• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5228 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۱ خرداد

نگاهي به زندگي و آثار نمايشنامه‌نويس فقيد به دنبال سي‌وسومين سالمرگش

و اينك عباس نعلبنديان

نويسنده‌اي كه تمام عمر كوتاهش در ابر مرگ شناور بود

سهند الوفي

 

 

«خطي در فضا كشيدم و خنديدم و در گور خابيدم.» (وصال در وادي هفتم: يك غزل غمناك) 
عباس نعلبنديان بي‌شك يكي از عجيب‌ترين و متفاوت‌ترين نمايشنامه‌نويسان تاريخ ايران است. كسي كه زندگي‌اش همچون خودش و نمايشنامه‌هايش سخت و عجيب بود. از نام‌هاي بلند و نامتعارف نمايشنامه‌ها گرفته كه خود درباره آن مي‌گويد: «اسم، يك شناسنامه است و يك اثر را مشخص مي‌كند. وقتي خواننده اسم نمايش را مي‌خواند از تمامي آن حسي به آن دست مي‌دهد كه اين حس مي‌تواند نشانه‌اي از كار باشد. اسم نمايش من در كليت خود چيزي را بيان مي‌كند كه هواي كار را مي‌دهد و مشخصه كار است.» (رك: ديگران عباس نعلبنديان، در مقاله‌اي از افسانه نوري، 1394: 381) تا نحوه نگارش داستان‌ها و نمايشنامه‌هايي كه نوشته است. نعلبنديان تمام نمايشنامه‌هايش را در يك نوبت مي‌نوشت بدون آنكه نوشته‌اش را اصلاح كند. هنگامي كه از او درباره اين كار مي‌پرسند، پاسخ مي‌دهد كه «ماه‌ها شخصيت‌ها و اعمال‌شان را در ذهنم تجسم مي‌كنم و در يك نوبت همه را روي كاغذ مي‌آورم.» نعلبنديان در طول عمر 42 ساله‌اش همچون نمايشنامه‌هايش در درون ابر مرگ شناور بود. سايه‌اي بود احاطه در انديشه مرگ و سايه‌اي بود براي ديگراني كه ديده بودنش يا شناختنش. شايد به همين دليل است كه شناختنش چنين براي ديگران و ما سخت است. در يكي از آخرين يادداشت‌هايش مي‌نويسد: «هر كاري كردم تا عباس نعلبنديان مشهور را با عباس نعلبنديان واقعي؛ همين خودم، يكي كنم، نشد كه نشد.»  در اين فصل نه واكاوي، بلكه تنها نگاهي تاريخي خواهم انداخت بر زندگي و نمايشنامه‌هاي عجيب‌ترين نمايشنامه‌نويس ايراني.
روي صحنه رفتن نمايشنامه در 21 سالگي نويسنده
نعلبنديان در 1326 در تهران متولد مي‌شود. دوران تحصيلش تا رها كردن آن در دبستان و دبيرستان را در دبستان اديب و دبيرستان حكيم نظامي تهران همراه با كار در دكه روزنامه‌فروشي پدرش گذشت. همين بود كه بعدها به او لقب «پسرك روزنامه‌فروش» مي‌دادند. همين دكه باعث مي‌شود نعلبنديان از همان كودكي و نوجواني به مطالعه بسيار بپردازد. در 18 سالگي به نوشتن داستان و نمايشنامه روي مي‌آورد. داستان مشهور شدن نعلبنديان به ‌نوعي يك‌شبه اتفاق مي‌افتد. تنها 21 سال دارد كه اولين نمايشنامه‌اش پيش از آنكه خودش نمايشي روي صحنه ديده باشد، به روي صحنه مي‌رود. بيژن صفاري مي‌گويد: «... نعلبنديان در نوع خودش يك استعداد خارق‌العاده و يك چيز بي‌نظير بود. يك آدمي كه هيچ‌ وقت پايش را از ايران بيرون نگذاشته بود و به ‌هيچ‌وجه نمي‌دانست در تئاتر بين‌المللي چه اتفاقي مي‌افتد، يك‌ دفعه شروع كرد. آشنايي‌اش با ادبيات جهان فقط از طريق ترجمه‌ها بود. نعلبنديان علاقه عجيبي به نمايشنامه‌نويسي داشت و در نمايشنامه‌هايش يك بار واقعا تئاتري، نمايشي و خارق‌العاده ديده مي‌شد.» (نك: ري‌شهري، 1386)  اولين نمايشنامه‌اش، نمايشنامه غريبي است با عنوان طولاني «پژوهشي ژرف و سترگ و نو، در سنگواره‌هاي دوره بيست‌وپنجم زمين‌شناسي يا چهاردهم، بيستم و غيره؛ فرقي نمي‌كند». عبدالعلي دستغيب درباره «پژوهشي...» و نعلبنديان اين‌گونه مي‌نويسد: «حوادث سال‌هاي جديد همين‌طور كه پيش آمدند و از سر ما گذشتند، در همه يكسان اثر نگذاشتند. در اين دوره در قشر روشنفكران نوعي وقفه معنوي به وجود آمد؛ نخست عصيان بر ضد ناهنجاري‌هاي بيرون بود اما بعد اين عصيان متوجه درون شد. عده‌اي به سوي خواب‌هاي تيره افيوني شتافتند، سپس بهت و حيرت آمد و شك و از آن قلمرو تا پوچ‌گرايي، گامي پيش‌تر فاصله نبود و اين گام را كساني چون عباس نعلبنديان در «پژوهشي...» خيلي زود برداشتند.» (دستغيب، 1356: 71)   نخستين نمايشنامه نعلبنديان از كارهاي متداول آن سال‌ها در ايران فرسنگ‌ها فاصله دارد و باعث سروصدا و جنجال‌هاي زيادي در محافل هنري مي‌شود. اين نمايشنامه برنده جايزه اول مسابقه نمايشنامه‌نويسي كه تلويزيون آن را برگزار كرده بود و جايزه دوم نمايشنامه‌نويسي جشن هنر شيراز مي‌شود و براي نخستين‌بار در دومين جشن هنر شيراز در 24 شهريور 1347 به كارگرداني آربي آوانسيان و بازي كامبيز ابراهيمي، پرويز پورحسيني، سعيد پورصميمي، مهتاج نجومي، شكوه نجم‌آبادي، فرخنده باور، شهروز رامتين، فرهاد مجدآبادي، ناصر رحماني‌نژاد، عباس معيري، عبدالحسين افشار، محمد اسكندري، بيژن امامي، بهزاد، خسرو پيمان، ايرج خدابنده، اسماعيل خلج، رضا ژيان، محسن سهرابي، منصور طبيبي و سعيد ناطقي به روي صحنه مي‌رود. در بيانيه هيات داوران جشن هنر شيراز از نعلبنديان اين‌گونه ياد مي‌شود: «جايزه دوم به مبلغ پنجاه هزار ريال به نمايشنامه «پژوهشي...» اثر آقاي عباس نعلبنديان كه نوجوان روزنامه‌فروشي است و اثر او به عنوان شاهكاري از يك نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد. او تاكنون پايش به داخل هيچ تالار نمايشي نرسيده است.» (برگرفته از بيانيه كميته مسابقات نمايشنامه‌نويسي جشن هنر شيراز، 1341) 
نظر آوانسيان درباره نعلبنديان
آوانسيان بعدها درباره نعلبنديان مي‌گويد: «از ميان نمايشنامه‌نويسان ايراني، نعلبنديان، كسي است كه براي من حداقل يك مكمل است. چيزهايي را كه من كم دارم، در مقابلم قرار مي‌دهد. يك ماده اوليه نمايشي خوب را در اختيار بازيگر و كارگردان قرار مي‌دهد. حرفي كه براي پژوهشي هم گفته بودم: با متن‌هاي او از سطح‌هاي مختلف مي‌شود بازي كرد، از مبتذل گرفته تا جدي.» (تماشا: سال دوم، شماره 76، شهريور 1351: 52)  آوانسيان يكي از داوران مسابقه نمايشنامه‌نويسي تلويزيون است كه اين متن در آن مسابقه شركت مي‌كند و خوانده مي‌شود. در آن هنگام نگاهي وجود دارد كه اين متن غيرنمايشي است و به همين دليل غيرقابل ‌اجرا. آوانسيان با اين نگاه مخالفت مي‌كند و براي نشان‌ دادن قابل ‌اجرا بودن نمايش فرصتي دوهفته‌اي مي‌خواهد و فريدون رهنما متن را در اختيار وي قرار مي‌دهد و آوانسيان نمايش را طراحي و كارگرداني مي‌كند و اجراي عجيب و ماندگار از نمايش پديد مي‌آورد و نعلبنديان را بر سرزبان‌ها مي‌اندازد. آوانسيان درباره «پژوهشي ...» مي‌گويد: «... «پژوهشي ...» براي من مهم‌ترين كار خلاقانه‌اي بود كه در تئاتر انجام داده‌ام. اولين نمايشنامه‌اي بود كه كاملا آزاد خلق مي‌كردم، چون با پيشداوري‌ها و دانسته‌ها روبه‌رو نبودم و رابطه‌ام مستقيم و از هيچ بود. در اين مورد حتي خود نويسنده هم از امكان اجرا شدن آن بي‌خبر بود. با اينكه آزادي مطلق در اجرا داشتم اما نظم كار از ميان نرفت و در نتيجه، نتيجه‌اي كاملا واقعي و تئاتري بود و تاثيري هم در بازيگرها و ديگران و خود من گذاشت، يك تاثير جمعي بود.» (فرهنگ و زندگي: شماره 14-13، زمستان 52، بهار 53: 54)  نمايشنامه نعلبنديان در بهار 1349 در فستيوال روايان فرانسه در 1349، دو بار در فستيوال B.I.T.E.F بلگراد و در همان سال در تئاتر رويال كورت لندن اجرا مي‌شود. در سال 1351 مجددا در انجمن ايران و امريكا نمايش داده مي‌شود. «پژوهشي...» دومين نمايش اجرا شده در كارگاه نمايش است. 
«پژوهشي ...» نقدهاي بسياري را به همراه مي‌آورد. فخري خوروش از بازيگران تئاتر درباره پژوهشي نگاه جالبي را بيان مي‌كند: «در مورد نمايشنامه پژوهشي ژرف و سترگ، فكر مي‌كنم حتما سطح فكر من پايين‌تر از آن بوده كه آن را درك كنم و تا حدودي كه من فهميدم، اين نمايشنامه، مجموعه‌اي از جملات بسيار قشنگ از نويسنده‌هاي معروف دنيا بوده كه كنار هم رديف شده ولي از لحاظ كارگرداني بسيار، بسيار جالب بود ... اين نمايشنامه را با طرح‌ها و فرم‌هاي بسيار جالب روي صحنه آورده بودند، تماشاگر مي‌توانست از فرم‌ها يك نتيجه ذهني بگيرد.» (تلاش: شماره بيست و سوم، تير - مرداد 1349: 58) 
نقدهايي كه گاه ضدونقيض مي‌شوند. هوشنگ حسامي كه از منتقدان تئاتر آن روزگار است دو نگاه متفاوت را در طول يك‌سال درباره نعلبنديان بيان مي‌كند. در همان سال اجراي نمايش در جشن هنر شيراز حسامي از نعلبنديان دفاع مي‌كند و او را «سپر بلاي مشتي روشنفكرنما» مي‌داند كه «براي مسخ كردن چهره‌هاي خوب ادبيات نمايشي وارد عمل شده‌اند» و در همان سال در هنگام اجراي نمايش در تهران مي‌نويسد: «اينك كه پژوهشي ژرف و... در تهران به ‌نمايش درآمده است و مي‌بينيم كه هياهوي ديگري بر سر هيچ به‌راه انداخته‌اند، ناگزير به بحث درباره آن مي‌پردازم. نويسنده اين بازي كه به گمان من، از استعداد نسبي برخوردار است، در نمايشنامه بين‌المللي خود يك انسان گرفتار، خالي از يك ذهنيت رشد كرده و جدا مانده از تحول فكري انسان امروز نموده مي‌شود، چراكه در برابر سرنوشت و چيزي كه حاكم بر تمامي سلول‌هاي مغزي اوست، تسليم محض است و هرگز كوششي ندارد كه اين حاكميت را سرنگون سازد و توان انساني‌اش را به كار گيرد...» 
