زهرا قزلباش
مسيري كه اسلام در جهت تدبير تشريعي انسانها در كنار تكوين طبيعي درپيش گرفت، شامل هر آن چيزي بود كه به مثابه موهبت الهي يا خلقت طبيعي نوع بشر ميتوانست وي را شكوفايي و رشد ببخشد و اسلام هيچ مانعي براي توسعه و تعالي انسان و فرديت او و جامعه او نگذاشت.
ميراث امام صادق(ع)
امام صادق عليهالسلام (148-83 ق) ششمين پيشواي شيعيان در كسوت زعيم معنوي مردم، هرچند اينكه مجالي براي كنشگري سياسي نداشت، اما مكتبي را طرحريزي كرد كه در عين وفاداري به دين و ميراث رسالت حضرت رسول، هويت انسان به مثابه موجودي كه از موهبت «عقل» و «بيان» نيز برخوردار است را به رسميت شناخت. پيوند معنوي انسان و الوهيت چيزي جز اين نيست كه انسان زبان تكرار وحي و قوه تمييز و تحليل آن يعني قوه عقل را دراختيار دارد و اين بيجهت نيست كه در قرون چهارم و پنجم هجري، بزرگاني چون شيخ مفيد و شيخ طوسي تا اخلاف خود درقرون هشتم تا دهم، از علامه حلّي تا شهيد اول، عقل را در كنار منابع اصلي قوم: قرآن، سنّت و اجماع، قرار دادند و اين ميراث جعفرالصادق عليهالسلام بود.
تاسيس مكتب جعفري
امام صادق(ع) در يكي از حساسترين لحظات جهان اسلام و آشوبهاي فورانيافته از جريان تعويض خلافت از اموي به عباسي، يك نهضت علمي و فرهنگي عظيم به راه انداخت تا عليرغم عدم امكان رهبري سياسي جامعه، زعامت معنوي و دانشي آنها را عهدهدار شود و اين به تأسيس مكتب تشيع جعفري و توسعه آن در فقاهت و دانشوري منجر شد. اين جريان علمي همواره بر عقل تأكيد داشت، چه اينكه تكريم ايشان از «عقل» كه شيخ كليني و ديگران روايت كردهاند، احاديثي جامع و زيبا درباب اهميت، نقش و كاركرد عقل فراهم كرده، كه تجلي توجه و ارادت به عقل از جانب دين اسلام بوده است. براي نمونه به گفته ايشان «عقل دليل مومن است» و «عقل ستون اسلام است» و انسان حقجو و دانشطلب را از عقل گريزي نيست.
نهضت علمي امام صادق(ع) و شاگردان ايشان
اما كمي درباره نهضت علمي امام صادق(ع) و شاگردان ايشان صحبت كنيم. به گفته شيخ مفيد و ديگران، امام صادق(ع) حدود چهار هزار شاگرد بلاواسطه يا باواسطه داشت كه از ايشان حديث نقل ميكردند. بخش مهمي از اين شاگردان در كوفه بودند و در رشد فكري مكتب كوفه نقش مهمي داشتند، براي مثال يكي از شاگردان امام رضا عليهالسلام نقل ميكند كه در مسجد كوفه نهصد نفر را درك كرد كه از جعفرالصادق(ع) نقل حديث ميكردند. اين به معني كثرت و گستره شاگردان ايشان و توسعه جريان علمي شكلگرفته توسط ايشان در ادوار بعدي اسلام بوده است.
زناني كه شاگردان امام صادق(ع) بودند
حتي شيخ طوسي (460-385ق) نقل ميكند كه دوازده تن از شاگردان امام، زن بودند، كه به نقل منابع، حبابه والبيه يكي از اين زنان بود كه امام صادق(ع) به ظرافت و نكتهسنجي پرسشهاي او اشاره داشت و شيخ طوسي عمر او را حدود 230 سال ذكر كرده كه بر اين اساس او از امام علي تا امام هشتم را درك كرده بود و شيخ صدوق در منلايحضرالفقيه حديثي را به روايت او از امام علي عليهالسلام نقل كرده است.
علاوه بر او دو تن از خواهران امام صادق(ع) نيز در زمره شاگردان وي و راوي حديث بودهاند.
بزرگان اهل سنت، شاگردان امام صادق(ع)
نكته ديگري كه درباره مكتب امام صادق(ع) و شاگردانش قابل ذكر است، اين است كه اغلب آنان از گروهها و فرقههاي مختلف بودهاند و بهخصوص بزرگان اهل سنّت و روساي مذاهب چهارگانه آنها يعني حنفي، مالكي، حنبلي و شافعي به نحوي درس امام را تجربه كرده بودند. ابوحنيفه (نعمان بن ثابت زوطي؛ وفات: 150ق) شاگرد مستقيم امام جعفر صادق(ع) بود و گفته شده كه بسيار با او مخالفت ميكرد. چه اينكه در جلسات درس او مباحثه و مجادله آزاد بود. حتي ابوحنيفه گاهي با منصور خليفه همكاري ميكرد و منصور در جلسات مناظره علمي كه در دربار تشكيل ميداد، يكبار از ابوحنيفه خواست چهل مسئله مشكل را طرح كند كه از امام صادق(ع) بپرسد و در آن جلسه امام(ع) و ابوحنيفه ـ استاد و شاگرد ـ با هم رودررو شدند و امام(ع) به همه آنها پاسخ داد و ابوحنيفه به دانش و آگاهي كامل ايشان اقرار كرد.
امام صادق(ع) همواره جلسات درس عمومي و خصوصي داشت و شاگرداني را بهطور ويژه تربيت كرد به نحوي كه در هر موضوع علمي يا ديني يكي از شاگردانش را نماينده قرار ميداد تا به سوالات و مشكلات ديگران پاسخ دهند. باز طبق روايتي، امام(ع) در يكي از مناظراتش در حوزه قرآن و قرائت آن، به شاگردانش ارجاع داد و هر كدام بخشي از سوالات را عهدهدار شدند تا پاسخ دهند؛ مثلاً ابان بن تغلب در لغت و ادبيات عرب، زراره در فقه، مومن الطاق در كلام، هشام بن سالم در توحيد و هشام بن حكم در بحث امامت سرآمد بودند و در مناظره شركت كردند و بردند.
گستره وسيع تعاليم مكتب جعفري
اين موضوع نشان ميدهد كه گستره معارفي كه در مكتب جعفر صادق(ع) تعليم داده ميشد بسيار فراگير و از علوم قرآن و حديث، فقه و لغت تا كلام و حتي فلسفه را نيز شامل ميشد. بخشي از فهرست منسوب به شاگردان امام(ع) به خوبي گواه و موكد اين موضوع است؛ بزرگاني مثل حسن بصري، زراره، هشام بن حكم، مفضل بن عمر، سفيان ثوري، قطان بن ابوسعيد بصري و غيره، در كنار روساي اهل سنّت همچون ابوحنيفه و مالك بن انس كه هر يك به تنهايي نامي درخشان در حوزه علوم اسلامي و فقاهت و كلام هستند. درباره واصل بن عطاء موسس مكتب معتزله هم برخي گفتهاند از محضر امام(ع) بهره برده، اما طبق روايتي از ابنالمرتضي در طبقات المعتزله، امام(ع) در مدينه و در اوج شهرت واصل به ديدار وي رفته و او را مذّمت كرده كه باعث تفرقه مسلمانان ميشود، و واصل نيز اسائه ادب كرده است.
بر اين اساس بخش مهمي از شاگردان امام صادق(ع) پيرو يا اشاعهدهنده اهل سنّت بودند و راويان بسياري از ايشان نقل كردهاند و حتي بسياري از اين روايتها در برخي از كتب صحاح ستّه همچون سنن ترمذي، سنن مسلم و سنن ابنماجه نيز نقل شده است.
