نگاهي به فيلم «مرد بازنده»، ساخته محمدحسين مهدويان
آنچه بر زبان جاري نميشود
حافظ روحاني
اين نخستينبار نيست كه محمدحسين مهدويان به سراغ فيلم ژانر رفته است؛ پيشتر، در سال 1396 و با نمايش «لاتاري»، او براي نخستينبار فيلم ژانر را آزمود. در آنزمان مهدويان با تلفيق كردن مايههاي آشناي ملودراماتيك با شكل تصويري كه در ساخته اوليهاش به كار برده بود، به نتيجه جديدي رسيد كه بعدتر مجدداو به شكلي ديگر در «ماجراي نيمروز: رد خون» (1397) به نمايش درآمد. با اينحال همانطوركه مهدويان در فاصله ساخت اين دو فيلم به تدريج زبان بصري فيلمهاي اوليهاش را كنار ميگذاشت و شكل تازهاي از سينما را ميآزمود، انگار داشت دستمايه روايي تازهاي را نيز بسط ميداد. پس فارغ از دلبستگي احتمالي مهدويان به سينماي ژانر كه ميتواند دليلي براي تغيير رويكرد و آزمودن فيلم ژانر باشد، به نظر ميرسد كه براي فيلمساز اين آزمون تازه تجربه كردن نوعي تازه از نگاه هم هست؛ نگاهي كه پيشتر و در چند فيلم اولش كمتر بخت و فرصت بروز و نمايش يافته بود.
«مرد بازنده» (توليد 1400، نمايش 1401) را احتمالا ميتوان بيش از هر چيز با «زخم كاري»، سريال محمدحسين مهدويان براي شبكه نمايش خانگي (پخش اختصاصي از فيليمو) قياس كرد. اين شباهت صرفا به خاطر حضور دو بازيگر اصلي آن مجموعه در اين فيلم نيست كه بيش از هر نوع طراحي روايت مركزي و داستانهاي فرعي است كه اين شباهت را به ذهن متبادر ميكند. در واقع ميتوان اينطور فرض كرد كه شباهت ميان دو اثر و البته مشكلات مشابه در بسط و گسترش روايت است كه دامنگير هر دو اثر ميشود؛ ايرادي كه در «زخم كاري» مضمون را دوپاره ميكند و در «مرد بازنده» مانع پيوند ميان روايت مركزي و دو روايت فرعي ميشود؛ جاييكه داستان پليسي جستوجوي قاتل ميبايست از يكسو به روايت زندگي خصوصي احمد خسروي (جواد عزتي) و از سوي ديگر به ماجراي تحقيقات همزمان يك نهاد احتمالا امنيتي متصل ميشد.
اما پيشتر از اين، آنچه جان مالك مالكي (جواد عزتي)، شخصيت اصلي «زخم كاري» را در آخرين قسمت اين مجموعه ميگرفت چه بود؟ هر چند مجموعه با ثبت سطري مشهور از سعدي به پايان ميرسد تا نشان دهد كه علت مرگ مالك مالكي طمع بوده است، اما روند مجموعه دو دليل را براي مرگ مالك پيش رويمان ميگذارد؛ بيآنكه مهدويان از ميانشان يك راه را برگزيند. از منظر خوانش اجتماعي علت مرگ مالك مالكي احتمالا كوشش او براي جهش طبقاتي است كه در نهايت به بهايي سنگين ختم ميشود اما از طرف ديگر رابطه متزلزل شخصيت اصلي با دو زن روايت مركزي آنچنان مهم هست كه مرگ پاياني به دست يكي از اين دو زن رخ دهد. پس آيا رابطه مغشوش او با دو زن است كه به مرگش منتهي ميشود؛ لااقل ميدانيم كه او در نسبت با سميرا (رعنا آزاديور)، همسرش، موضع قدرتمندي ندارد. پس آيا همين ضعف دليلي بر مرگش ميشود؟ در حالي كه ميتوان هر دوي اينها را دليلي بر مرگ مالك مالكي در نظر گرفت، از منظر درونمايهاي سخت بتوان اين دو دليل را در كنار هم معني كرد و پيوندي منطقي ميان آنها يافت. يعني به نظر ميرسد كه تزلزل مرد در مقابل دو زن، از منظر درونمايه با ماجراي جهش طبقاتي پيوند منطقي ندارد.
پرونده قتل در «مرد بازنده» پاي ما را به دو روايت فرعي ديگر هم ميكشاند؛ زندگي خصوصي و متزلزل سرهنگ احمد خسروي و حضور يك نهاد امنيتي ديگر كه گويا در حال تحقيق روي پرونده است. با اينحال مهدويان ترجيح ميدهد به سراغ شيوهاي مرسوم در معماهاي جنايي برود؛ زمانيكه مساله پيچيده يك جنايت پاسخ بسيار سادهاي دارد و برخلاف آنچه در ابتدا پنداشته ميشد، نسبتي با يك ماجراي امنيتي ندارد، بلكه پاسخ اساسا در نسبت مقتول با زنان زندگياش نهفته است.
تا اينجا به نظر ميرسد كه مهدويان باز هم به سراغ همان درونمايهاي رفته كه پيشتر در «زخم كاري» هم طرح شده بود. با اينحال در «مرد بازنده» در عينحال ميكوشد تا پاي زندگي خصوصي سرهنگ خسروي را نيز به داستان باز كند. در اين روايت فرعي اما سرهنگ با پسرش، سينا (سجاد بابايي) دچار مشكل شده است. آنچنان كه در روايت به نظر ميرسد سرمنشأ مشكل پدري است كه وقت كافي براي خانواده نگذاشته و سرسختانه كار را بر خانواده ترجيح داده است. پس اگر قرار باشد رابطهاش با پسرش را ترميم كند بايد بياموزد كه پدر بهتري باشد و به خانواده اهميت دهد. اگر اين مضمون را مضمون مركزي روايت فرعي رابطه سرهنگ با پسرش بدانيم، پس آيا مضمون كلي فيلم هم داستان مردي است كه به خانواده اهميت نداده و به همين دليل به قتل رسيده است؟ به نظر ميرسد كه خانواده مقتول هم به اندازه كافي متزلزل بوده است؛ اين را ميتوان از توصيفات سميه (رعنا آزاديور) همسر مقتول دريافت. اما علت مرگ بيش از آنكه صرفا بيتوجهي شهاب (مقتولي كه حسدش را تنها در يك صحنه ميبينيم) به خانواده باشد روابط مغشوش او با زناني است كه در طول داستان ميبينيم. پس به نظر ميرسد كه شهاب بيشتر قرباني اين روابط باشد تا قرباني بيتوجهياش به خانواده.
اما كشف راز قتل و تلاش كارآگاه براي نجات قاتل در انتها هم به ترميم رابطه سرهنگ و پسرش پيوند ميخورد و هم به درمان دندانش كه از ابتداي فيلم مطرح بود. پس به نظر ميرسد كه آنچه سبب برقراري شرايط آرامتري شده، كشف راز قتل است. اما كارآگاه قاتل را از ديد ديگران پنهان ميكند، پس آيا از اين نظر از آنچه قاتل كرده حمايت ميكند؟ اگر اينچنين است - كه گويا هست - پس حذف مقتول از نظر روايي معناي نهفتهتري هم دارد. در صحنه برملا شدن دليل قتل، شهاب به عنوان شخصيتي توصيف ميشود كه نه فقط خانواده متزلزلي داشته كه در عينحال به شكل جدي ثبات خانوادهاي ديگر را نيز به هم زده است و همين موضوع هم به قتلش منجر شده. مرگ او علنا به معني حذف تهديد و برقراري ثبات است. اما در انتها هيچكدام از خانوادهها كامل نميمانند؛ نه خانواده سرهنگ كامل است، نه خانواده مقتول و نه خانواده قاتل، بلكه در هر سه اين خانوادهها، يكي از دو والد مرده است. تنها اين اميد باقي ميماند كه سينا بتواند خانوادهاي سالم و كامل را بنا كند. پس از اين منظر سرهنگ امنيت را به خانواده متزلزلش برگردانده است. اما چه چيز در ابتدا، به فروپاشي خانواده خودش منجر شده؟ صرفا بيتوجهي؟ تمركز بيش از حد بر كار؟ آيا او نيز رابطهاي پنهاني و خارج از چارچوب خانواده داشته؟ فيلم از پرداخت اين وجه از زندگي سرهنگ خودداري ميكند تا پيوند ميان پرونده قتل و زندگي خصوصي سرهنگ برقرار نشود. در نتيجه فقط ميدانيم كه سرهنگ قاتل را رها ميكند، چون قتل به حذف عاملي منجر شده كه ثبات و امنيت خانواده را تهديد ميكرده، اما اينكه عامل اصلي اين تهديد چيست، موضوعي است كه فيلم از برملا كردنش خودداري كرده.