و در ادامه درباره پژوهشي مي‌نويسد: «نعلبنديان در نمايش بين‌المللي خود، اين واقعا يك نمايش بين‌المللي است، زيرا در ساختن آن آدم‌هايي چون سارتر، كامو، بكت، شكسپير، وايلدر، برشت، استريندبرگ، عبيد زاكاني، فروغ فرخزاد، مسيح، منوچهر مطيعي و بسيار ديگر شركت داشته‌اند و خود نعلبنديان بيشتر بيكاره و كمتر سازنده! بيكاره است، چون طوطي‌وار دانسته‌هايش را پس مي‌دهد و سازنده نيست، چون حرفي براي گفتن از جانب خودش ندارد، تماشاگر اين بازي بايد يك تاريخ، يك جلد who is who، يك مجموعه شعر شاعران و دوره‌هاي مجله فردوسي و زن روز و روشنفكر و يحتمل اميد ايران را حتما با خود به سالن تئاتر ببرد تا هر جايي از نمايش كه به بن‌بست رسيد و في‌المثل نفهميد كه منظور از ذكر تاريخ سال 1924 چيست، تروفرز به آنچه با خود دارد، رجوع كند و از سرگرداني نجات يابد.» (فردوسي، شماره 891، دوشنبه 2 دي‌ماه 1347: 22) 
تجربه كارگرداني
در زمستان 48 و سپس تابستان 49 دو نمايشنامه ديگر از نعلبنديان توسط كارگاه نمايش به چاپ رسيد. يكي نمايشنامه «اگر فاوست يك‌كم معرفت به خرج داده بود» و ديگري «سندلي كنار پنجره بگذاريم و بنشينيم و به شب دراز تاريك خاموش سرد بيابان نگاه كنيم». نمايشنامه‌اي كه تا حدودي آن را مي‌توان دنباله «پژوهشي ...» دانست. در اين نمايشنامه همچون «پژوهشي...» نام شخصيت‌ها با در هم آميختن آخشيگ ساخته شده‌اند. «سندلي...» در فروردين و ارديبهشت 1350 روي صحنه رفت و اولين و تنها تجربه كارگرداني عباس نعلبنديان را رقم زد. نعلبنديان درباره تجربه كارگرداني ناموفقش و دليل آنكه ديگر كارگرداني نكرده است، مي‌گويد: «... دليل اينكه بعد از سندلي را كنار ... ديگر كارگرداني نكردم، اين است كه من كارگردان نيستم و اگر يك‌بار اين كار را كردم، مي‌خواستم تجربه‌اي كرده باشم كه حاصلش در حقيقت يك نوع پيس‌خواني و كار خسته‌كننده و ناموفقي بود.» (تماشا: سال دوم، شماره 53، فروردين 1351: 105) 
بهنام ناطقي در نقدي در مجله فرهنگ و هنر و زندگي (1350) درباره كارگرداني نعلبنديان مي‌نويسد: «در اجرايي كه از «سندلي ...» ديديم، در نيمه اول نمايشنامه، كارگردان، موفق نشده بود نمايشنامه را لااقل تا حد پذيرش به يك اثر دراماتيك نزديك كند. باز هم پراكندگي به چشم مي‌خورد و اين‌بار در فرم‌هاي تئاتري. در همين قسمت نمايشنامه ميزانسن كسالت‌آور (اشاره به صحنه‌اي كه دست‌كم يك ربع تمام مرد و زني بدون حركت برجاي مي‌ايستند و حرف مي‌زنند) باعث شده بود كه حتي تماشاگر نتواند تماشاي نمايشنامه را تحمل كند چه رسد به اينكه تحت ‌تاثير قرار گيرد. اما از نيمه دوم تا به آخر، نعلبنديان توانسته بود از عوامل دراماتيك روي صحنه براي هماهنگي و انسجام فرم‌ها استفاده كند. در اين قسمت او «ريتم» بسيار جالبي در حركت و مخصوصا بيان ايجاد مي‌كند و براي تاثير بيشتر، از همخواني كمك مي‌گيرد.» (فرهنگ و زندگي: شماره 6، شهريور 1350: 154-155)  «سندلي...» همچون «پژوهشي...» ويژگي‌هاي خاصي دارد كه بحث‌هاي بسياري را رقم زد. يكي از ويژگي‌هاي خاص نعلبنديان كه او از ابتدا به آن توجه مي‌كرد و در اين نمايشنامه هم مورد توجه قرار مي‌گيرد، شيوه نگارش نعلبنديان است. نعلبنديان خود درباره نگارشش (همچون استفاده از سندلي به‌ جاي صندلي يا خيش جاي خويش و...) و اعتقادش به اصلاح نگارش كلمات فارسي مي‌گويد: «براي اينكه بعد از تسلط عرب‌ها، گذشته از تمام لطمه‌هايي كه به ادبيات و هنر ما وارد آمد، يكي از كارهايي كه رواج پيدا كرد، اين بود كه لغات اصيل ما را گرفتند و معرب كردند. من و عده زيادي سعي مي‌كنيم كه لغت اصيل فارسي را به همان حالتي كه بوده‌اند، بنويسيم. مثلا اگر ما داشته‌ايم (سدا) با (س) چرا بنويسيم (صدا) با (ص) و البته من تغييرات را با رجوع به مدارك معتبر فارسي ادامه خواهم داد. كار ديگري كه من كردم، حذف تنوين بود كه مختص عرب‌هاست و ما چون تنوين نداريم، موقعي كه (نون) تلفظ مي‌كنيم، بايد (ن) بنويسيم نه تنوين و كارهاي ديگر مانند مرتضا و يحيا با الف و در تمام كتاب‌هايي كه ترجمه يا نوشته‌ام اين كار را رعايت كرده‌ام.» (تماشا: سال دوم، شماره 53، فروردين 1351: 105) 
دهه 50 و همكاري دوباره با آوانسيان
در بهار و ارديبهشت 1351 دو نمايشنامه ديگر از نعلبنديان چاپ مي‌شود. اولي نمايشنامه «قصه غريب سفر شاد شنگول به ديار آدم‌كشان و امردان و جذاميان و دزدان و ديوانگان و روسپيان و كاف كشان» و دومي «ناگهان، هذا حبيب‌الله، مات في حب‌الله، هذا قتيل‌الله، مات بسيف‌الله»، نمايشنامه‌اي كه بار ديگر همكاري نعلبنديان و آوانسيان به عنوان كارگردان را رقم مي‌زند. «ناگهان...» دو بار در كارگاه نمايش به روي صحنه رفته است. يكي در اسفند 1349 به كارگرداني فرهاد مجدآبادي كه كارگرداني‌اش در اين نمايش توجه‌ها را جلب مي‌كند و باعث مي‌شود از او به عنوان كارگرداني آگاه و تجربه‌گر ياد شود. «اجراي تجربي نمايشنامه ناگهان ... و نمايش آن ... موفقيت بزرگي براي كارگردان جوانش فرهاد مجدآبادي به بار آورد و توانست او را به عنوان يك كارگردان آگاه تجربه‌گر، در موقعيت تثبيت شده‌اي قرار دهد.» (ناطقي، تماشا: سال اول، شماره هفت، ارديبهشت 1350: 46)  نمايشنامه درباره شخصيتي است به نام فريدون معلمي كه در خانه پر مستاجري زندگي مي‌كند و چمداني را در اتاقش پنهان كرده. مستاجران با رشك به زندگي آرام فريدون و به طمع پولي كه مي‌پندارند در چمدان فريدون پنهان است، فريدون را به قتل مي‌رسانند. 
«... هركس مشكل خود را طرح مي‌كرد كه هرچند مستقل مي‌نمود، اما به نحوي با هم و باشخصيت اصلي محور بازي بستگي داشت. همه شخصيت‌ها را نيز همسايگي ناخواسته‌شان در اين ماجرا دخيل مي‌كرد. فريدون تعبير تازه‌اي مي‌ساخت. شايد اين ادعايي عجيب باشد، اما اجراي اين اثر، در تماشاگري كه زبان فارسي نمي‌دانست، بسي بيشتر از تماشاگر فارسي‌زبان موثر بود.» (مفيد، فرهنگ و زندگي شماره 10، زمستان 1351: 25) 
ناگهان تلفيقي از رئاليسم و سورئاليسم
«ناگهان ...»، تلفيقي از واقع‌گرايي و سورئاليسم است كه در آن نعلبنديان دست به تجربه جديد و بزرگي مي‌زند. متن «ناگهان...» علاوه بر ديالوگ داراي مونولوگ (تك‌گويي)‌هاي بسياري است و روايت به كمك همين تك‌گويي‌ها پيش مي‌رود. تك‌گويي‌هايي با لحن‌هاي متفاوت، گاهي عاميانه، گاهي شعرگونه و گاهي گستاخ مي‌شوند. «آنچه خواننده را در مسير قصه قرار مي‌دهد، تك‌گويي‌هاست كه در آنها هر كاراكتر، وضع رواني و اجتماعي خود را عرضه مي‌كند و همچنين در رابطه‌اش با فريدون[شخصيت اصلي نمايش]، كاراكتر سورآليستيك نمايشنامه.» (ناطقي، تماشا: سال اول، شماره هفت، ارديبهشت 1350: 46)  اين نمايش بار ديگر در آذر 1351 به كارگرداني آوانسيان، ابتدا در كارگاه نمايش و سپس تا فروردين 1352 در تئاتر شهر به روي صحنه مي‌رود و در برنامه اصلي ششمين جشن هنر شيراز، در شهريور 1351 گنجانده شد. آوانسيان درباره ناگهان مي‌گويد: «متن ناگهان ... با اينكه دو سال پيش نوشته شده است، معنايي خيلي كلي‌تر و عميق‌تر دارد كه كاملا قابل تعميم است. از كارهايي است كه شايد به نسبت تفاوت دارد با بقيه آثارش. يك نوع نمايشنامه‌نويسي به معناي خوبش است و به همين دليل ماده خوبي است براي كار ...» (تماشا: سال دوم، شماره 76، شهريور 1351: 52)  در اجراهاي آوانسيان از اين نمايشنامه هر اجرا با اجراي ديگر متفاوت از آب در مي‌آيد. آوانسيان در 1351 مي‌گويد: «... ناگهان ... كاري است كه هنوز تمام نشده و آنقدر ادامه خواهد يافت تا به جايي برسد كه ديگر تخيل من براي پيشرفت آن ياري نكند. از زمان اجراي اول ما تا اجراي اخير، تغييرات و تحولات زيادي در اين اثر ايجاد شده است.» (فرهنگ و زندگي: شماره 10، زمستان 1351: 126)  اردوان مفيد درباره شروع شگفت‌انگيز اين نمايش مي‌گويد: «ناگهان، شروع موثر و حيرت‌آوري داشت. فضايي كه آوانسيان ساخت از افسوني مذهبي بهره گرفته بود. ناگهان، در سكوتي بهت‌آور كه به دنبال يك مويه همگني شكل گرفته بود، تلاوت قرآن، ترنمي جادويي ساخت و بعد، هنگامي كه بيژن مفيد[فريدون] وارد صحنه شد و آن جمله پدر چه خوب مي‌خواندي! را بر زبان آورد، فضا وسعت نامنتظري گرفت.» (همان: 124-125) 
ناگهان... همانند ديگر نمايشنامه‌هاي نعلبنديان، نمايش نامتعارفي است كه واكنش‌هاي متفاوت را به همراه مي‌آورد. از سويي كساني بودند همچون «ايروينگ واردل»، منتقد و نويسنده انگليسي كه نمايشنامه و اجراي ناگهان ... را «يك متن فوق‌العاده ادبي كه با ميزانسن‌هاي «آربي آوانسيان» زندگي بصري ترسناكي را يافته بود» (رك: فصل تئاتر: سال اول، زمستان 1367: 7) مي‌دانستند و از سوي ديگر افرادي چون بهنام ناطقي كه نمايشنامه را ضعيف و فاقد ارزش دراماتيك مي‌داند. «... به متن ايراداتي وارد است، از جمله ياغي‌گري بي‌دليل و ربط و جهت نويسنده كه متاسفانه در همه آثار او به چشم مي‌خورد و همچنين عدم توانايي او در پرورش تم. اما آدم‌هاي نعلبنديان [در ناگهان] با همه ايراداتي كه اثر دارد، مي‌توانند خود را به خواننده بقبولانند و موجوديت خود را به اثبات برسانند، با وجود اين، كل اثر[ناگهان] فاقد خاصيت دراماتيك است.» (ناطقي، تماشا: شماره هفتم، ارديبهشت 1350: 46) 
پايان زندگي مشترك با شكوه نجم‌آبادي
در همين سال نعلبنديان بعد از سه سال زندگي مشترك با شكوه نجم‌آبادي كه در دهه ۴۰ و 50 در كارگاه نمايش با يكديگر همكاري داشتند و نجم‌آبادي در سه نمايش او (پژوهشي...، سندلي... و ناگهان...) بازي كرده بود، از او جدا مي‌شود. نجم‌آبادي در سال 1363 به فرانسه مهاجرت مي‌كند. مرگ در 11 ارديبهشت 1399 در هشتاد سالگي سراغ شكوه مي‌آيد. در سال 1356 شمسي دو نمايشنامه ديگر از نعلبنديان به دست كارگاه نمايش چاپ مي‌شود. در فروردين نمايشنامه هرامسا 705، 709 و ديگري در همان ماه، نمايشنامه داستان‌هايي از بارش مهر و مرگ. نمايشنامه داستان‌هايي از بارش مهر و مرگ، پنج‌گانه‌اي است شامل: (سياه مي‌بارد، موت)، (دشت مي‌بارد، سرد)، (شراب مي‌بارد، سپيد)، (خاك مي‌بارد، عشق)، (ستاره مي‌بارد، سياه) .  يك‌سال بعد پس از 10 سال فعاليت در كارگاه نمايش در اواخر سال 1357 از كشوهاي ميز دفتر نعلبنديان اعلاميه‌هاي بختيار پيدا مي‌شود و به اين دليل دستگير و به زندان مي‌افتد و در همان زمان كارگاه نمايش منحل مي‌شود. نعلبنديان پس از تحمل چند ماه زندان آزاد مي‌شود. اندكي بعد در يك تصادف اتومبيل به بيمارستان منتقل مي‌شود و طحالش را از دست مي‌دهد. سال‌هاي بعد براي او به ‌سختي مي‌گذرند؛ بيكار مي‌ماند (به او اجازه كار نمايشي نمي‌دهند) به كارهاي مختلفي مي‌پردازد كه هيچ ‌كدام باروحيه او سازگاري ندارند و همين امر او را خانه‌نشين مي‌كند. تا اينكه در روز دوشنبه اول خردادماه 1368 روي پاكت سيگارش مي‌نويسد: «اميدوارم امروز و فردا كسي به سراغم نيايد.» و در ساعت يك بعدازظهر به زندگي خود پايان مي‌دهد.
آخرين اثر نمايشي نعلبنديان نمايشنامه چاپ نشده پوف؛ يك شادي‌نامه كوتاه است.
1- فريدون رهنما، شاعر، روزنامه‌نگار و سينماگر متولد خرداد ۱۳۰۹ و درگذشته ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ بود. رهنما همواره مدافع حركت‌هاي مدرن و آوانگارد بود و تاثير غيرقابل انكاري در معرفي شعر و انديشه‌هاي مدرن در ايران دهه سي و چهل داشت. او در آن سال‌ها (۴۹–۱۳۴۵) رييس بخش پژوهش تلويزيون ملي ايران بود.
2- اردوان مفيد، بازيگر سينما و تئاتر و يكي از اعضاي خانوانده هنرمند مفيد است.

 


 آوانسيان درباره نمايشنامه «پژوهشي ژرف و سترگ...» مي‌گويد: «براي من مهم‌ترين كار خلاقانه‌اي بود كه در تئاتر انجام داده‌ام. اولين نمايشنامه‌اي بود كه كاملا آزاد خلق مي‌كردم، چون با پيشداوري‌ها و دانسته‌ها روبه‌رو نبودم و رابطه‌ام مستقيم و از هيچ بود. در اين مورد حتي خود نويسنده هم از امكان اجرا شدن آن بي‌خبر بود. با اينكه آزادي مطلق در اجرا داشتم اما نظم كار از ميان نرفت و در نتيجه، نتيجه‌اي كاملا واقعي و تئاتري بود و تاثيري هم‌ در بازيگرها و ديگران و خود من گذاشت، يك تاثير جمعي بود.»
 «... دليل اينكه بعد از سندلي را كنار ... ديگر كارگرداني نكردم، اين است كه من كارگردان نيستم و اگر يك‌بار اين كار را كردم، مي‌خواستم تجربه‌اي كرده باشم كه حاصلش در حقيقت يك نوع پيس‌خواني و كار خسته‌كننده و ناموفقي بود.»
  نعلبنديان در عمر 42‌ساله‌ا‌ش همچون نمايشنامه‌هايش در درون ابر مرگ شناور بود. سايه‌اي بود احاطه در انديشه مرگ و سايه‌اي بود براي ديگراني كه ديده بودنش يا شناختنش. شايد به همين دليل است كه شناختنش چنين براي ديگران و ما سخت است. در يكي از آخرين يادداشت‌هايش مي‌نويسد: «هر كاري كردم تا عباس نعلبنديان مشهور را با عباس نعلبنديان واقعي؛ همين خودم، يكي كنم، نشد كه نشد.» 
  آوانسيان بعدها درباره نعلبنديان مي‌گويد: «از ميان نمايشنامه‌نويسان ايراني، نعلبنديان، كسي است كه براي من حداقل يك مكمل است. چيزهايي را كه من كم دارم، در مقابلم قرار مي‌دهد. يك ماده اوليه نمايشي خوب را در اختيار بازيگر و كارگردان قرار مي‌دهد. حرفي كه براي پژوهشي هم گفته بودم: با متن‌هاي او از سطح‌هاي مختلف مي‌شود بازي كرد...»

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون