• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۴ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5251 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۶ تير

دختري در تبعيد

اسدالله امرايي

رمان «دختري در تبعيد» نوشته اسماعيل كاداره با ترجمه محمود گودرزي در نشر چترنگ منتشر شد. اسماعيل كاداره از نويسندگان معروف آلباني است كه بسياري از آثارش به فارسي ترجمه شده و با توجه به سويه استبدادي آلباني در دوران حكومت انور خوجه انزواطلبي‌اش در دوران سلطه كمونيست‌ها در كشورهاي شرق اروپا آثار كاداره كه در تقابل با اين انديشه‌ها قرار داشت، اجازه انتشار نمي‌يافت. اسماعيل كاداره مولف اين‌ كتاب، متولد سال ۱۹۳۶ آلباني و از نويسندگان مشهور اين ‌كشور بلكه تنها نويسنده مشهور آن كشور است كه آثارش به زبان است. او اوايل دهه ۱۹۹۰ در پي فشارهاي رژيم كمونيستي انور خوجه آلباني را ترك كرد و به فرانسه پناهنده شد. كاداره سال ۱۹۹۶ به عضويت فرهنگستان درآمد. نخستين رمان او «ژنرال ارتش مرده» سال ۱۹۶۱ منتشر شد و پس از آن در حدود ۲۰ رمان و چندين كتاب شعر به چاپ رسانده است. در اين رمان كه به زنان جوان آلباني تقديم شده روايت يك نمايشنامه‌نويس بازگو مي‌شود كه نسخه‌اي از كتابش را به دختري به اسم ليندا ب هديه و آن را امضا مي‌كند و سپس با كشف جسد آن دختر، پاي نويسنده هم به ماجراي بازجويي‌ها باز مي‌شود. نويسنده اين رمان طنز تلخ را نه از زبان ليندا كه از زبان نمايشنامه‌نويس روايت مي‌كند و با طنز گزنده خواننده را به دنبال خود مي‌كشد. اسماعيل كاداره نويسنده آلبانيايي بنامي است كه در زمان حكومت كمونيستي انور خوجه، در سال ۱۹۹۰ به علت فشار سياسي آلباني را ترك كرد و به فرانسه پناهنده شد. انتشار كتاب‌هايش تا مدت‌ها در آلباني ممنوع بود؛ اما در فرانسه و سپس در جهان با استقبال بسياري مواجه شد. كاداره عضو فرهنگستان علوم اخلاقي و سياسي فرانسه و دارنده نشان لژيون دونور است. ليندا ب دختر جوان آلبانيايي است كه در دوران حكومت انور خوجه ديكتاتور اين‌ كشور زندگي مي‌كرد و همراه خانواده‌اش به روستايي خارج از تيرانا پايتخت اين‌ كشور تبعيد شد. در اين ‌رمان شخصيتي به‌ نام روديان استفا حضور دارد كه نمايشنامه‌نويسي اهل تيراناست. اين نمايشنامه‌نويس كه شهرتي دست و پا كرده بود در نظر ليندا نماد فرهنگ و هنر در تبعيد است. نمايشنامه‌نويس ليندا را نديده اما به سفارش دوستي كتابي را برايش امضا مي‌كند و پس از شنيدن خبر خودكشي‌اش، تلاش مي‌كند نقش خود را در شكل‌گيري اين ‌فاجعه بداند. «اگر روديان اين ‌صحنه را در يكي از پرونده‌هاي كميسيون پيدا نكرده بود، به ‌كلي باورناپذير به نظر مي‌رسيد. اما شايد اعضاي هيات هنري كمتر به بُعد عجيب و مضحك صحنه توجه كرده بودند؛ چون روح در اين‌ لحظه ظاهر مي‌شد. او انتظار داشت بعضي از آنها از اين‌ روح وحشت كنند. اين ‌روح اينجا چه‌ كار مي‌كند؟ اين رئاليسم سوسياليستي است يا هملت؟‌ ديگران چه ‌بسا از او دفاع مي‌كردند: هرچه بود، ارواح ابداع شكسپير يا حتي سنكا نبودند. تمام اين‌ چيزها از دل مردم بيرون مي‌آمدند. به نظرش رسيد اين دفاع شروع خوبي باشد، با اين‌ حال، هنوز نمي‌توانست ذهنش را از مساله حضور روح آزاد كند. درست قبل از نيمه‌شب، وقتي آماده مي‌شد به رختخواب برود، پاسخ اين مساله مثل برق از ذهنش گذشت.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون