درباره محمدرضا اعلامي به مناسبت دوازدهمين سالگرد درگذشتش
عشق و مرگ
اميد جوانبخت
در دومين دوره جشنواره فيلم فجر در سال 62 كه به تدريج فيلمسازان جواني وارد عرصه فيلمسازي پس از انقلاب ميشدند در ميان نامهاي جديدي چون رسول ملاقليپور با «نينوا»، محسن مخملباف با «توبه نصوح»، رسول صدرعاملي با «رهايي»، حسن هدايت با «پيك جنگل» و حسن كاربخش، خسرو ملكان، سعيد حاجيميري و تعدادي ديگر دو فيلمساز با نخستين فيلمشان بسيار نظرگير ظاهر شدند و خوش درخشيدند. محمدرضا اعلامي با فيلم «نقطه ضعف» و «محمدعلي سجادي» با «بازجويي يك جنايت». تفاوت عمده اين دو فيلم با ديگر فيلمها كه عمدتا قصد بيان موضوعاتي انقلابي يا مذهبي را به معموليترين شكل داشتند در اين بود كه نقطه ضعف و بازجويي درامهايي روانشناسانه و پليسي بودند كه داستان خود را بسيار خوش ساخت و سينمايي بيان ميكردند. گرچه نقش فيلمبردار خلاق و باتجربهاي چون «عليرضا زريندست» را در سر و شكل سينمايي اين دو فيلم نميتوان ناديده گرفت ولي اين فيلمها نشان از ذوق و دغدغههاي سينمايي فيلمسازانشان داشت. اعلامي با تجربه دستياري فيلمساز خلاقي چون مسعود كيميايي آن هم در يكي از فيلمهاي متفاوتش يعني «خط قرمز/60» به اهميت زبان سينما پي برده بود و با اقتباس داستاني پليسي از نويسنده نامدار يوناني ساماراكيس و حذف مولفههايي كه داستان را وابسته به زمان يا مكاني خاص ميكند و با تمركز به روابط انساني بين دو شخصيت اصلي فيلم يعني متهم (جواد گلپايگاني) و بازجو (حسين پرورش) موفق ميشود فيلمي جذاب بسازد كه در عين گيرايي و جذابيت لايه ظاهري روايت در لايههاي زيرين نيز حرفهاي مهمي براي گفتن داشته باشد. تاثيرپذيري هوشمندانه اعلامي از خط قرمز و كيميايي، موسيقي هماهنگ و به جاي بابك بيات و نيز بهرهگيري متناسبي كه از بازي چهرههاي جديدي چون حسين پرورش، جواد گلپايگاني و جمشيد هاشمپور ميكند، كاملا در كيفيت فيلم موثر است. سرنوشت متفاوت بازيگران فيلم را نيز پس از چهار دهه بايد از نكات قابل تامل آن دانست. پرورش كه بازيگري تحصيلكرده و گزيدهكار بود، پس از چند فيلم در همان سالها به دليل مهاجرت به يكباره ناپديد شد. گلپايگاني نيز به تدريج در سريالهاي عامهپسند موادمخدري تبديل به شمايل اعتياد شد و هاشمپور هم چند سال بعد با «تاراج» تبديل به سوپراستار دهه شصت شد. اعلامي پس از چند سال وقفه در سال 65 فيلم «ترنج» را ساخت. با بازي علي نصيريان و فيلمنامهاي درباره بافندگان فرش در يك روستا كه هر چند فيلم سالمي بود، اما انتظارات را از سازنده «نقطه ضعف» برنياورد. سال بعد اعلامي با هزينه شخصي و فيلمنامهاي متفاوت، فيلم «شناسايي» را جلوي دوربين برد و توانست شاعري از جريان روشنفكري ادبي چون زندهياد محمدعلي سپانلو را كه قبلا حضوري كوتاه در فيلم «آرامش در حضور ديگران» ناصر تقوايي تجربه كرده بود، مجاب كند كه ايفاي نقش نخست فيلم را بپذيرد. اين فيلم در كنار «خساره/ امير قويدل/79» دو يادگار سينمايي به جا مانده از حضور زندهياد سپانلو در سينما به حساب ميآيد. شناسايي فيلم خاصي بود كه در چرخه سياستهاي سينمايي آن سالها درجه ج گرفت و اين به معني محدوديت در همه چيز بود؛ از زمان و مدت اكران نامناسب و محدود تا عدم بهرهمندي از سينماهاي خوب و اين براي فيلمي مستقل و خاص يعني نابودي كامل و چنين شد كه دستاوردش براي اعلامي جز ورشكستگي و گرفتاري نبود. او در سال 69 با قصهاي كه در پس زمينهاش به جنگ نيز ميپرداخت و استفاده از جمشيد هاشمپور -كه پس از چند سال ممنوعيت تازه امكان فعاليت يافته بود- در تيپي جديد در نقش يك پزشك، «عشق و مرگ» را ساخت كه فيلم خوبي بود، اما فروش متوسطي كرد. بعد از آن، اعلامي كه كماكان درگير بدهيهاي فيلم شناسايي بود، عزم خود را جزم كرد تا فيلمي پرفروش بسازد. «افعي/71» با حمايت «هدايت فيلم» و با الهام از دو فيلم «اولين خونِ» (تدكاچف/1982) با بازي سيلوستر استالونه و كماندوِ (مارك لستر/1985) با بازي شوارتزنگر ساخته شد. فيلمي كه هر چند در امتداد دغدغههاي پيشين اعلامي نبود، اما حادثهپردازي و قهرمانمحوري فيلم آنچنان به مذاق مخاطبان عام خوش آمد كه اكران نوروزي را (كه در دهه شصت عمدتا اكران مردهاي به حساب ميآمد) دوباره تبديل به اكراني طلايي كرد و خصوصا در شهرستانها تا چند سال اكران مجددش رونقبخش سينماها شد و توانست اعلامي را از شرِ بدهيهايش خلاص كند و به شرايط نسبتا مطلوبي برساند. همچنين پس از چند سالي كه در نيمه دوم دهه شصت به دليل سياستهاي رسمي با قهرمانپردازي مخالفت ميشد، افعي شروعكننده جريان تازهاي در توليدات سينماي حادثهاي دهه هفتاد با حضور ستارهاي چون هاشمپور بود و فيلمهاي زيادي در اين ژانر ساخته شدند، اما اعلامي كه دغدغههاي ديگري داشت، سوار بر موج موفقيت اين فيلم نشد و پس از چند سال سريال «زندگي/73» را براي سيمافيلم ساخت كه در آن سالها زمينه توليد سريالهايي با يك نسخه سينمايي توسط برخي كارگردانان سينما را مهيا ميكرد. دو فيلم بعدي او «آنسوي آيينه/76» و «آشوبگران/77» كه با فاصله كمي از هم ساخته شدند، متاسفانه نه در اكران و نه در بازخوردها آثار موفقي نشدند. او در سال 80 فيلم اجتماعي نسبتا خوش ساخت «ساقي» را كارگرداني كرد كه به اعتياد در نسل جوان ميپرداخت و اولين نقشهاي مهم يكتا ناصر و بهرام رادان در سينما نيز به حساب ميآيد. اعلامي در دهه هشتاد چند فيلم و سريال ساخت كه غير از«رازها/83» آثار قابل اعتنايي به حساب نميآيند. اعلامي را نخستينبار در دفتر هدايت فيلم ديدم. با آن قد بلند و صورت كشيده و ريشهايي تُنُك به خوبي به چشم ميآمد. تازه از فيلمبرداري افعي فارغ شده بود و فضا و حال و هواي فيلم حاكي از آن بود كه توليد پرزحمتي داشته. آن سالها «هدايت فيلم» يكي از معتبرترين و فعالترين دفاتر توليد فيلم بود كه در كنار همكاري با بزرگاني چون كيميايي و حاتمي آثار تجاري خوش ساختي چون «طعمه» و «افعي» را نيز توليد ميكرد. چند بار همصحبتي با اعلامي و نيز نقاشي پرترهاي كه از هاشمپور در عشق و مرگ كشيده بودم، زمينهساز آشنايي و دوستي بيشتري شد. او كارگردان و نويسنده با مطالعه و خوشفكري بود كه متاسفانه جز معدودي از آثارش فرصتي براي ابراز استعدادش پيش نيامد. او كه شروع نويدبخشي با «نقطه ضعف» داشت، پس از تلاطمات مالي، فكري و جسمي پس از فيلم «شناسايي» بيشتر برحسب شرايط پيش آمده فيلم ساخت تا متناسب با دغدغهها و موضوعات مورد علاقهاش. توفيق تجاري افعي و جايگاهش در عرصه سينماي حادثهاي هر چند نشان از كاربلدي او داشت، اما موقعيتي نبود كه در آرزويش باشد. همواره اين دريغ بر سينماي ايران هست كه آنچنان تنوع توليدات ندارد كه در هر حوزه افراد بتوانند در امتداد استعداد و علايقشان فعاليت كرده و آثاري خلق كنند. اگر اعلامي در شرايطي فيلم ميساخت كه ميتوانست تجربياتي نظير «نقطه ضعف» را كاملتر كند، قطعا جايگاه مهمتري در سينماي ايران مييافت. آخرين ديدارم با اعلامي حدود دو ماهي قبل از درگذشتش بود كه همچنان از آرزوها و ايدههايي كه براي ساخت فيلم ميگفت كه متاسفانه تحقق نيافتند. از آن گروه فيلم اولي جشنواره دوم فجر كه به نوعي نسل اول فيلمسازان پس از انقلاب به حساب ميآمدند و ميتوانستند امروز فيلمسازان باتجربه و موثري باشند، به دلايل مختلف تقريبا اثري نمانده. گواش درگذشت اعلامي و ملاقليپور، عدم فعاليت هدايت، كاربخش، ملكان و حاجيميري، تغيير مسير، مهاجرت و محو تدريجي مخملباف. دو فيلمساز اما خوشبختانه هنوز گهگاهي در عرصه فيلمسازي حضور دارند؛ سجادي و صدرعاملي كه آنها نيز مدتهاست نتوانستهاند فيلم درخوري بسازند. هرچند با درگذشت زودهنگام اعلامي در 54 سالگي سينماي ايران يكي از فيلمسازان خوشفكر خود را از دست داد، اما دريغ كه سياستها و شرايط نابسامان توليد و سيطره مسائل مالي، اغلب هنرمندان مستعد و مستقل را دچار بازنشستگي پيش از موعد، انزوا و جوانمرگي ميكند.