ما و مهدوي دامغاني
پيمان طالبي
پيكر شريف استاد گرانمايه و دانشمند عاليقدر استاد احمد مهدوي دامغاني بعد از چند دهه كه اين وجود ارزشمند در آتش فراق از سرزمينش ميسوخت، دوشنبه همين هفته در مشهدالرضا (ع) آرام گرفت. عكسهاي خبرگزاريهاي معتبر و رسانههاي ديگري كه در اين برنامه حضور داشتند و براي پوشش رسانهاي آن حداكثر تلاش خود را به كار بستند، شاهدند كه اين برنامه با حضور اهالي فرهنگ و انديشه نيز همراه بوده و بدرقه نسبتا مناسبتي از آن عالم گرانمايه به عمل آمده است. اما مهدوي دامغاني انساني نبود كه با به خاك سپردنش، همه آنچه بوده است و خواهد بود نيز در خاك بيارامد.
چند ماه پيش غزلي در حال و هواي روزهاي خوش كودكي سروده بودم كه بيتي از آن چنين بود: «پدر را خاك كرديم و گمان برديم ميرويد / زماني فكر ميكرديم هر انجام آغازي است» اين بيت شايد در مورد پدر مرحوم بنده با لحاظ كردن مقاديري عاطفه پدر و پسري سروده شده باشد اما در مورد بزرگان خرد و فرهنگ، حقيقتا مصداق دارد. جسم بزرگاني چون مهدوي دامغاني، دانهاي است كه در زمين «كاشته» ميشود نه «دفن»! حالا و بعد از به پايان رسيدن هياهوها بر سر اينكه پيكر علامه فقيد را بايد كجا به خاك سپرد، يا اينكه چرا آمدن استاد به ايران اينقدر دير صورت گرفت و بعد از تمامي اي كاشها و اماها و پس از انتشار همه عكسها و فيلمهايي كه دوربين به دستان با جا كردن خود در صف نماز ميت و تشييع و تدفين آن بزرگ گرفتند و به قول حافظ «عرض خود بردند» زمان، زمان اهل خرد و دانشآموزان مكتب مهدوي دامغاني است. آنها كه مهدوي را از دريچه كتابها و مقالاتش شناختهاند و پس از درگذشت آن وجود بيتكرار، آه حسرت كشيدند، چراكه از منظر آنان مصحح «كشف الحقايق»، نويسنده «حاصل اوقات»، شارح «حديقهالحقيقه» و بسي بيش از اينها بود كه از دنيا رفته بود. براي اين گروه، احمد مهدوي دامغاني همان همدوره و همراه بديعالزمان فروزانفر و ميرزا علي اصغر خان حكمت و جلالالدين همايي و ايرج افشار و اميري فيروزكوهي و... بود. با سفر اين استاد بزرگ به عالم باقي، تنها انسان زندهاي كه علامه محمد قزويني را به چشم ديده بود از دنيا رخت بربست نه اينكه تنها مهدوي دامغاني را با اشكها و ندبهها يا توصيههاي اخلاقي و اعتقادياش بشناسند. او بود كه پژوهشگر ستيهنده معاصر و علامه نامدار عرصه ادب و فرهنگ، مرحوم مجتبي مينوي در تصحيح كليله و دمنه، هنگامي كه به مشكلي در ترجمه بيت يا جملهاي به زبان عربي برميخورد، سراغ او ميرفت و نظر او را ميپرسيد و شگفتآور است كه در زمان چاپ اول «كليله و دمنه» به تصحيح مينوي، احمد مهدوي دامغاني تنها 38 سال داشته و اين يعني اين مراجعات همه در فاصله 30 تا 37 سالگي مهدوي بوده است، در اوج جواني!
آري، مهدوي دامغاني اين بود، نه آنكه پس از درگذشتش حالا توصيههاي اعتقادي و اخلاقياش به خواندن فلان دعا در فلان موقع را مطرح كنند و از او تنها و تنها عابد و زاهدي براي ارايه توصيههاي ديني بسازند.