گزارش اختصاصي «اعتماد»
از زن 28 سالهاي كه مورد خشونت خواستگارش قرار گرفت
قاتل در بيمارستان
قسمتي از صورت قرباني به شدت آسيب ديده است
بهاره شبانكارئيان
2 تيرماه سال جاري در یکی از بيمارستان های شهرستان ايرانشهر از توابع استان سيستان و بلوچستان به يكي از پرسنل اين بيمارستان تيراندازي ميشود و «الهام.ر»؛ قرباني خشونت و خشم خواستگارش ميشود. اين زن 28 ساله هنگامي كه به خواستگارش جواب منفي ميدهد مورد هدف گلوله او قرار ميگيرد ولي با كمك چند نفر از همكارانش از مرگ نجات پيدا ميكند. وقتي خواستگارش به الهام تيراندازي ميكند به قسمتي از صورت او برخورد ميكند و آسيب شديدي ميبيند. او وقتي ميبيند الهام روي زمين افتاده است اسلحه را به قصد خودكشي به سمت خودش ميگيرد اما توسط ديگر پرسنل بيمارستان مهار ميشود و در نهايت ماموران پليس او را بازداشت ميكنند.
الهام 13 سالش بود كه به اجبار خانواده ازدواج كرد اما مدتي بعد به دليل مشكلات و اعتياد همسرش از او جدا ميشود. چند وقت پس از جدايي از همسرش يكي از همسايگان الهام از او خواستگاري ميكند. الهام به دلايلي با ازدواج با او مخالفت ميكند كه در نهايت خواستگار او به خاطر شنيدن جواب «نه» از الهام با اسلحه براي گرفتن انتقام راهي محل كار او ميشود.
حالا پس از گذشت 5 روز از اين حادثه خواهرزاده الهام و همچنين «محمد.ی» يكي از پرسنل بيمارستان كه موجب نجات جان اين زن شده است از جزييات مربوط به حادثه توضيح ميدهند.
در 13 سالگي به اجبار خانواده ازدواج كرد
خواهرزاده الهام در خصوص جزييات حادثه پيش آمده به «اعتماد» ميگويد: «خالهام در 13 سالگي به اجبار خانواده ازدواج كرد. به خاطر اعتيادي كه همسرش داشت از او جدا ميشود. يك پسر هم حاصل ازدواج خالهام با آن مرد بود. او از وقتي كه از همسرش جدا شد با مادربزرگم زندگي ميكند. خالهام كارشناس سوانح در این بيمارستان است. حدود يكسال پيش يكي از همسايههاي مادربزرگم از خالهام خواستگاري ميكند اما خب الهام قبول نميكند. يكي از اقوام همين آقا هم حدود هفت، هشت سال پيش از يكي ديگر از خالههايم خواستگاري كرده بود ولي داييهاي من قبول نكرده بودند. اينبار هم مادربزرگم وقتي ميفهمد اين آقا از الهام خواستگاري كرده به آنها ميگويد كه اگر ما قصد داشتيم به شما دختر بدهيم خب همان هفت، هشت سال پيش ميداديم. اصلا اين آقا مشكل اخلاقي داشت يكبار روي مادر خودش آب جوش ريخته بود. يكبار ديگر هم قصد داشت در کوچه برادرش را خفه كند كه تمام همسايهها بيرون آمدند و شاهد ماجرا بودند. خاله من تحصيلكرده بود و شاغل در بيمارستان چه جوري بايد به اين آقا جواب مثبت ميداد. چند بار قبل از روز حادثه خاله و مادربزرگم را تهديد كرده بود، اما خب ما فكر نميكرديم كه بخواهد تهديدهايش را عملي كند. پنجشنبه هم كه اسلحه را برداشت و به داخل بيمارستان رفت، اول به سمت الهام شليك كرد و گويا سپس قصد داشته به خودش شليك كند كه همكاران ما جلوي اين اتفاق را ميگيرند. من خودم در همين بيمارستان در قسمت راديولوژي كار ميكنم.»
او در خصوص جزييات روز حادثه توضيح ميدهد: «از دو هفته پيش شروع به تهديد كرده بود. الهام دو، سه روز قبل از حادثه مرخصي گرفته بود. اين آقا هم رفته بود بيمارستان شروع كرده بود به داد و فرياد كه الهام كجاست؟ مسوول بخش و بقيه با اين آقا برخورد داشتند و ميدانستند كه يكي مرتب به بيمارستان رفت و آمد دارد و تهديد ميكند. وقتي خالهام از مرخصي برميگردد، همكارانش به او ميگويند كه وقتي مرخصي بودي يك نفر به بيمارستان آمده بود و داد و فرياد ميكرد. الهام سريع به حراست بيمارستان ميرود تا دوربينها را چك كند و ببيند چه كسي بوده است. او اول فكر ميكرد كه همسر سابقش به بيمارستان آمده است. مسوول حراست در آن روز نبود و به الهام گفته بودند كه شنبه دوربينها را ميتوانند بازبيني كنند. الهام وقتي ديد راهي براي تشخيص اينكه چه كسي به بيمارستان آمده بود را ندارد، ميترسد. من به او گفتم كه سعي كند در اتاق استراحت بماند و اگر كار واجبي داشت به داخل بيمارستان بيايد. خب متاسفانه يك كار مهم پيش ميآيد و الهام مجبور ميشود به بخش مراجعه كند آنجا ميبيند بله اين آقا همان خواستگارش بوده كه چند وقت پيش هم او را تهديد ميكرده سريع به اتاق استراحت برميگردد و با مادربزرگم تماس ميگيرد و از مادربزرگم ميخواهد كه به خانه آنها برود و با مادر اين آقا صحبت كند كه چرا اين كار را انجام داده و به بيمارستان كه محل كار الهام بوده رفته است. مادر اين آقا هم با او تماس ميگيرد و از پسرش ميخواهد كه بيمارستان را ترك كند. وقتي مادربزرگم به خانه برميگردد مادر اين آقا گويا حالش بد ميشود و وقتي پسرش متوجه اين قضيه ميشود با مادربزرگم تماس ميگيرد و ميگويد كه حال مادرش بد شده و مجدد شروع به تهديد كردن ميكند كه همه را ميكشم. حدود ساعت 5 و 30 دقيقه بعدازظهر الهام از داخل بخش خارج ميشود و به داخل بخش ما ميآيد. كنار بخش راديولوژي ناگهان اين آقا به الهام نزديك ميشود و با اسلحه به طرف او شليك ميكند. وقتي شليك ميشود الهام سرش را كنار ميكشد و تير به صورت او برخورد ميكند و لب بالا و دو دندان او آسيب شديدي ميبيند. قسمتي از بيني او هم آسيب ميبيند. تا الان يكبار عمل شده و به دليل آسيب زياد به فك او و نداشتن تجهيزات مورد نياز در بيمارستان الهام بايد تا دو هفته ديگر به تهران منتقل شود تا ادامه درمانش را كامل كند. فقط شانس آورد كه در لحظه تيراندازي دوم يكي از همكارانمان مانع اين آقا ميشود. حالا عدهاي ميگويند كه دوباره قصد داشته به الهام شليك كند و برخي ديگر ميگويند قصد داشته خودش را با تير بزند. البته شنيديم اين آقا قبل از اينكه بخواهد به بيمارستان برود به دوستان و اقوامش پيام داده كه مرا حلال كنيد پس مشخص است بعد از الهام خودش را ميخواسته بكشد.»
در آخر قصد داشت خودكشي كند
«محمد.ی» يكي از پرسنل بيمارستان است كه در لحظه وقوع حادثه توانسته بود از اقدامات بعدي خواستگار الهام جلوگيري كند. او در اين خصوص به «اعتماد» ميگويد: «روزي كه اين اتفاق افتاد من در راهروي بخشي در بيمارستان بودم و داشتم با تلفن صحبت ميكردم كه ناگهان صداي شليك گلوله را شنيدم. يك لحظه نگاه كردم، ديدم همكارم روي زمين افتاده. این خانم از دوستان و آشنايان من و همسرم است وقتي كه اين صحنه وحشتناك را ديدم، جلو رفتم. اين آقا اسلحهاش گير داشت براي همين خشاب اسلحه را درآورده بود و ميخواست دوباره جايگيري كند تا بتواند مجدد به طرف این خانم شليك كند. من تا ديدم اسلحهاش مشكل دارد سريع از پشت سر او را گرفتم. بعد دو نفر ديگر از همكارانم آمدند و با هم او را گرفتيم. اسلحه دستش بود و وقتي ديد ما در حال مهار كردنش هستيم دوباره شليك كرد. اينبار گلوله به سقف راهروي بيمارستان اثابت كرد. بعد هم ما دستهايش را بستيم و او را به داخل يك اتاق برديم تا حراست و ماموران پليس او را تحويل گرفتند.»