اما رسول (بابك كريمي) و نهاد احتمالا امنيتي كه در قالب او توصيف شده در اين ميان بدون كاركرد ميماند. آيا قرار است فساد مالي شركت با تمامي اين داستان پيوند بخورد؟ يعني موضوعي كه پيشتر در «زخم كاري» بخش عمده زمان مجموعه را گرفته بود. آيا فيلم ميكوشد لايههاي مختلف فساد (فساد مالي و فساد در روابط خانوادگي) را به هم وصل كند و هر دو را از يك جنس بداند؟ شايد. اما «مرد بازنده» درست مانند «زخم كاري» در بيان صريح اين رابطه الكن ميماند تا پرده سوم فيلم تا حد زيادي ملالآور شود. در واقع فيلم درست در لحظه پاياني در ساختن مضمونش درميماند. شايد از همينرو باشد كه بعد از برملا شدن علت قتل فيلم به مدت بيست دقيقه ادامه مييابد، بيآنكه نكته جذابي براي ادامه دادن داشته باشد تا روايت نفسگير «مرد بازنده» كه به واسطه لااقل سه صحنه به خوبي پيش رفته دچار ملال شود و به شكلي خستهكننده به پايان برسد.
اگر يكي از درونمايه مجموعه نمايش خانگي مهدويان را هم فساد و تاثير ويرانگرش بدانيم، «مرد بازنده» تلاشي است براي بسط اين مضمون. با اينحال همانقدر كه «زخم كاري» در ميانه راه از پرداخت دقيق ميان دو مسير روايياش سر باز ميزند، «مرد بازنده» هم در برقراري اين پيوند ناتوان ميماند. در نتيجه با وجود كارگرداني قابل توجه مهدويان در هر دو اثر، «مرد بازنده» همچون مجموعه جاهطلبانه پيشين كارگردانش، در بيان آنچه ميخواهد بر زبان بياورد الكن باقي ميماند. با اينحال به نظر ميرسد كه مهدويان مسير تازهاي را در پيش گرفته كه انگار قرار است از سازوكار فيلم ژانر بهره ببرد؛ آنچنان كه مثلا پيشتر در فيلمهاي ژانر كره جنوبي هم ديده بوديم. شايد تجربه جديد او راهگشا باشد، فعلا كه بايد صبر كرد و انتظار كشيد.
اگر يكي از درونمايه مجموعه نمايش خانگي مهدويان را هم فساد و تاثير ويرانگرش بدانيم، «مرد بازنده» تلاشي است براي بسط اين مضمون. با اينحال همانقدر كه «زخم كاري» در ميانه راه از پرداخت دقيق ميان دو مسير روايياش سر باز ميزند، «مرد بازنده» هم در برقراري اين پيوند ناتوان ميماند. در نتيجه با وجود كارگرداني قابل توجه مهدويان در هر دو اثر، «مرد بازنده» همچون مجموعه جاهطلبانه پيشين كارگردانش، در بيان آنچه ميخواهد بر زبان بياورد الكن باقي ميماند. با اينحال به نظر ميرسد كه مهدويان مسير تازهاي را در پيش گرفته كه انگار قرار است از سازوكار فيلم ژانر بهره ببرد؛ آنچنان كه مثلا پيشتر در فيلمهاي ژانر كره جنوبي هم ديده بوديم. شايد تجربه جديد او راهگشا باشد، فعلا كه بايد صبر كرد و انتظار كشيد.