيد، بهشرط آنكه صاحب نفوذ و مقامي باشيد يا راه و چاه كار را بشناسيد، بيدرنگ كساني را خواهيد يافت كه ترشحات قلمي شما را شاهكار معرفي كنند. شايد عدهاي به شما پوزخند بزنند، ولي چه باك؟ شما سندهاي متعدد از مطبوعات بزرگ و كوچك در دست خواهيد داشت، حاكي از آنكه نويسنده يا متفكر يا مترجم بينظيري هستيد. اگر اعضاي آكادمي نوبل به نبوغ شما پي نميبرند، از كوردلي آنهاست.» همچنين در تير 1348 و در گفتوگويي با نام «ادبيات امروز ايران، غوغاي نقد» كه در مجله «نگين» منتشر شده، مينويسد: «بين آثار ادبياي كه امروز داريم، نقد از همه فقيرتر است... آنچه امروز در مطبوعات خود ميبينيم، يا تعارف و رفيقبازي است يا فحش... در بسياري از موارد هم خود نويسندگان كتاب درباره خود مينويسند و به روزنامهها ميدهند. در كنار اينها، بايد از باندهاي ادبي ياد كرد. هر چندنفري دور هم جمع ميشوند و بهاصطلاح همديگر را «ميپايند» و مخالفين يا كساني را كه خارج از باند باشند «ميكوبند». اين اشخاص واقعا گاهي شاهكار ميكنند، بدينمعني كه راجع به كتاب يا مقاله كسي كه عضو «باند» است و معلوم نيست كه سراپايش چقدر ارزش دارد، چندين مقاله مسلسل نشر ميدهند و آن را در تطبيق با تئوريهاي فلسفي و روانكاوي و اگزيستانسياليستي و نظريات «سارتر» و «اليوت» و «برشت» و «ماركوزه» و غيره، به تحليل و تفسير ميگذارند و موضوع را بهقدري مرموز و عميق و مهيب جلوه ميدهند كه آدم حيرت ميكند كه چرا دنيا آنقدر نسبت به اينگونه شاهكارهاي كشور ما در خواب غفلت است.»
اگر به آنچه اسلامي ندوشن در آن سالها نوشته دقت كنيم، ميبينيم مسائلي كه همواره بر آنها تاكيد داشته است، همچنان پابرجا هستند و اين نشان ميدهد كه ما در زمينه فرهنگي و اخلاقي دچار ضعفها و نقصهاي فراواني هستيم ولي چندان به آنها نميپردازيم. اما پرسش اين است كه ريشه اين ضعفها و نقصها را در كجا بايد جستوجو كنيم؟ به نظر او و روشنفكراني كه بر اصلاح فرهنگ تكيه دارند، بيش از هر جاي ديگر اينها برآمده از نظام آموزش و پرورش ما هستند. توجه داشته باشيم، افرادي كه سالها و بهتر است بگويم بهترين سالهاي عمر خود را در مدرسهها و دانشگاهها طي ميكنند، يا شنونده و بيننده رسانههاي مختلفي هستند كه مدام در حال برنامهسازي و ارايه نقد و تحليل و تفسير هستند، شوربختانه روش نقد و روش استدلال را نياموخته و نميآموزند و اين در نگاهي به آنچه در محافل دوستانه و خانوادگي تا محافل فرهنگي و روشنفكري ميگذرد چنان آشكار است كه نياز به توضيح ندارد. در غيبتِ درسهايي كه به كار زندگي ميآيند، كيفيت زندگي و كيفيت روابط اجتماعي پايين ميآيد و در نتيجه، فضاي نقد و گفتوگو به جاي آنكه روشناييبخش و آگاهيبخش باشد و ذهن مخاطبان را به انديشيدن وادارد، به فضاي جنگ شبيه ميشود. افراد فضاي نقد را با فضاي جنگ اشتباه ميگيرند و شكلهاي مختلفي از بداخلاقي و حملات لفظي و قلمي نمايان ميشوند. پرويز رجبي هم در اشاره به چنين واقعيتي بود كه ميگفت: «ما هيچوقت با نقد ميانه خوبي نداشتهايم و پنداشتهايم كه مدعي ميخواهد از بيخ كند ريشه ما. و كوچكترين نقد را با براندازي يكي ميدانيم و ميخواهيم، در عين گرفتاري و نالههاي زار، بلبلي باشيم كه برگ گلي خوشرنگ در منقار دارد! همين است كه بيشتر وقت شريف ما صرف اين ميشود كه چه بگوييم كه طرف نرنجد! همين است كه هنوز براي كودكانهترين درماندگيهايمان راهحل نيافتهايم و به هر حركتي جامهاي ميپوشانيم كه چركتاب باشد و همين است كه گاهي ميزنيم توخال! يا مشت را چنان گره ميكنيم كه طرف بِبُرد! يا كاري ميكنيم كه طرف زمينگير شود و از جايش برنخيزد و پيش زن و بچهاش نرود.»
به هر حال، ما اگر بخواهيم وضعيت تلخي كه از گذشته تاكنون وجود داشته را دگرگون كنيم و از زير آوارِ اينهمه ابتذال و پلشتي رهايي يابيم، چارهاي نداريم جز اينكه به اصلاح فرهنگ بپردازيم و از ياد نبريم كه اين وضعيت را جهل و تنبلي ايجاد كرده و براي اصلاح آن كار فراواني لازم است. مصطفي ملكيان كه همواره بر اصلاح فرهنگي تاكيد داشته و باور دارد تا در درون ما دگرگوني پايداري رخ ندهد در بيرون دگرگوني پايداري رخ نخواهد داد و اصلاح فرهنگي را مقدم بر اصلاح سياسي و اقتصادي ميداند، به پنج نقص اصلي در نهاد آموزش و پرورش ما (شامل وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، خطيبان، واعظان و سخنرانان، صدا و سيما و همه آنهايي كه آگاهانه يا ناآگاهانه، خواسته يا ناخواسته در حال تربيت ما هستند) ميپردازد كه عبارت هستند از: 1. تاكيد بر حافظه نه فهم، 2. غيبتِ استدلالگرايي 3. ايدئولوژيكانديشي 4. ظاهرگرايي و 5. غيبتِ درسهاي زندگي. از اين رو تا زماني كه آموزش و پرورش ما اصلاح نشود و نهادها و وزارتخانههايي كه مسووليت امور فرهنگي و آموزشي را برعهده دارند، نويسندگان و روشنفكران ما، رسانههاي ما و... در برچيدن اين مشكلات كوشا نباشند، ما همچنان با يك جامعه سالم (كه رونقِ نقد و نقادي از نشانههاي آن است) فاصله خواهيم داشت.روزنامهنگار
اگر به آنچه اسلامي ندوشن در آن سالها نوشته دقت كنيم، ميبينيم مسائلي كه همواره بر آنها تاكيد داشته است، همچنان پابرجا هستند و اين نشان ميدهد كه ما در زمينه فرهنگي و اخلاقي دچار ضعفها و نقصهاي فراواني هستيم ولي چندان به آنها نميپردازيم.
ما اگر بخواهيم وضعيت تلخي كه از گذشته تاكنون وجود داشته را دگرگون كنيم و از زير آوارِ اينهمه ابتذال و پلشتي رهايي يابيم، چارهاي نداريم جز اينكه به اصلاح فرهنگ بپردازيم و از ياد نبريم كه اين وضعيت را جهل و تنبلي ايجاد كرده و براي اصلاح آن كار فراواني لازم است.