بعد از معرفي مختصر مدرسه جعفري، لازم است تا منزلت و ارج عقل را در تعاليم ايشان معرفي كنيم. زيرا جريانهاي بعدي تشيع قطعاً تحتالشعاع اين مكتب بودند و نگاهي به تطوّر اين جريانات ميتواند نحوه انتشار معارف شيعي جعفري را از مجرا و مجلاي شيعيان ادوار بعدي به خوبي نمايان سازد. يكي از مهمترين احاديث امام صادق(ع) درباره عقل در اصول كافي (جلد يك؛ كتاب العقل و الجهل) شيخ كليني نقل شده كه حضرت فرمودهاند:
«دِعامهُ الاسلام الْعقْلُ و الْعقْلُ مِنْهُ الْفِطْنهُ و الْفهْمُ و الْحِفْظُ و الْعِلْمُ و بِالْعقْلِ يكْمُلُ و هُو دلِيلُهُ و مُبْصِرُهُ و مِفْتاحُ أمْرِهِ فإِذا كان تأْيِيدُ عقْلِهِ مِن النُّورِ كان عالِماً حافِظاً ذاكِراً فطِناً فهِماً فعلِم بِذلِك كيْف و لِم و حيْثُ و عرف منْ نصحهُ و منْ غشّهُ فإِذا عرف ذلِك عرف مجْراهُ و موْصُولهُ و مفْصُولهُ و أخْلص الْوحْدانِيّه لِلّهِ و الْإِقْرار بِالطّاعهِ فإِذا فعل ذلِك كان مُسْتدْرِكاً لِما فات و وارِداً على ما هُو آتٍ يعْرِفُ ما هُو فِيهِ و لِأيِّ شيْءٍ هُو هاهُنا و مِنْ أيْن يأْتِيهِ و إِلى ما هُو صائِرٌ و ذلِك كُلُّهُ مِنْ تأْيِيدِ الْعقْلِ؛ ستون اسلام، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سر چشمه مىگيرند و بهوسيله عقل كامل ميشوند و عقل راهنما و بيناكننده و كليد كار اوست، و چون عقلش به نور خدايي تأييد شود، دانشمند و حافظ و زيرك و فهميده باشد و از اين رو بداند كه چگونه و چرا و كجاست و خيرخواه و بدخواهش را بشناسد، و چون آن را شناخت راه زندگي و راه رسيدن و جدا شدن خود را بداند، و در يگانگي خدا و اعتراف به فرمانبرداريش مخلص شود، و چون چنين كند آنچه را از دست رفته جبران كند، بر آينده مسلّط گردد و موقعيت خود را بداند، و اينكه براي چه اينجاست، و از كجا آمده و به كجا خواهد رفت، تمام اينها از تأييدات عقل است».
در اين روايت [منقول از مشكات الانوار طبرسي]، هدايت و روشنگري ناشي از عقل مورد تأكيد قرار گرفته و عقل ستون اسلام معرفي شده است. عقل علاوه براينكه از مباني دانش و فهم است، چراغ راه زندگي نيز هست. عقل از ريشه و خاستگاه سوال ميكند و حسن و قبح امور را نشان ميدهد و اصالتي به انسان ميبخشد تا بتواند راه درست را تشخيص دهد و سرانجام به توحيد خداوند و اطاعت از او برسد.
صورتبندي كاركردهاي عقل
در مكتب جعفري
بنابراين ميتوان كاركردهاي عقل در نزد امام(ع) را در چند قسم تقسيمبندي كرد:
1ـ عقل معيار شناخت خداوند و راهي است به سوي او؛ بنابراين عقل حق تعالي و ساحت ربوبي او را ميشناسد و با آن هرگز بيگانه نيست؛ همانطور كه طبق كتاب ميزانالحكمه، امام(ع) در جايي ديگر اشاره ميكند كه اولين و تنها مخلوق مستقيم خداوند، «عقل» بوده است. فلاسفه نيز اولين صادر از فيض الهي را عقل دانستهاند، و سهروردي آن را نور اول يا نور اقرب و بنا به تعبير فهلويان (ايرانيان)، «بهمن» ناميده است. بنابراين عقل يكي از مهمترين و زيباترين موهبات الهي است كه انسان را به سوي خداوند فراميخواند. فردوسي طوسي در اين باره سروده است:
«خرد بر همه نيكوييها سر است/ تو چيزي بدان كز خرد برتر است / خرد رهنماي و خرد دلگشاي / خرد دست گيرد به هر دو سراي / خرد خود يكي خلعت ايزدي است / ز انديشه دور است و دور از بدي است».
