در نقد اتهامزنیهای
یک سایت خاص
باعث ميشود تا به سادگي از آن عبور نكرد و نكاتي را متذكر شد. از جمله اينكه:
1- فرض كه ادعاي انتخابات محور بودن يك جريان باطل است. از كجاي اين مطلب خشونتگرايي در ميآيد؟ آنهم نه خشونت معمولي كه مسلح و خونبار؟! به قدري بيپروايي خام و عدم تعادل در بهكارگيري واژگان در اين مطلب بالاست كه احساس ميشود از سوي فردي ناآشنا به بار كلمات و فضاي سياست نوشته شده است. اما متاسفانه همانطور كه اشاره شد، انتشار آن در يكي از بخشهاي اصلي سايت اين تصور را كمرنگ ميكند و توجه به اين نكته كه كلمات به تنهايي فضاساز هستند و ميتوانند قبح برخي مسائل را بشكنند، باعث ميشود تا نگران تيغ در دست زنگي مست شويم.
2- كانديدا نداشتن، راي ندادن و حتي تحريم كه تاكنون اصلاحطلبان از آن استفاده نكردهاند و استعفا، همه جزو كنشهاي عادي سياسي و مدني و خشونتپرهيز محسوب ميشوند. حتي استفاده از گزينه خيابان كه اصلاحطلبان از آن به شدت گريزانند نيز رفتاري مدني ميتواند باشد و با هياهو و شلوغ كردن اين و آن، مفاهيمي چنين ساده و بديهي قلب معنا نميشوند.
3- از محورهاي اصلي گفتار و رفتار اصلاحات، خشونتپرهيزي بوده است. به عنوان مثال، دو سال پيش در حزب اتحاد ملت به عنوان يكي از احزاب اصلي جبهه اصلاحات، درباره منع خشونت كار مفصلي انجام شد و متني هم به عنوان سند داخلي به تصويب دفتر سياسي رسيد. بدون اين شواهد هم رفتار سياسي اصلاحات در سالهاي گذشته به قدر كافي مرزهاي جدي اين جريان با خشونت را روشن كرده و راديكالترين اصلاحطلبان هم همواره بر خط قرمز خشونت تاكيد روشن و بدون اما و اگر داشتهاند. اما واقعيت اين است كه جريانهاي رقيب اصلاحات، هم در بين براندازان و هم در بين برخي اصولگرايان درباره خشونت نظرات و سوابق گاه نگرانكنندهاي دارند، چنانچه در دوره اصلاحات يكي از جدالهاي سخت گفتماني بين اصلاحطلبان با محورهاي فكري برخي جريانهاي اصولگرا در همين رابطه بود. لذا اگر جرياني لازم باشد تا درباره نسبت خود با خشونت توضيح دهد، رقباي اصلاحات هستند.
4- در انتخاباتمحور بودن اصلاحطلبان ترديدي نبوده و نيست. اولا كه همه اصلاحطلبان در اكثر انتخابات گذشته حضور داشتهاند، يكي از شعارهاي اصلي آنها انتخابات آزاد و رقابتي سالم بوده و اگر در انتخاباتي هم مشاركت به معناي معرفي كانديدا نداشتهاند به اين دليل بوده كه نوع رفتار شوراي نگهبان در استفاده از نظارت استصوابي، اين امكان را از آنها گرفته است. اين واقعيات چيزي نيست كه نويسندگان مشرقنيوز و هر كس ديگري نداند، ولي خب رقابت سياسي است و گاهي رد كردن مرزهاي بديهي اخلاق و ناديده گرفتن درك و آگاهي مخاطب، از سوي كساني كه پرواي اين حدود را ندارند، اتفاق ميافتد.
5- سالهايي بود كه اصلاحطلبان متهم به براندازي ميشدند. خيرخواهان زيادي از هر دو جريان نسبت به آن نوع گشادهدستي در اتهامزني هشدار ميدادند كه خودتان به دست خودتان قبح برخي مسائل را نشكنيد. اما به آن هشدار خيرخواهانه توجه نشد تا به دليل خطاهاي همان افراد، براندازان واقعي گسترش يافتند و نمايندگان واقعي خود را معرفي كردند. از قضا آنها هم رقيب اول خود را اصلاحطلبان معرفي كردند و لبه ديگر قيچي تندروهاي راست در زدن اين جريان شدند. در اين بين، نميتوان از نقش سادهسازي واژه برانداز و دست و دلبازي در خرج كردن آن براي هر نيروي منتقدي گذشت. حالا هم لازم است كه تا اول ماجراست، عقلاي پختهتري از اصولگرايان پيدا شوند و جلوي دست و دلبازي بيحد در بهكارگيري واژههاي خشونتباري چون مسلح و خونبار و غيره را بگيرند. در بيقاعدگي هم برخي قواعد رعايت ميشود. اصطلاحا بايد مراقب بود كه شكستن مرزها و اصول از حد نگذرد.