مبارزه آپتون سينكلر
مرتضي ميرحسيني
ميخواستم درباره قانون نظارت بر صنايع گوشت امريكا كه سال 1906 در چنين روزي و به هدف بهبود وضعيت بهداشتي كشتارگاههاي اين كشور اجرايي شد، بنويسم و لابهلاي آن هم اشارهاي به آپتون سينكلر بكنم كه نقش مهمي در ايجاد آن داشت و بعد به اين برسم كه ژورناليستها - اگر واقعا اين كاره باشند - چه خدماتي به جامعه خودشان ميكنند. اما هر چه بيشتر درباره سينكلر خواندم، بيشتر جذبش شدم و طرح اوليه يادداشت را كنار گذاشتم. ديدم بهتر است فقط از سينكلر بنويسم. درست است كه قانون نظارت را تئودور روزولت، رييسجمهور آن روزهاي امريكا امضا كرد و دستور به اجرايش داد، اما اين آپتون سينكلر بود كه با نوشتن رمان «جنگل» (1906) افكار عمومي كشورش را نسبت به آنچه در كشتارگاهها ميگذشت حساس كرد و به جامعهاي كه چيزي از ماجرا نميدانست تلنگر زد. او از زندگي مهاجري اهل ليتواني نوشت كه در يكي از كارخانههاي بستهبندي گوشت مشغول به كار ميشود و از ديد او، شرايط بد بهداشتي كشتارگاهها و چگونگي نگهداري و سلاخي دامها و وضعيت دلخراش كارگران چنين كارخانههايي را روايت كرد. آنچه در اين داستان به خواننده عرضه ميشود، اطلاعات دقيقي است كه سينكلر ژورناليست با وسواس و حوصله جمعآوري كرده بود. «جنگل» ابتدا، فصل به فصل در مجلهاي سوسياليستي منتشر شد و بعد يكجا به شكل كتاب به دست خوانندگانش رسيد. ميليونها نسخه از آن فروش رفت، به چند زبان ترجمه شد و نام سينكلر را به يكي از مبارزان عدالت اجتماعي آن روزگار تبديل كرد. البته او فقط كار حرفهاي خودش را انجام داده بود. درباره خطري پنهان تحقيق كرد، اطلاعات لازم را به دست آورد و آنها را به سبك خودش - داستاني - روايت كرد. هدف اصلياش اين بود كه از شرايط وخيم كارگران و بدرفتاري با حيوانات بنويسد، اما عموم خوانندگانش - بهطور طبيعي - كمتر به اين دو مشكل و بيشتر به آنچه به خودشان برميگشت، يعني گوشتهاي آلوده توجه نشان دادند. حتي ويل دورانت ميگفت كه بعد از خواندن «جنگل»در دورهاي كاملا گياهخوار شده بود. خود سينكلر بعدتر به طعنه گفت «من قلب مردم را نشانه رفته بودم، اما گويا به شكمشان ضربه زدم.» خلاصه اينكه موجي در امريكا راه افتاد، فشار به مقامات و دولت بيشتر شد و بازنگري در قوانين بهداشتي صنايع گوشت ضرورت پيدا كرد. تئودور روزولت در پاسخ به اين مطالبه عمومي، سينكلر را به كاخ سفيد برد و با او چهره به چهره صحبت كرد و سپس دستور به بررسي مساله داد. قول داده بود كه ماجرا را با دقت تا به انتها پيگيري و در زماني كوتاه مشكل را تدبير كند، اما سينكلر با وعده او از مسوولتي كه در خود احساس ميكرد، دست نكشيد. مبارزه با شركتهاي بزرگ صنعت گوشت را ادامه داد و همچنان براي چيزي كه به درستياش باور داشت جنگيد. روزولت كه از سنگيني سايه سينكر كلافه شده بود نامهاي به ناشر آثار او نوشت كه «به سينكلر بگوييد به خانهاش برود و اجازه بدهد كمي هم من اين كشور را اداره كنم.» دورانت او را يك سال بعد از انتشار كتاب، در نيوجرسي ديد. مينويسد «هرگز چهره زيبا و تقريبا دخترانه، رفتار ملايم و صداي آرام او را فراموش نكردهام. در آنجا بود كه او را مردي صادق و از خودگذشته يافتم.» البته سينكلر در نويسندگي نابغه نبود و - متفاوت با معلمش، جك لندن - هيچ كدام از كتابهايش در فهرست شاهكارها جاي نميگيرند. تقريبا هر آنچه او نوشت امروز فراموش شدهاند. اما به قول دورانت، اين آثار براي مرد شريفي كه تبار اشرافي نداشت نوعي بناي يادبود را شكل دادهاند.