• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5243 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۷ تير

خاطرات سفر و حضر (235 )

اسماعيل كهرم

در يك رستوران 5 ستاره خيلي شيك در يك قصر ششصدساله انگليسي مهمان بوديم. يك ميز با 20 مهمان را آراسته بودند. خود ميز از چوب ماهاگوني رنگ بلوط بود كه ارزش آن خراج يك مملكت بود. در تمام قصر و در هر گوشه‌اي آنتيك و عتيقه موج مي‌زد. عجب آنها قدر گذشته‌ها را مي‌دانند. يك جوان دانشجو پالتوي پدربزرگش را با غرور مي‌پوشد و كيف دستي او را به دست مي‌گيرد. در خانه‌هاي ما چه؟ كلاه مخملي پدربزرگ را مي‌شود پيدا كرد؟ بخاري علاءالدين را چه؟ راديوهاي زيباي آنتيك را چه كرديم؟ قيمت هر كدام از آنها مي‌دانيد امروز چقدر است؟ بگذريم.
قبل از آغاز به سرو ناهار كه 9 پورس (بشقاب گوناگون) بود، مسوول پذيرايي سر ميز آمد به همه خوشامد گفت. سياستمداران برجسته بايد صحبت كردن را از ايشان درس مي‌گرفتند! ايشان نماينده مجلس عوام بودند! در پايان يك همكار جديد را معرفي كردند كه براي اولين بار روي ميز سفارش مي‌گرفتند. از بيست نفر! بدون قلم و كاغذ! حدود 3 دقيقه كنار هر مهمان مي‌ماند و بعد به سراغ مهمان بعد مي‌رفت! گارسون تازه‌كار 11 ساله بود و عاشق اين كار بود. از او امتحان گرفته بودند و قابليت خود را به اثبات رسانده بود. پدر و مادرش از استعداد فرزندشان غرق لذت بودند. اگر در ايران عزيز ما كودكي به والدين خود بگويد كه ميل دارد گارسون شود، چه خواهد شنيد. در ايران ما، والدين، حتي علاقه آنها را به رشته تحصيلي‌شان تعيين مي‌كنند. پسر من، دوست داره مهندس بشه، يا دوست داره دكتر بشه. جاي تعجب نيست كه فرزندان ما به رشته تحصيلي و به كاري كه مي‌كنند علاقه‌اي ندارند! كس ديگري براي‌شان تصميم گرفته.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون