مهرباني عزيز
حسن لطفي
عزيز زن اول پدرم بود. اما با من و خواهران و برادرانم طوري رفتار ميكرد كه هنوز هم نميتوانم بديهاي مادرناتني سيندرلا و ماه پيشوني را درك كنم. مهرباني اش محدوديت نداشت. به قول رفيقي، از آنها بود كه اگر جلوي در بهشت نگهبان ميشد كسي پشت در نميماند. از آن آدمهايي كه داخل بهشت هم باشند دلشان به حال جهنميها ميسوزد. يادم نميرود اواخر سال پنجاه و هفت در بين بستگانمان دختر جواني بود كه دلبستگياش به شاه و سلطنت حدي نداشت. ما و عزيز مثل او نبوديم. عزيز واله و شيداي سيد نوراني بود. اما وقتي شاه رفت با مهر به ما يادآوري كرد مواظب حال و روز آن دختر فاميل باشيم. نگذاشت شادي ما غمش را بيشتر كند. ميگفت آدمها ميتوانند طرفدار هر كس كه دوست دارند، بشوند نبايد اين علاقهها باعث دوري ما بشود. دوستداشتن زوري نيست.
از آن روزها سالهاي زيادي ميگذرد. عزيز با تمام مهربانياش از ميان ما رفته است. آن دختر همسايه هم چند ماه بعد از پيروزي انقلاب، شاه را فراموش كرد و تبديل به خانم جلسهاي پر و پا قرصي شد. آخرين باري كه ديدمش طوري سنگ انقلاب را به سينه ميزد كه دچار شوك شدم. متاسفانه از مهرباني عزيز در او خبري نبود. براي يك لحظه ميخواستم گذشته را به يادش بياورم. اما انگار عزيز مهرباني كه در سينهام بود، نگذاشت. سكوت كردم. سكوتي كه لابد جواب ميدهد. با خودم گفتم تقصير او نيست. وقتي كساني كه او پشت سرشان راه ميرود از مهرباني امثال عزيز خبر ندارند، دلشان ميخواهد تمام كسانيكه همانند خودشان نيستند خاك توي چشمهاشان برود و بميرند، وقتي... بگذريم به جاي نفرين به شب بايد شمعي روشن كرد. شمعي كه باد و توهين و ناسزاي كساني كه فكر ميكنند خودشان خوبند و ديگران بد، خودشان مسلمانند و ديگران كافر، خودشان فساد هم بكنند عين صواب است و.... هم نتوانند خاموشش كنند.
نسخه مهرباني نسخه خوبي است؛ شايد هم من اينطور فكر ميكنم. به قول دوستي بعضيها فكر ميكنند دنيا ميدان جنگ است. دائم پي فتح خاكريزهاي دشمن هستند. اگر از سنگري با نيت مهرباني عقب بكشي جلو ميآيند و دخلت را ميآورند. وقتي اين حرفها را ميزد چهرههاي خشمگين زيادي را ميديدم كه خشم پيدا در چهرهشان را حسن ميدانند. خشمي كه هيچوقت توي چهره عزيز نديدم. به نظرتان چهره آدمها چطور زيباتر است؟ با لبخندي كه معتقد است آدمها نميتوان به زور وادار به دوست داشتن چيز يا كسي كرد يا چهره خشمگيني كه خودش را فكر برتر و ديگران را رهرويي ناچيز ميداند. رهرويي كه دوست داشتن يا نداشتنش دست خودش نيست.