2ـ با عقل ميتوان نيكويي و زشتي اعمال را تشخيص داد. آنچه در فلسفه قديم فرونوسيس يا حكمت عملي در برابر حكمت نظري (نوس) دانسته شده، عبارت از تشخيص بد و خوب امور در حوزه فرد، جامعه، و حكومت بوده است. عقل از اين طريق ميتواند امور عملي انسان را تدبير كند، همانطور كه حوزه نظري دانش انسان را نيز به نحوي ديگر پوشش ميدهد. پس جامعيت كاركرد عقل را ميتوان هم در دانشوري نظري و هم تدبير عملي زندگي و جامعه و اخلاق ديد. اين مطلب را ميتوان ناظر به حديث ديگري از جعفرالصادق(ع) تعميم داد كه شيخ مفيد در الاختصاص نقل كرده كه ميفرمايد: «خلقالله تعالي العقل من أربعه أشياء: من العلم والقدره والنور والمشيئه بالأمر فجعله قائما بالعلم دايما في الملكوت» و طبق آن خداوند عقل را از چهار چيز آفريد: علم، قدرت، نور، اراده (مشيت) و عقل را همواره با علم قرار داد، كه ميتواند دلالت كند براينكه عقل علاوه بر توانايي كسب معرفت و دانش و دوري از جهل و تاريكي، چراغي است كه در شب تاريك انسان هدايتگري ميكند و اراده او را خير ميسازد. از وجهي ديگر، همان حكمتي است كه گمشده مومن اطلاق شده و در فرهنگ مشايين سوفيا (جمع نوس و فرونوسيس) ناميده شده است.
3ـ عقل هويت انسان را تكميل ميكند. اين ناظر به حديثي مشابه از حضرت صادق(ع) است كه شيخ حرّعاملي (1104-1033ق) و پيش از او كليني در «كافي» با عنوان اينكه «عقل ستون انسان است» به نقل آن پرداخته است. در واقع، عقل نوع انسان را غنا و شخصيت ميبخشد و قوامبخش ذات اوست. اين نيز ناظر به ناطق بودن نوع انسان و جنس بودن ناطق براي اوست كه فلاسفه اسلامي در ادامه سنّت ارسطو و افلاطون بدان پرداختند و قوام نفس را به عقل دانستند كه از جنبه هيولاني به بالفعل تا مستفاد استكمال مييابد. بايد دقت كرد كه اين تغيير واژگاني از «عقل دعامهالاسلام» به «عقل دعامهالانسان» بر چه اساس و ضوابطي شكل گرفته و آيا تاثير و تاثرات تحوّلات بعدي جهان اسلام بهخصوص در بعد از دوران امام صادق(ع) و جريان نهضت ترجمه و سپس شكوفايي علمي و فلسفي مسلمانان در قرون سوم تا پنجم و اعطاي بخشي از آن ميراث به قرون دهم و يازدهم، در اين تغييرات اثري داشته يا اينكه اصلاً اين دو حديث جداگانه بودهاند و نهايتاً شايد ماجراي اين دو حديث چيز ديگري بوده و اين اختلاف تاكنون اصلاً محل توجه نبوده است، كه بدينوسيله نگارنده عدم آگاهي خود در اين زمينه را گوشزد ميسازد.
4ـ عقل به اخلاق و سعادت نهايي كمك ميكند. در واقع، عقل چون هدايتگر و ستون است، انسان را به خير و نيكويي فرا ميخواند و مسير عقل به سمت دانايي و سلامت اخلاقي است. شيخ مفيد در الاختصاص موارد زيادي از اين نسبت بين عقل و اخلاق را در قالب احاديث منقول از حضرت صادق(ع) عنوان ميكند كه در عموم آنها عقل در كنار ادب، سكوت، سخاوت، پاكدامني، تواضع و يقين قرار گرفته است. انسان عاقل، اخلاقي است و عقل معطوف به نيكي و اراده خير است و از ظلم و بدي و ناراستي برحذر ميدارد. فردوسي طوسي باز در اين مورد سروده است:
«هميشه خرد را تو دستوردار / بدو جانت از ناسزا دوردار / خرد گير كآرايش جان بود / نگهدار گفتار و پيمان بود»
خرد انسان را به راستي و درستكاري فرمان ميدهد و عقل خودبنياد و مدرن كانتي نيز عاقل بودن را مساوي با اخلاقي بودن دانسته است. اما بايد توجه كرد كه تعريف عقل در نزد امام صادق(ع) معطوف به منبع الهي و ريشه اصلي انسان است و عقل نور است، و عقل خودبنياد مدرن نوع ديگري ميباشد.
بنابراين از موارد اندك بالا ميتوان يكي از مهمترين كاركردهاي مهم عقل در مكتب جعفري را نتيجه گرفت و آن نقش فعال عقل در شرع و شرعيات است. شيخ مفيد از اولين محدثيني است كه اين فرمان امام(ع) را با جان خود نيوش كرد و فقاهت تشيع را به سمت عقلگرايي پيش برد. در ادامه به نضج و تطور مذهب جعفري و سرنوشت آن در تطورات تاريخي خود ميپردازيم.
تطور و تكامل مذهب جعفري در طول تاريخ
با نظر به منابع سنتي عمده اسلام كه قرآن و حديث بوده و علاوه بر استناد به آيات قرآن، نقل احاديث پيامبر و امامان در دستور كار مسلمانان قرار داشته، لذا گرايش به عقل در نقل حديث محلي از اعراب نداشته است. چه اينكه بعد از پيامبر، امامان از طرق مختلف از جمله سازمان وكلا با شيعيان در ارتباط بودند و مسائل و مشكلات به نحوي حل ميشد، و البته اين منافاتي با دعوت قرآن و رسول و امامان به عقل نداشت. لكن عقل اگرچه منبع دانش معرفي شده بود، اما مرجع رسمي شريعت معرفي نشده بود. مشكل از جايي شروع شد كه مسلمانان بعد از عصر غيبت و فقدان حضور امام، با عقل تنها و جهان بزرگ فرهنگي اسلام با افراد و آراي گوناگون حيران ماندند. لذا در اوان عصر غيبت جريان حديثگرايي بهشدت رشد يافت، هرچند كه كليني كه گفته شده در عصر غيبت صغري ميزيسته به همراهي عقل و دين تاكيد داشته است، با اين حال جريان غالب مبتني بر نقل احاديث بدون هيچ نقد و بررسي بود. حتي اگر نقل حديث كليني را مبتني بر منابع دست اول و با رعايت امانت در نقل قلمداد كنيم، اما اين وثوق و اعتماد درباره همه نبود و بهخصوص اهل حديث از غور در احاديث منع كرده و خبر واحد را قطعي ميپنداشتند. در آن دوران قم به عنوان يكي از مراكز مهم شيعيان، حديثمحور بود. در سمت شرق، بغداد به عنوان مركز جهان اسلام از تنوع افكار برخوردار بود و به نوعي از ميراث مكتب كوفه كه بهخصوص محصول دانشوري و تعلم امامان و بهطور خاص امام صادق(ع) بود، نيز برخوردار شده بود.
سفرامام صادق(ع) به عراق و شكلگيري مكتب بغداد
حتي به نقل برخي، مكتب كلامي بغداد ماحصل سفر امام صادق(ع) به آنجا بوده است. در هر حال، به چند دليل عمده از جمله جريان نهضت ترجمه و رشد علمي و فلسفي مسلمانان، حضور معتزله در بغداد و داد و ستد فكري شيعيان با ديگر فرق اسلامي و مذاهب ديگر، مكتب بغداد به نوعي عقلگرايي روي آورد.
جريان عام حديثي را عمدتاً محصول غلبه اشعريگري در زمان متوكل عباسي دانستهاند كه به انزواي معتزله (عقلگرايان جهان اسلام) انجاميد. مكتب امام صادق(ع) در جهت تعديل بين عقل و ظاهر دين بود. با غلبه اشعريت و ظاهريگري، عقل و اجتهاد نفي شد و تقليد محض جاي آن را گرفت. اين خود باعث ترك مباحثه و نظر شد. جريان حديثي در شيعه هم نفوذ كرد و به خصوص با دوران غيبت و اضطراب شيعيان، فزوني يافت. اين جريان كساني همچون ابوجنيد اسكافي و ابن ابي عقيل را كه تمايلات عقلگرايانه داشتند طرد كرد و بر مراكز شيعي سيطره كامل يافت، اما با ظهور شيخ مفيد بساطش برچيده شد.
شيخ مفيد؛ محصول مكتب امام صادق(ع)
از مهمترين اقدامات شيخ مفيد كه محصول غيرمستقيم مكتب جعفري بود، اين بود كه عقل جزو منابع استنباط احكام تلقي، و نقل حديث با نقد و تحليل و اجتهاد همراه و وثوق خبر واحد لغو شد. او با استادش شيخ صدوق بر سر حديثگرايي محاجه داشت و اهل حديث را نقد ميكرد. ميراث مفيد به شيخ طايفه (شيخ طوسي) و سيد مرتضي و ابن ادريس (وفات: 598ق) رسيد و سيد مرتضي در كتاب الذريعه خود اتكاء به خبر واحد را نقد كرد. اين عقلگرايي، روح اعتزال نبود كه دوباره بيدار ميشد، هرچند كه شيعه به اعتزال بسيار بيش از اشعريت تمايل داشت، بلكه در واقع ميراثي برآمده از مكتب امام صادق(ع) بود كه عقل را اساس انسان و حيات او معرفي كرده بود. بنابراين فرقه عقلگراي شيعي به اين نتيجه رسيد كه گفتار خداوند را بايد با دليل شناخت نه از راه اطاعت و تقليد محض. رد حجيت خبر واحد، به معني نقد حديث و به معني ژرفانديشي و كاوش در حديث بود و باب اجتهاد را مفتوح كرد. اجتهاد در روايت، ضربه سهمگيني بود كه عقلگرايي به بدنه حديثگرايي و اخباريگري وارد كرد و تاريخ تشيع همواره محل منازعه اين دو بود و هست.
علامه حلي؛ محصول جريان مفيد
جريان شيخ مفيد و يارانش، در قرن هفتم به محقق حلّي (676-602 ق) رسيد و با كتاب شرايع الاسلام وي رونق دوباره گرفت. او نقد اخبار را به نحوي توسعه داد كه خبر را در چهار رده صحيح، موثق، حسن و ضعيف رتبهبندي نمود. وثوق بر منابع چهارگانه تشيع يعني قرآن، سنت، اجماع و عقل، عصاره مشترك همه عقلگرايان شيعي در فقه و حديث و كلام بود، اما شدت و ضعف آن قطعاً به احوال زمانه نيز بستگي داشت، زيرا بعد از قرن ششم، رفته رفته جريان عقلگرايي در فقاهت شيعه ضعيف و اخباريگري جاي آن را ميگرفت، به نحوي كه در كساني چون شهيد اول (شمسالدين محمدبن جمالالدين مكي بن احمد عاملي؛ 786-734ق)، محقق كركي (940-870/865)، علامه محمدباقر مجلسي (1111-1037ق)، شيخ حرّ عاملي (1104-1033ق)، و شيخ يوسف بحراني (1186-1107ق) عقلانيت كمكم رنگ باخت و به اخباريگري تمايل بيشتري يافتند، هرچند در ادامه سنت شيخ مفيد و محقق حلّي بودند. در هر حال ضربه اصلي به عقلگرايي در تشيع را محمدامين استرآبادي (وفات: 1036ق) در قرن 11 وارد كرد و اخباريگري را دوباره رونق داد. بعدها آيتالله وحيد بهبهاني (1208-1118ق) دوباره باب عقل و اجتهاد را در شيعه گشود و اخباريگري استرآبادي را تضعيف كرد و ميراث معنوي او به كساني چون آخوند خراساني و ناييني رسيد.
منابع
1- اخوان، محمد، «كليني و عقلگرايي»، آيينه پژوهش، مرداد و شهريور 1382ش، شماره 81.
2- ارفع، سيد كاظم، «سيره عملي اهل بيت عليهمالسلام».
3- پاكتچي، احمد، مباني و روش انديشه امام صادق(ع)، تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
4- جهانگيري، محسن، مجموعه مقالات (كلام اسلامي)، ج 1، حكمت، 1390ش.
5- «عقلانيت در مكتب عالمان شيعه»، سايت ويستا.
6- نقيبي، سيد ابوالقاسم، «عقل و كاركردهاي آن از منظر امام صادق عليهالسلام». سايت راسخون.
پيوند معنوي انسان و الوهيت چيزي جز اين نيست كه انسان زبان تكرار وحي و قوه تمييز و تحليل آن يعني قوه عقل را دراختيار دارد و اين بيجهت نيست كه در قرون چهارم و پنجم هجري، بزرگاني چون شيخ مفيد و شيخ طوسي تا اخلاف خود درقرون هشتم تا دهم، از علامه حلّي تا شهيد اول، عقل را در كنار منابع اصلي قوم: قرآن، سنّت و اجماع، قرار دادند و اين ميراث جعفرالصادق عليهالسلام بود.
به گفته شيخ مفيد و ديگران، امام صادق(ع) حدود چهار هزار شاگرد بلاواسطه يا باواسطه داشت كه از ايشان حديث نقل ميكردند. بخش مهمي از اين شاگردان در كوفه بودند و در رشد فكري مكتب كوفه نقش مهمي داشتند، براي مثال يكي از شاگردان امام رضا عليهالسلام نقل ميكند كه در مسجد كوفه نهصد نفر را درك كرد كه از جعفرالصادق نقل حديث ميكردند. اين به معني كثرت و گستره شاگردان ايشان و توسعه جريان علمي شكلگرفته توسط ايشان در ادوار بعدي اسلام بوده است.
شيخ طوسي نقل ميكند كه دوازده تن از شاگردان امام، زن بودند كه به نقل منابع، حبابه والبيه يكي از اين زنان بود كه امام صادق(ع) به ظرافت و نكتهسنجي پرسشهاي او اشاره داشت و شيخ طوسي عمر او را حدود 230 سال ذكر كرده كه بر اين اساس او از امام علي تا امام هشتم را درك كرده بود و شيخ صدوق در منلايحضرالفقيه حديثي را به روايت او از امام علي عليهالسلام نقل كرده است.
اغلب شاگردان امام صادق(ع) از گروهها و فرقههاي مختلف بودهاند و بهخصوص بزرگان اهل سنّت و روساي مذاهب چهارگانه آنها يعني حنفي، مالكي، حنبلي و شافعي به نحوي درس امام(ع) را تجربه كرده بودند. ابوحنيفه (نعمان بن ثابت زوطي؛ وفات: 150ق) شاگرد مستقيم امام جعفر صادق(ع) بود و گفته شده كه بسيار با او مخالفت ميكرد. چه اينكه در جلسات درس او مباحثه و مجادله آزاد بود. حتي ابوحنيفه گاهي با منصور خليفه همكاري ميكرد و منصور در جلسات مناظره علمي كه در دربار تشكيل ميداد، يكبار از ابوحنيفه خواست چهل مسئله مشكل را طرح كند كه از امام صادق(ع) بپرسد و در آن جلسه امام و ابوحنيفه- استاد و شاگرد ـ با هم رودررو شدند و امام (ع)به همه آنها پاسخ داد و ابوحنيفه به دانش و آگاهي كامل ايشان اقرار كرد.
بخشي از فهرست منسوب به شاگردان امام به خوبي گواه و موكد اين موضوع است؛ بزرگاني مثل حسن بصري، زراره، هشام بن حكم، مفضل بن عمر، سفيان ثوري، قطان بن ابوسعيد بصري و غيره، در كنار روساي اهل سنّت همچون ابوحنيفه و مالك بن انس كه هر يك به تنهايي نامي درخشان در حوزه علوم اسلامي و فقاهت و كلام هستند. درباره واصل بن عطاء موسس مكتب معتزله هم برخي گفتهاند از محضر امام(ع) بهره برده است.
جريان عام حديثي را عمدتاً محصول غلبه اشعريگري در زمان متوكل عباسي دانستهاند كه به انزواي معتزله (عقلگرايان جهان اسلام) انجاميد. مكتب امام صادق(ع) در جهت تعديل بين عقل و ظاهر دين بود. با غلبه اشعريت و ظاهريگري، عقل و اجتهاد نفي شد و تقليد محض جاي آن را گرفت.
از مهمترين اقدامات شيخ مفيد كه محصول غيرمستقيم مكتب جعفري بود، اين بود كه عقل جزو منابع استنباط احكام تلقي، و نقل حديث با نقد و تحليل و اجتهاد همراه و وثوق خبر واحد لغو شد. او با استادش شيخ صدوق بر سر حديثگرايي محاجه داشت و اهل حديث را نقد ميكرد.
اجتهاد در روايت، ضربه سهمگيني بود كه عقلگرايي به بدنه حديثگرايي و اخباريگري وارد كرد و تاريخ تشيع همواره محل منازعه اين دو بود و هست.