هویتزدایی از ادبیات و محله حافظیه
اصغر میرفردی
در این روزها، سخن از جدایی بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز از کانون هویتی خود یعنی دانشکده قدیمی در همسایگی دیوار به دیوار حافظ بر سر زبانهاست و چنین تصمیمی و زمزمههای آن دل دوستداران ادبیات، حافظ و هویت فرهنگی و ادبی ایران را برمیآشوبد. حافظیه و ادبیات، نامهایی است که هم در ماهیت ادبی و فرهنگیشان و هم در محلهشان در شیراز، دو نام و یک هویت در هم آمیختهاند و جدایی آنها از یکدیگر، برای هر ایرانی ناخوشایند و ناساز با حافظه تاریخی و فرهنگی ادبیات و هویت ایرانی خواهد بود. چنین تصمیمهایی نشانگر بیتوجهی به پایهها و عناصر هویت فرهنگی سرزمینی است، هویتی که قربانی ارادهها و تصمیمهای مقطعی اداری میشود. در کشورهای اروپایی با وجودی که جنگهای ویرانگر جهانی اول و دوم را از سر گذراندند، آثار تاریخی خود را با همان فضای کالبدی برای پاسداشت هویت تاریخیشان حفظ نمودند و معماری مدرن، موجب نشد تا کاربری آثار تاریخی دگرگون شود. این سخن از آن جهت گفته میشود که قدیمیترین ساختمان دانشگاه شیراز و بخش ادبیات فارسی را باید در شمار آثار تاریخی هویتساز دانست، ساختمانی که ادیبان موثری در آن پرورش یافته و به پرورش شاگردان همت گماردند. حافظیه و ادبیات یک روح در دو ساختمانند و در فراز و نشیبهای زندگی فردی و اجتماعی شهروندان ایرانی، این دو تسلی بخش روح و روان کسانیاند که معنا، معنویت، فرهنگ و ادب پارسی، بسان پایههای هویت ایرانی، برایشان ارزنده و آرامشبخش است. ساختمان کنونی رشته زبان و ادبیات فارسی، در آغاز پایهگذاری دانشگاه شیراز، یکی از نخستین ساختمانهای این دانشگاه دیرپا بوده است و خاطره ماندگاری برای نسلهای پیاپی از دانشآموختگانی است که هویت جوانیشان را با فیض روح قدسی برآمده از همجواری با حافظ شیرازی آراستند و خاطره شیرین این همجواری را برای دیگرانی که از این موهبت برخوردار نبودند، بازگو نمودند. جدا کردن بخش زبان و ادبیات از خانه راستین خود، چند زیان در بر دارد: یکی اینکه دانشجویان این رشته دیگر همچون نسلهای گذشته حال و هوای واقعی ادبیاتی بودن را نخواهند داشت. استادان و کارکنان این رشته نیز شوق و ذوق خاطرهانگیز گذشته را در زمینه کاریشان نخواهند داشت، گویا انسانی را از هوای زیستن دور سازند. همسایگی با حافظ، هوای زیست فرهنگی و ادبی را به ارمغان میآورد. سخن پایانی اینکه، این دوری برنامهریزی شده گونهای از هویتستیزی ناخواسته از رشته زبان و ادبیات فارسی و یک محله شهری است. امید است کارگزاران علمی و اجرایی استان فارس و شهر شیراز با بازنگری در چنین تصمیمی، از پیامدهای ناخوشایندی که از رهگذر آن برای شهر شیراز و دانشگاه شیراز پدیدار میگردد، خودداری نمایند.
حافظ، خود، اهمیت شهر ادبپرور و هویتساز شیراز و به ویژه چنین محلهای را در روزگار خویش یادآور شده بود:
خوشا شیراز و وضعِ بیمثالش / خداوندا نگه دار از زَوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله/ که عمرِ خضر میبخشد زلالش/ میانِ جعفرآباد و مُصَلّا/ عبیرآمیز میآید شِمالش
به شیراز آی و فیضِ روحِ قدسی/ بجوی از مردمِ صاحب کما لش
یا در غزل دیگری، گلگشت مصلا و اهمیت آن را اینگونه برمیشمارد:
بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت/ کنار آب رکناباد و گلگشت مصلّا را