رسانههاي نوين و تبيين ساختار شبكهاي قدرت
زهرا نژادبهرام
شبكهسازي قدرت يكي از رويكردهاي مورد وثوق در مباحث علوم سياسي است. با تولد رسانههاي نوين و تسلط شبكه ارتباطي برگرفته از اين رسانهها مساله شبكهسازي و شبكه ارتباطي و اطلاعاتي جايگاه ويژهاي در مطالعات به خود گرفته است. از اين رو ساختار هرمگونه قدرت در كنار ساختار شبكهاي رسانههاي نوين به نوعي توافق عمومي دست پيدا كردهاند كه اگر قرار است «اطلاعات» كالاي اصلي براي دستيابي به قدرت باشد! نيازمند برخورداري از شبكه است و اگر شبكه اطلاعات بخواهد به قدرت دست پيدا كند نيازمند شبكه ارتباطي است، لذا نوعي تغيير پارادايم در روابط قدرت حاصل شده كه مبتني بر قدرت ارتباطي مبتني بر ساختار شبكهاي است. در واقع اين شبكه است كه قدرتآفرين است. لذا به نظر ميرسد با توجه به اينكه شبكه ارتباطي كه رسانههاي نوين با اتكا به ظرفيت صفر و يك، بستر تولد و ارتقاي آن را فراهم كردهاند، نيازمند بازخواني و تبيين است. در اين رويكرد با استفاده از نگاه كاستلز كه قدرت در ارتباطات نهفته است، ميتوان فرآيند شبكه محوري قدرت را به ارتباط جمعي و قدرت شبكهسازي كه نكته كانوني اين رويكرد است، متصل كرد. با اين نگاه رسانههاي نوين با تكيه بر فناوري توانستهاند بستري براي شبكهسازي فراهم كنند. شبكههايي كه به صورت افقي قادر است ارتباطات را معنادار كند و در بستر فضاي بيروني يا فضاي واقعي به نمايش گذاشته شود. تعامل شبكه ارتباطي با مفهوم ارتباط و درنهايت قدرت مدلي است كه رسانههاي نوين قادر به ايجاد آن شدند و بهرهگيري از اين ظرفيت در اوايل دهه 2010 ميلادي منجر به تحولاتي اجتماعي سياسي در برخي نقاط جهان شد كه يكي از آنها تحت عنوان بهار عربي بود يا جنبشهايي اجتماعي نظير «مي تو» يا مخالفت با حمله روسيه به اوكراين... اشكال بيروني خود را به نمايش گذاشت! اين وقايع نسبت به تبيين ساختار شبكهاي قدرت در رسانههاي نوين اين مهم را در بر دارد كه قدرت بسيجكنندگي در كنار ارتباطات افقي به همراه هويتبخشي به شبكه و فرد به عنوان گره ارتباطي تصوير قدرت را در جوامع امروزي، با تعاريف تازهتري همراه ساخته است. تصويري كه قدرت را از قالب هرمي خارج كرده و به نوعي به قالب افقي گره زده است.
در اين راستا با توجه به نقش اينترنت و جهان مجازي كه زمينهساز مناسبي براي حفظ و تداوم قدرت برتر اطلاعاتي به شمار ميآيد، به نظر ميرسد اين تفوق رسانه كه با اتكا بر موقعيت شبكه به دست آمده است، بستري براي همگاني كردن آن ايجاد ساخته است. اين تسلط در عرصههاي گوناگوني چون تبليغات در فضاي شبكه و محيط مجازي، نمود معين و مشخصي داشته است. از نگاه كاستلز ارتباطات نوين ارتباط جمعي است چراكه ميتواند بالقوه به مخاطبان در مقياس جهاني دسترسي پيدا كند. او به ارسال ويديوها روي سايت يوتيوب، منتشر كردن وبلاگ به وسيله پيوندهاي آراساس و فرستادن يك پيام الكترونيكي براي تعداد زيادي اشاره ميكند. وي اين نوع ارتباط را خودارتباط مينامد، چراكه توليد پيامها خود-ساخته هستند، براي افراد خاصي فرستاده ميشوند و از منابع اينترنتي خاصي استفاده ميكنند.(1) يعني حلقه پيوند پيام، فرد، گيرنده «شبكه» است. با اين تعريف اطلاعات نيازمند بستر انتشار و ارتباطات است كه اين مهم را فراهم ميكند و شبكه نيز ساختار لازم را براي اين مهم ايجاد ميكند. در اين ميان رسانههاي نوين با ايجاد ظرفيت شبكهسازي در بستر نشر اطلاعات دو اثر مهم را در روابط قدرت شبكهاي برجاي گذاشتند؛ نخست آنكه ساختار هرمي قدرت را تعديل كردند و دوم آنكه شبكه را به كانون قدرت مبدل كردند.
در همين راستا رسانههاي نوين با اتكا به مخاطب محوري و شبكه ارتباطي جايگاه راس را از «هرم قدرت» افول يافته كردند و قدرت را در ميان شبكه به اشتراك گذاشتند و فضاي قدرتساز را شبكهاي كردند. اين مهم نكته خاص ديگري را نيز در بر دارد و آن دموكراتيكسازي قدرت است، وقتي ساختار شبكهاي قدرت شكل ميگيرد و رويكرد هرمي آن به افقي تغيير شكل ميدهد، بستري از مردمگرايي يا به عبارتي دموكراتيكسازي در فضاي قدرت ايجاد ميشود كه رسانههاي نوين آن را ايجاد كردهاند.
هويت مديريت گريزي شبكههاي مجازي در رسانههاي نوين در تبيين اين مهم نقش موثري را ايفا ميكند. در اين خصوص ميتوان به كاركرد شبكههاي ارتباطي در رسانههاي نوين علاوه بر موارد ذكر شده در جنبش سياهپوستان پس از قتل جرج فلويد تحت عنوان «ميخواهم نفس بكشم» بستري از قدرتنمايي در برابر هرم قدرت را ايجاد كرد كه منجر به حصول نتيجه شد. يادآور ميشود مفهوم قدرت در اين شبكهها عام است و از نشر اطلاعات و انحصاري كردن آن جلوگيري كرده است و اين يعني اينكه همه ميتوانند از آن برخوردار شوند حتي گروهها و انديشههايي كه با اصول زيست مشترك بشري و حقوق بشر به نوعي در تعارض هستند! نمونه اين مهم گروه تروريستي موسوم به حكومت اسلامي تحت عنوان داعش است كه با استفاده از اين ظرفيت دورهاي از وحشت و قتل را در جهان به نمايش گذاشت. از اين رو كاركرد شبكههاي قدرت شمشيري دو لبه است، ضمن ايجاد فرصتهاي دموكراتيكسازي قدرت و انتقال قدرت به مردم ميتواند بستري براي رشد برخي ناهنجاريها نيز بشود، اما تحليل ساختار قدرت در رسانههاي نوين اين فرصت را ميدهد كه با نگاهي دقيقتر، خواناتر، اثرگذارتر و كمخطرتر با اين رسانه و فضاهايي كه در اختيار دارد ارتباط برقرار كنيم و فرصتهاي ايجاد شده را ارتقا و نقاط نگرانكننده را كاهش دهيم.
1- کتاب قدرت و ارتباطات امانوئل کاستلز ص 55