تعرض به معصوميت روستا
نيوشا طبيبي
از كرج كه بگذريد، كنار كارخانه سوپا جادهاي است كه به كردان و برغان و وليان راه ميبرد. در اين ميان روستاي ديگري هست به نام اغشت كه تا همين چند سال پيش از شر بساز و بفروشها و نوكيسگان در امان مانده بود. رود پاكيزهاي در آن جريان داشت. از پايين تا بالاي ده، سبز و خرم. خانههايش به سبك و سياق قديم، سادگي و زيبايي و طراوت از همه جا عيان بود. هنوز سوداي ويلاداري و طمع ويلاسازي گريبان اين تكه بهشتآسا را نگرفته بود و دست متجاوزان به طبيعت و تاريخ و فرهنگ از آنجا كوتاه مانده بود. آخر دست، شد آنچه شد. همان سرنوشت شوم و تاريكي كه براي بسياري از نقاط سبز و خرم و خوش آب و هواي سرزمينمان رقم خورده است، براي اغشت هم پيش آمد. نوكيسگان به قصد ويلاسازي و ويلاداري، به اين دره مصفا هجوم آوردند. باغها را تكهتكه و ويلاهاي غولآسا بنا كردند. ساختمانهايي زشت و بيقواره كه به قصد خودنمايي و سري در سرها درآوردن بنا شدهاند.
در اينترنت جستوجويي كنيد و ببينيد كه اغشت زيبا به چه چيز معروف شده؟ به معماري اصيل و طبيعت بكر و ميوههاي بينظيرش؟ نه! نماد امروزي اغشت ساختماني است تيره و زشت به سبك قلعههاي قرون وسطايي اروپا و البته كاريكاتوري از نمونههاي اصلي! البته همين ساختمان بدقواره در رسانههاي زرد به عنوان نماد سليقه سازنده معرفي شده است. از اين دست كجسليقگيها در سراسر ايران ديده ميشوند. ويلاهاي عظيم با نماي رومي و يوناني كه از بافتي سنتي سر درآوردهاند و نماد فخرفروشي و خودشيفتگي مالك و سازنده هستند. اين ويلاها و ساختمانها نه تنها كمكي به توسعه و رفاه روستايي ما نكردهاند، بلكه مشكلات را پيچيدهتر كردهاند. اين ساختمانها، بافتهاي اصيل و سنتي و معماري بومي مناطق را تهديد ميكنند. طبيعت را نابود ميكنند، آلودگيهاي زيست محيطي و صوتي فراوان به وجود ميآورند. حساب كنيد كه يك ويلاي متوسط يا بزرگ چند برابر يك خانه روستايي زباله توليد ميكند و فاضلابش را به رودخانه و چشمه و آبهاي زيرزميني ميرساند؟
اين ويلاها جزيرههاي مرفهان و ثروتمندان در ميان مردم ساده و بعضا محروم روستانشين هستند. اين جزاير تهديدي براي فرهنگهاي بومي به شمار ميروند. نمونه واضحش را ميتوانيد در اغشت ببينيد. كافي است سري به آنجا بزنيد و با چند نفر از معمرين آن سامان گفتوگو كنيد تا از نزديك با فاجعهاي به نام ويلاسازي در روستاها و طبيعت ايران مواجه شويد.
ويلاهاي بنا شده در مناطق روستايي تبديل به مظاهر توسعهاي نامتقارن و نامتعادل شدهاند. عدهاي كه لابد در شهرهاي دور و نزديك كسب و كاري دارند، به حدي از رفاه رسيدهاند كه براي تفريح و سرخوشي خود به دنبال جايي امن و خلوت هستند. اولين كاشفان روستاهاي خوش آب و هوا، زمينها و باغها را به ثمن بخس خريداري ميكنند و از همينجاست كه پاي ديگران هم باز ميشود. هجوم ويلاداران به روستاها نه شغلي ايجاد ميكند و نه رفاه و سرمايه به روستاها ميآورد. براي مردم داناي ژرفنگر، برپا شدن ساختمانهايي مانند «قلعه اغشت» جلوههاي زشت تفاوت طبقاتي و درآمدي و شكاف روستا و شهر را بيشتر از پيش نمايان ميكند. خريداران زمين و ويلاها، پولي به فروشندگان زمين ميدهند و تمام. روستا و طبيعت براي هميشه گرفتار افرادي بيگانه با طبيعت و ضد اصالت ميشوند.
هوس ويلاداري و فخرفروشي عدهاي، براي طبيعت ايران و فرهنگ بومي تاوان سنگيني به همراه دارد. هيچكس جلوي اين ويراني آرام و زيرپوستي را نميگيرد. مسوولان به بهانه توسعه و نوسازي از اين روند حمايت يا حداقل در برابر آن سكوت ميكنند. آنچه نصيب روستا و اقليم طبيعي و فرهنگي آن ميشود جز ويراني و بيگانگي و تهي شدن از درون نيست. پرسش مهم اين است كه چگونه سليقه ما كمكم از گنبد زيباي مسجد شيخ لطفالله به معماري قلعه اغشت كژي و تنزل پيدا كرده؟ و پيامدهاي سهمگين حضور خوشگذرانان ضد طبيعت و تاريخ و فرهنگ در گوشههاي بكر و معصوم سرزمينمان چگونه جبران و خنثي خواهد شد؟