• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5224 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۶ خرداد

ادامه از صفحه اول

استفاده  ابزاري  از كلمه مقدس آزادي

گرچه عضوي از سازمان فداييان خلق ايران بود اما انساني پاك و منزه از هر آلودگي بود، فردي وارسته و فرهيخته. سال‌ها بعد در سال 1379 با جمعي از دوستان به فكر ايجاد تشكلي افتاديم تحت عنوان ائتلاف آزاديخواهان ايران. قرار گذاشتيم حزبي خلق‌الساعه نباشد بلكه به قول سينماگرها اول سناريوي درست و درماني برايش بنويسيم و به‌اصطلاح تشكل را بر تئوري سوار كنيم. با راهنمايي جناب دكتر طبيبيان كه جهت مشورت خدمت‌شان رسيده بوديم مقرر شد در اين خصوص يعني نوشتن سناريو از آقاي دكتر غني‌نژادِ عزيز كمك بگيريم. اين حقير پس از چند ملاقات و طرح موضوع قراردادي منعقد كرديم. چون موفق به اخذ مجوز نشديم و در انتخابات 1384 تحت عنوان دموكراسي‌خواهي موضوع ما مورد سوءاستفاده قرار گرفت و مسائل ديگري كه به يكي از آنها اشاره خواهم كرد عطايش را به لقايش بخشيديم. كتاب آزاديخواهي نافرجامِ جناب دكتر غني‌نژاد نتيجه همان مساله است «و اما اشاره به موضوع مرتبط با مساله دموكراسي شرق» مرحوم استاد فرهيخته جناب اسلامي ندوشن چند مساله مهم را در آن مقاله متذكر شده‌اند. به اين جمله بسيار مهم عنايت بفرماييد: «مردم گرسنه مي‌توانند سر به طغيان بردارند، مي‌توانند خود را از قيد اسارت برهانند ولي هيچگاه نمي‌توانند آزادي را حفظ كنند.» در همه انقلابات جهان حفظ آزادي به يكي از اساسي‌ترين مشكلات مبدل شده ما هم اگر به دنبال ايجاد تشكل بوديم نگران آزادي بوديم. جناب دكتر ندوشن در ادامه فرموده به دست آوردن آزادي مشكل نيست نگهداري آن مشكل است. اين جملات در سال 1340 به نگارش درآمده اما امروز ما در اين برهه از تاريخ با پوست و گوشت آن را لمس مي‌كنيم. فرموده‌اند: «يكي از علل ناكامي ما در شرق اين است كه تا امروز به هيات و تشريفات دموكراسي بيشتر توجه كرده‌ايم تا به اصل و جوهر آن.» اگر شكل‌گيري احزاب را يكي از ابزار نيل به دموكراسي بدانيم در اين چهل و چند سال نمي‌توانيم به يك مورد فراگير اشاره كنيم. به لحاظ شكلي تشكل‌هاي متعددي به وجود آمده‌اند اما محتوايي و به قول استاد به اصل و جوهر اصلا نداريم. از نگاه دكتر اسلامي غرب شرقيان را لايق آزادي و عدالت و برابري نمي‌داند و به نظر غربيان دموكراسي در مشرق‌زمين كامياب نمي‌شود. استاد اين نظر را مذموم مي‌داند و زمامداران شرقي هم‌آوا با غربيان را طوطي‌صفت قلمداد مي‌كند و فرق ما و غربيان را اين‌گونه توصيف مي‌كند كه مردم كشورهاي غرب در گناه دولت‌هاي‌شان سهمي بزرگ دارند در صورتي كه در شرق اگر فردي بي‌چون و چرا در كار دولت‌ها فضولي كند بدو آن رسد كه به سنگ پشت رسيده.  با علم به اين نقطه نظرات توفيق پيدا كرده بودم كه توسط دوست فرزانه‌ام جناب محمد صادقي خدمت استاد اعتباري پيدا كنم و هراز‌گاهي افتخار حضور داشته باشم. در شرفيابي‌هاي محضرشان حظ وافر مي‌بردم. متانت و نجابت، ايران‌دوستي، بزرگي و بزرگ‌منشي، مناعت طبع، فرهيختگي، فروتني، پارسايي علمي، تقوا، دانشجودوستي، دانش‌مداري و نثر آكنده از فصاحت و شيوايي. نگارشش دل را راحت، طبع را طراوت و جان را حلاوت مي‌بخشيد. نگاهي پرمعني و كاملا استادانه داشتند. به قول مرحوم نيكيتين داراي بينش روشن و دقت نظر وافي بودند. در يكي از اين شرفيابي‌ها از خدمت‌شان استدعا كردم كه درخصوص ايجاد تشكل ائتلاف آزاديخواهان ايران راهنمايي فرمايند. فرمود فائقي از شما بعيد است كه از كلمه مقدس آزادي استفاده ابزاري كنيد. آزادي را نبايد به آلودگي‌هاي سياست و تحزب ملوث كرد.  روحش شاد كه مرا از گزند جاهليت رهانيد و از بند تحزب آزاد كرد.


فعال  سياسي  و  اقتصاددان خرداد، ماه عجيبي است

حتي نام‌آورترين‌شان كه سيد صالح موسوي كه ما صالي صدايش مي‌كرديم و شهره بود به شكارچي تانك و آن عكس معروفش، آرپي‌چي به شانه، با بدني كه از كمر به بالا برهنه است و محسن راستاني عكاسي‌اش كرده، امروز بيمار و گوشه‌گير است و ديگراني هم كه از پايان جنگ تا امروز، مانند سيد جليل ارجمند و يحيي غضبان‌زاده و حجت جهانگيري و بسياري ديگر يك به يك رفتند و حالا ديگر نمي‌دانم از آن 1800 نفر، چند نفر ديگر مانده‌اند. براي سالروز آزادسازي خرمشهر مي‌خواستم در يادداشتي، يادي از آن 1800 نفر بكنم كه اگر 35 روز ايستادگي نكرده بودند و فرصتي فراهم نمي‌كردند كه كشور خود را جمع كند و مقاومتي ملي شكل بگيرد، شك ندارم كه ديگر امروز كشوري به نام ايران وجود نداشت يا اگر هم داشت، مرزها و جغرافيايش چيز ديگري بود و اطمينان دارم كه بسياري ديگر با من هم‌نظرند. يادداشتم تمام شده بود و قصد ارسال به روزنامه داشتم كه خبري بر سرم و بر سر همه آوار شد؛ متروپل فرو ريخت. فلج شدم. فلج شديم. براي من آنچه پس از آن گذشت، بسياري از خاطرات روزهاي مقاومت را زنده كرد و خاطره اولين يادداشتم براي جنگ كه عنوانش بود «در برهوت تنهايي.» و با اين پرسش شروع مي‌شد كه «آيا هيچ‌وقت تنها بوده‌اي؟ تنهاي تنها.» و اشاره داشت به تنها ماندن خرمشهر در آن 35 روز و تا سقوط نكرد، انگار كسي از صاحبان قدرت متوجه عمق فاجعه نشدند. ماجراي متروپل هم انگار همين بود. انگار كسي از مسندنشينان متوجه فاجعه نبودند و بايد يك هفته مي‌گذشت تا خبر شوند كه چه شده و در ايام داغداري، جشني بر پا كنند و بعد ياد فاجعه بيفتند. آنچه در آن يك هفته گذشت تا بالاخره خبر فاجعه به پايتخت رسيد و عزاي عمومي اعلام شد، مرا ياد تلخ‌ترين خاطره آن 35 روز انداخت. تلخ‌ترين خاطره آن روزهاي مقاومت، شهادت برادرم و نزديك‌ترين دوستان و هم‌سنگرانم نبود. در آن روزها، تلخ‌ترين اتفاق كه چون دشنه بر قلب ما نشست مصاحبه‌اي بود كه وقتي در گمرك خرمشهر با سربازان عراقي درگير بوديم و يكي‌يكي ياران‌مان را از دست مي‌داديم، از راديو شنيديم. در آن روز يكي از بزرگان كشور در ماهشهر و در جايي امن از طريق راديو به مردم كشور مي‌گفت «مردم خيال‌تان راحت باشد كه ما الان ارتش عراق را تا پشت مرزهاي شلمچه عقب رانديم و من الان از شلمچه اين خبر را به اطلاع شما مي‌رسانم.» نمي‌دانم حال مرا و ديگر دوستانم را در آن روز متوجه مي‌شويد كه چگونه بود؟ من كه آن حال را تجربه كرده‌ام، مي‌توانم حال مردم آبادان را در آن هفته‌اي كه دولت خبر نداشت در آبادان چه رخ داده و در پايتخت جشن گرفته بودند درك كنم. سقوط خرمشهر يك فاجعه بود ولي فرصتي هم بود تا كشور به خود بيايد و بفهمد كه در چه گردابي افتاده. سقوط متروپل هم يك فاجعه است، اما آيا اين سقوط و اين فاجعه سبب خواهد شد كه بفهميم كشور در چه گردابي است؟ چند روز است كه قصد نوشتن اين يادداشت را داشتم. قصد داشتم بنويسم و بپرسم كه مرز ما كجاست؟ اما خرداد ماه است  و خرداد، ماه  عجيبي  است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون