ضرورت احياي اميد در جامعه
اميد از اين منظر اگرچه مربوط به احساس كنشگران اجتماعي براساس واقعيتهاي بيروني است اما گسترش آن در سطح يك جامعه ميتواند نوعي انرژي ايجاد كند كه سبب شكلگيري حركتهاي اجتماعي، تقويت همبستگي اجتماعي و مهمتر از همه به عنوان پشتوانهاي براي سياستگذاران يك نظام در اتخاذ تصميمات بهويژه در مقاطع سخت و حساس باشد. البته لازم به يادآوري است كه آنچه براي يك جامعه ضروري است وجود اميد واقعي و نه وجود اميد واهي و كاذب است چراكه اميدهاي واهي صرفا بر اثر احساس و موجهاي سياسي شكل ميگيرد و حركتهاي اجتماعي را ماهيتي پوپوليستي ميبخشد اما برعكس شكلگيري اميد واقعي در يك جامعه كه بر اساس درك درست كنشگران از شرايط موجود در جامعه و واقعيتهاي حاكم ميباشد، ميتواند براي كارگزاران يك نظام در حوزه سياستگذاري مفيد باشد. بنابراين شايد بتوان ادعا كرد كه اميد به خصوص از نوع سياسي آن در نقطه مقابل بيتفاوتي سياسي و اجتماعي است كه وجود آن در ميان افراد يك جامعه در همه نظامهاي سياسي بهويژه نظامهاي برآمده از انقلابها اهميتي دو چندان دارد چراكه به تعبير بسياري از جامعهشناسان نهتنها فلسفه شكلگيري انقلابها بر مبناي اميد است بلكه تداوم حيات سياسي نظامهاي برآمده از انقلابها و فاصلهگيري آنها از مرحله ترميدور نيز منوط به تداوم اميد سياسي در ميان كنشگران آن جامعه در دوران پساز پيروزي انقلاب است و فقدان آن و در نقطه مقابل افزايش بيتفاوتي سياسي ميتواند مشاركت سياسي، مشروعيت نظام، كارآمدي و تداوم حيات سياسي آن را با چالش مواجه كند، موضوعي كه متاسفانه تحقيقات علمي بيانگر اين مهم است كه در جامعه ايران بهويژه در يك دهه اخير اين موضوع يعني اميد سياسي روند نزولي داشته است و اين براي يك نظام سياسي كه ميخواهد از يك طرف با تهديدات و تحريمهاي خارجي مقابله كند و از سوي ديگر تصميمات سخت بهويژه در حوزه اقتصادي اتخاذ كند، ميتواند نوعي چالش و تهديد به شمار آيد و برعهده كارگزاران آن نظام بهويژه در حوزه فرهنگي است كه با اتخاذ راهكارهاي دقيق نهتنها مانع از افزايش سرعت كاهش اميد سياسي شوند بلكه با اتخاذ راهكارهاي مناسب اميد سياسي را به جامعه برگردانند تا انرژي لازم را براي تحرك اجتماعي و اتخاذ تصميمات سخت در حوزه سياست خارجي و داخلي از سوي كارگزاران فراهم كنند. پژوهشهاي علمي بيانگر اين مهم است كه رويكرد كنشگران اجتماعي در يك جامعه به اميد و فاصلهگيري آنها از بيتفاوتي سياسي هنگامي در يك جامعه شكل ميگيرد كه از منظر اين كنشگران مولفههاي اصلي شكلگيري اميد در يك جامعه يعني توجه به حقوق شهروندي، باور به مشروعيت نظام سياسي، فراهم بودن بستر براي مشاركت اجتماعي سياسي و خوشبيني به سياستگذاران در ميان كنشگران اجتماعي شايع و پذيرفته باشد. در قسمت بعدي پژوهش نگارنده درصدد پاسخگويي به چرايي اين مهم يعني علل كاهش اميد سياسي در ميان كنشگران اجتماعي در جامعه ايران طي يك دهه اخير برآمده است. بدون ترديد نگارنده نيز مانند بسياري از پژوهشگران حوزه اجتماع و سياست ايران با اين نظر موافقم كه چنين روندي تا اندازه زيادي ريشه بيروني يعني جنگ نرم و تبليغات رسانهاي عليه نظام جمهوري اسلامي ايران همراه با تغيير انگارهها و باورهاي ذهني كنشگران ايراني بهويژه نسل جوان بر اثر پديده جهاني شدن دارد اما به نظر ميرسد علاوهبر عوامل خارجي برخي عوامل داخلي نيز در شكلگيري اين فرآيند نقش داشتهاند كه مهمترين آنها به شرح ذيل است: 1- عدم توانايي دولتها در تحقق بسياري از وعدههاي خود بهويژه در حوزه اقتصادي 2- وخيم شدن شرايط اقتصادي جامعه در سالهاي اخير بر اثر تحريمها، كرونا و تغييرات اقليمي 3- حاكم بودن سياست حذفي بر رفتار نخبگان سياسي حاكم 4- حاكم نبودن روحيه و رويكرد همافزايي در ميان دولتمردان سياسي ايران و زير سوال بردن دستاوردهاي نظام جمهوري اسلامي ايران بهويژه در سالهاي پساز جنگ 5- بزرگنمايي، سياسي كردن و استفاده ابزاري از برخي واقعيتهاي موجود در جامعه مانند موضوع فساد ازسوي جناحهاي سياسي 6-عدم توانايي ساختار سياسي براي پاسخگويي به نيازهاي طبقه متوسط جديد گسترشيافته در جامعه از نظر سياسي و اقتصادي 7- سياهنمايي هر دولت بدون مدنظر قرار دادن پايگاه جناحي آن از عملكرد دولت قبل از خود 8- شكلگيري نوعي شكاف نسلي در جامعه بهخصوص از نظر هنجارها و انگارههاي ارزشي 9- عدم توانايي ساختار سياسي براي فراهمسازي بستر جهت نقشآفريني طبقه متوسط جديد از طريق احزاب و نهادهاي مدني 10- كمرنگ شدن نقش طبقه متوسط جديد بر اثر فشارهاي اقتصادي 11- عدم فراهم ساختن سازوكاري براي افزايش مشاركت سياسي بهويژه مشاركت انتخاباتي با كمرنگ شدن مشاركت تودهاي 12- عدم اجماع نخبگان سياسي در خصوص موضوعات مهم و كليدي كشور در حوزه داخلي و خارجي 13- ناتواني دولتها فارغ از پايگاه جناحي و حزبي آنان در حل بسياري از مشكلات اقتصادي، اجتماعي فرهنگي و سياسي جامعه 14-افزايش شديد فاصله طبقاتي همراه با ظهور يكطبقه يقهسفيد صاحب سرمايه در دوران پسا جنگ و تحريم 15- دوري از آرمانهاي اوليه انقلاب همراه با رواج اشرافيگري و شكلگيري معضلي به نام آقازادهها در ساختار سياسي 16- عدم وجود شفافيت در جامعه و پاسخگو نبودن مسوولان در بسياري از حوزهها 17- عدم رعايت شايستهسالاري در انتصابات 18- عدم توجه به نظرات كارشناسان در اتخاذ بسياري از تصميمات اساسي 19-عدم پاسخگويي مسوولان در قبال عملكرد خود 20- افزايش سطح آگاهي سياسي جامعه بر اثر گسترش نقش شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي و مقايسه پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي ايران با برخي كشورهاي همسايه جان كلام اينكه وجود اميد سياسي در يك جامعه نهتنها سبب افزايش اعتماد سياسي در آن جامعه ميگردد بلكه مهمتر از آن ميتواند به عنوان پشتوانهاي براي كارگزاران آن نظام در اتخاذ تصميمات سخت باشد موضوعي كه به نظر ميرسد در موقعيت كنوني جامعه ايران به دليل مواجه بودن با فشارهاي بينالمللي در حوزه خارج بر اثر به بنبست رسيدن مذاكرات احياي برجام و در داخل نيز به دليل تصميم دولت براي اتخاذ سياستهاي سخت اقتصادي وجود آن يك ضرورت است به اميد آنكه مسوولان نظام با اتخاذ راهكارهاي دقيق علمي با افزايش اميد در ميان كنشگران اجتماعي نهتنها اعتماد سياسي را در جامعه افزايش دهند بلكه از آن به عنوان پشتوانهاي براي مقابله با تهديدات خارجي و اتخاذ تصميمات سخت در حوزه اقتصادي و مهمتر از همه مقابله با آسيبها و چالشهاي فراروي نظام استفاده كنند.