سعيد روستايي را فلك كنيد
توقيف افاقه نميكند
امير فرضاللهي
به جايي رسيدهايم غيرقابل تصور، نگاههاي بسيار بسته نفس سينما، تئاتر و نويسندگان را گرفته است سرمايهسالاري از يك سو و نگاههاي بسته از سويي ديگر فرهنگ و سينما را به محاق توليد آثار بسيار سفارشي مبتذل و به شدت تاريخ مصرفدار برده است. كارهايي كه فقط براي رضايت آني سفارشدهندگان، تلف شدن بودجه عمومي كشور در وضعيتي كه مردم ايران به شدت از منظر اقتصادي در تنگنا هستند و ارجمندي جان [كرامت انساني] آنها به چالش جدي افتاده است. عدهاي در سينما، تئاتر و هنرهاي نمايشي به دنبال خودنمايي، مطرح ساختن با پولهاي به دست آمده از دلالي و رانت و عكس انداختن با ستارهها هستند؛ در اين ميان حلقه مفقوده سينما، در دهه اخير، عدم حضور سينماگران دغدغهمند و اجتماعي كه متاثر از جامعه فيلم ميسازند و سعي ميكنند آثارشان انعكاس واقعي مشكلات و دغدغههاي مردم به روايتي دراماتيك و جذاب باشد، است. حقيقت اين است كه متاثر از وضعيت كشور در سيزده سال اخير خط قرمز شخصي مديران به جاي خط قرمزهاي واقعي جا زده شده و اين تنگنظري كار را براي هنرمندان دغدغهمند و اجتماعي مشكل كرده است و بسياري از آنها عطاي كار را به لقايش بخشيده و به انزوا كشيده شدهاند؛ انزوايي خود خواسته و آگاهانه. در اين ميان معدودي هستند كه هنوز مقاومت كرده و سعي ميكنند عليرغم وجود همه مشكلات ذكر شده همچنان آثاري بسازند كه نامش از درد مردم و دغدغهمندي اجتماعيشان است و شايد جشنوارههايي هم آثار چنين افرادي را بپذيرند، جايزهاي هم بدانها بدهد اما هدف اينان از ساخت چنين آثاري حقاً دريافت اسكار و ركوردشكني علياصغري و حقيرگونه نيست بل آنكه انعكاس آلام اجتماع و جامعه در سينما برايشان دغدغه است. اينگونه سينماگران و هنرمندان مستقل كه غم جامعه برايشان مهم باشد صاحب قلم، نگاه و نگاه نوشتاري اصيل باشند بسيار اندكند و شرايطي به وجود آمده كه اكثر قريب به اتفاق شبههنرمندان به دنبال خودنمايي منفعت شخصي، جايزه گرفتن و اصغرگونه حضور در هر جايي هستند. صد البته در ميان اين هنرمندان كه دغدغه اجتماعي دارند سعيد روستايي، بهتاش صناعيها، همايون غنيزاده و... جوانهايي هستند كه دلشان با حال و روز مردم ميتپد و غم ومصيبت مردم برايشان در درجه اول اهميت قرار دارد و اولويت كارشان اين است كه نسبت به حال و روز مردم و جامعه بيتفاوت نباشند . صد البته اسامي ياد شده در ميان خيل عظيم خودپرستان، منفعتجويان و خودنمايان و سفارشيكاران بسيار در كنج و شرايط غيرعادلانهاند اما سعي ميكنند با وجود همه اين محدوديتها شبههنرمند نباشند و هنرمند مردمي محسوب شوند و كوشش اينان قابل تحسين است.
از سپهري ديگر دايره پرداختن به موضوعات اجتماعي در سينما تئاتر بسيار محدود شده است و به هنرمندان اجازه پرداختن به بسياري از معضلات اجتماعي، رسوايي رانتخواران و... داده نميشود. تجربه تاريخي در تاريخ سينماي ايران به ما ثابت كرده است كه رويكرد بسته و سلبي هرگز موفق نشده كه جلوي نوشته شدن و خلق آثار درخور تامل گرفته شود بلكه تنها توليد و اجراي اين گونه آثار را به تاخير انداخته است. صدها مثال در تاريخ سينما و تئاتر در اين زمينه شاهد اين سخن است كه مرورش از حوصله مخاطب سر ميرود. الزام و محدود كردن هنرمندان به موضوعات غيرمردمي و دغدغهمند همانقدر فكري باطل و تاريخ مصرفدار و حتي بچگانه است كه فتح و ثبت اسكار به روش اصغري بدون آنكه دل هنرمند در گرو مشكلات و حال و روز مردم و جامعهاش باشد صد البته اين سخن لزوما بدان معنا نيست كه هنرمند زماني هنرمند محسوب ميشود كه به مسائل سياسي بپردازد و يا به روش سطحي خود را مردمي نشان دهد و جامعهاي كه خاستگاهش بوده را پس از كسب موفقيتهاي شخصي به فراموسي بسپارد و فقط در پشت بلندگوها حرفهاي نمايشي در جهت مردم بزند و در پرداختن به دغدغههاي مردم بترسد و يا ترجيح دهد موضوعات خيالي، بياهميت و خنثي را به رشته قلم و تصوير درآورد. بيشك محدود كردن هنرمند در پرداختن به موضوعات اجتماعي و تاريخي خطايي است جبرانناپذير و خيانتي است در وجه ملي و هنرمند هرگز نبايد بدان تن دهد. از سويي ديگر نميتوان فيلمي را كه با مجوز ساخته شده و در جشنوارهها درخشيده و تشكل منتقدان سينماي دنيا [فيلپرشي] كه نگاهي جامعنگرتر از داوران جشنوارههاي سينمايي دارند و قامت تفكر فيلمساز را در كنار قدرت كارگرداني يك فيلمساز در نظر ميآورند بدان اثر جايزه داده، به محاق توقيف بُرده شود. فيلمسازش تحت فشار قرار گيرد اين رفتارها و گفتارها در شأن سينماي ايران نيست كه اعتبارش در دنيا به واسطه پرداختن به موضوعات اجتماعي و دغدغهمند بوده و هست. بيشك اين رفتارهاي سلبي سعي دارد امثال سعيد روستايي را به رفتن و خارج شدن از ريل سينماي ايران منتهي سازد اما امثال او نبايد با اين رويكردهاي سلبي و دافعهآميز ناميد شده و فنرش در رفته يا از ميدان به در شود؛ اتفاقي كه براي عبدالرضا كاهاني، بهمن قبادي خيلي قبلترها سهراب شهيدثالث، پرويز كيمياوي، امير نادري، عاليجناب بهرام بيضايي افتاد. سعيد روستايي در دو فيلم قبلياش ثابت كرده كه هنرمنديست اجتماعي كه بهرغم محدوديتهاي وسيع در پرداختن به موضوعات اجتماعي و دايره وسيع خط قرمزهاي شخصي مديران، جريانساز، مولف و مانا بوده است و حق ندارد جا بزند و عرصه را براي بيهنران ويترين قشنگ درونتهي خالي كند ؛ گيرم كه آن وسط فرش قرمز يك بازيگر خون به مغزش نرسيده و عرصه عمومي فرش قرمز را با اتاق خلوت اشتباه گرفته و زنش را بوسيده است و اين نميتواند چماقي براي كوفتن بر سر هنرمندي شود كه در دهه نود موثرترين و جريانسازترين سينماگر ايراني بود و آثارش بر مردم، براي مردم تاثيرگذار بوده و آنها را به تامل و تحسين فرا خوانده است و منتقدان سينماي ايران قامت فكر بلندش را ستوده و تسلطش در كارگرداني ايدهها و نبشتههاي ايدهمندش را رفيع دانستهاند. همان طور كه نابغهاي همچون علي حاتمي در تاريخ سينماي ايران بيتكرار است و نظيرش را ديگر، مادري نزايد، برخورد سلبي با جواناني شبيه سعيد روستايي كه اساسا جايزهبگير نيست و براي جايزه گرفتن فيلم نميسازد، كپيكار نيست و قامت تفكرش در فيلمهايش هر مخاطبي را با هر ميزان سواد به فكر واميدارد امري است مذموم، تاريخ مصرفدار. تجربه تاريخي در سينماي ايران ثابت كرده است كه هيچ فيلم شاخص قابل توقيف نيست حتي اگر اتفاقاتي باعث ناراحتي مديران شود و براي تنبيه فيلمساز مجبور شوند اثرشان را توقيف كنند... شايد فلك كردن فيلمساز بيشتر او را متنبه كند تا توقيف فيلمش. آري با خوانش تاريخ بيشتر متوجه ميشويم شايد بتوان زندگي را بر هنرمندي ناكام كرد اما قامت بلند اثرش را نميتوان نديد گرفت و جايگاه رفيع هنرش در روزگاري ديگر نمايان خواهد شد همانطور كه بزرگترين حماسهسراي جهان بسي رنج برد در سي سال و قدر نديد در روزگار خودش اما جايگاهش در تاريخ، فرهنگ و ادبيات ايران رفيع ماند و بينظيرترين شاعر تاريخ پارسي شد؛ فردوسي بزرگ.