تو چقدر سادهاي
ببين زمين به چه روزي درآمد
تو كرك بال ملائكي
طوري بنشين كه زمين چند روزي به شكل اول خود درآيد.
كاش ميتوانستي تابستانها بباري
تا با تنپوشي از برف
برابر خورشيد عشوهها ميكرديم.
حس ميكنم كه لشكري از بهشتيد
ميآييد آدم و حوا را به خانه اول عودت دهيد
لشكري از آب
بر ما كه نواده آتشيم
حاشا حاشا
من كه نديدهام بشود كاري كرد
به شادي مردم اعتماد مكن برف
تا ميباري نعمتي
چون بنشيني به لعنتشان دچاري
چيزي در سكوت مينويسي
همهمان را گرفتار حكمت خود ميكني
ما كه سفيدخوانيهاي تو را خوب ميشناسيم
تو چقدر سادهاي كه بر همه يكسان ميباري
تو چقدر سادهاي كه سرنوشت بهار را روي درختها
مينويسي
كه شتكها هم ميخوانند
شمس لنگرودي