چرا حراجها و مزايدههاي هنري
با رشد فرهنگي نسبتي ندارند؟
زيباييشناسي هنري جامعه
در مخاطره
حجت اماني
حراجها و مزايدههاي هنري به عنوان شاخصههاي قابل رويت بازار هنري است و از رونق يا ركود بازار هنر سخن ميگويند كه كم و بيش در ايران با حواشي مختلف برگزار ميشوند. حراجها، اگر چه بر اقتصاد هنر تاثير دارند و موجب رونق بازارهاي هنري ميشوند اما تهديدي بر تغيير زيباييشناسي هنري جامعه و روند هنري هنرمندان به ويژه نسل جوان محسوب ميشوند. حراجگذاران در هر دورهاي با تركيبي از دلالان (واسطه گران هنري)، مجموعهداران، منتقدان و كيوريتورها (هنربان)ها جهت كسب درآمد و رونق بازار حراج، ذائقه بازار هنر را تغيير داده و با فضاسازي رسانهاي سليقه خريداران را بر هنرمند يا هنرمندان خاصي انتقال ميدهند؛ از اين رو خريداران تا مشغول به خريد آثار هنرمند مذكور ميشوند، سليقه بازار را به هنرمند ديگري تغيير ميدهند تا بازارهاي حراج خانهها همواره گرم بماند. اين سياست بر بازار هنر تاثيرگذار است اما مخاطبان و هنرمندان جوان را با بحران زيباييشناسي مواجه ميسازد. در نهايت اين بازارها مانند كارفرمايان، موجب توليد نوعي هنر مدزده و تكراري در جامعه هنري ميشوند. ميتوان گفت آنچه امروزه با عنوان نقاشي- خط يا نقاشيخط در بازار هنر ايران بازتوليد شده است حاصل اين نوع سياست است. تعيين ارزش مادي و قيمتگذاري بر آثار و اشياي هنري آنها را به سمت كالايي شدن سوق ميدهد و از حيطه هنر به سمت حوزه اقتصادي ميبرد؛ از اين رو تحميل شگردها و سياستهاي بازار بر آثار هنري نميتواند حاكي از ارزشهاي هنري به عنوان معياري در جامعه هنري بهويژه مباحث آكادميك هنر باشد. مارين كوك مجموعهدار آثار هنري در اين زمينه گفته است: «من هرگز درباره پول و هنر بهطور همزمان صحبت نميكنم». بنابراين درك معيارهاي هنري امري فارغ از قيمت و ارزشگذاري صرف مادي است كه زير چكشِ خانههاي حراج تعيين شود. مساله ديگري كه در مزايدهها و حراجهاي داخلي وجود دارند قيمتگذاري آثار هنري بدون پشتوانه است. حراج خانهها با استدلالهاي متناسب با كالاهاي غير هنري ارزشهاي تعجبآوري را رقم ميزنند كه نويد از رونق بازار هنري دهد اما اين درحالي است كه تنها موجب «بيش تورم» در دارايي مجموعهداران و مالكان آثار هنري ميشود و سلامت بازار هنر را تهديد ميكند. بهطور كلي قيمتهاي نامعقول براي هنرمندان جوان كه هنوز رويكرد مشخصي در آثار هنري ندارند و نيز اغراق در قيمتگذاري آثار هنرمندان باتجربه، نه تنها به كوچك شدن بازار هنر ميانجامد بلكه جنبههاي فرهنگي جامعه را نيز دچار دگرگوني معنا ميسازد هرچند اين مساله براي حراجگذاران اهميتي ندارد. همانطوركه عموم مردم فيلمهايي را خوب ميدانند كه هفتههاي اول اكران فروشهاي ميلياردي را به خود اختصاص دادهاند يا كتاب خوب را فارغ از محتوا به تيراژ و نوبتهاي چاپ بالا نسبت داده ازين رو بخشي از پيشخوان كتابفروشيها به پرفروشها اختصاص داده شده است. بهطور كلي درباره هنر ارزشمند و آثار هنري نيز اينگونه قضاوت ميكنند.
در ايران خريد آثار و اشياي هنري به ويژه نسخ خطي از پيشينه غني برخوردار است و شاهان و اشراف در طول تاريخ از روي علاقه و احساس به جمعآوري آثار هنري ميپرداختند. در دوره معاصر نيز پيش از اينكه چنين بازارها و مزايدههاي تجاري- هنري برگزار شود، مجموعهداران هنري بيشتر شامل نخبگان و علاقهمندان به هنر بود تا از برگزيدگان حوزههاي تجاري و اجتماعي؛ در حالي كه امروزه علاوه بر چهرههاي تجاري، افراد ناشناختهاي در سطوح مختلف نيز به اين حوزه وارد شدهاند كه برخي از آنان نه تنها از دانش حداقلي درباره هنر بيبهرهاند بلكه معيارهاي نادرست خود را بر آثار هم وارد ميكنند. از سوي ديگر، فرهنگ ما با وجود آثار و متون برجاي مانده از مكاتب هنري در دورههاي مختلف تاريخي نشان ميدهد كه هنر، كاركردي مهمتر از وجه اقتصادي آن داشته اما امروزه با نسلي روبرو هستيم كه به سازندگان و مصرفكنندگان هنر در جهان معروف هستند و هنر را بخشي از دنياي مد و اقتصاد ميدانند. اين نسل نو و هيجان جو جامعه فرهنگي را با بحرانهايي مواجه كرده است كه حتي گفتمانهاي هنري سنتي و گفتمان هنر رسمي (آكادميك) را هم به چالش كشيده است، بهطوريكه يك خوشنويس يا نگارگر كه سالهاي زيادي را به تمرين و تجربه با مباني سنتي و ديرينه هنرش گذرانده است ممكن است جايگاه اقتصادي هنر خود را در اين مزايدهها در قياس با قيمتهاي اغراقآميز آثار هنرمندان معاصر جوان كه هنوز فرصت تجربهگري خود را طي ميكند، بيارزش تلقي كند. از اين رو بهتر است سياستهاي بازاري و نمايشهاي گرمكننده خانههاي حراج و مزايدههاي هنري كه توسط برخي از رسانهها به صورت اغراقآميز هم مرتب بازگو ميشوند را از مقوله هنر جدا بدانيم و فرآيند مزايدهها و بازارهاي هنري را مانند همه كالاها و اشياي اقتصادي در قالب گفتمانهاي اقتصادي مانند بازارهاي بورس، مورد بررسي و نقد قرار دهيم چون واقعيت امر نيز همين است؛ هرچند كه حراجهاي داخلي و برخي از نهادهاي هنري كشور سعي بر اين دارند كه از اين رويدادها امري فرهنگي بسازند و رشد بازارهاي هنري را ارتقا و رشد فرهنگ جامعه بدانند اما از نظر نويسنده تاثير حراجهاي هنري بر رشد و تعالي فرهنگ جامعه همانطور است كه باور داشته باشيم رشد و افزايش قيمت خودرو بر فرهنگ رانندگي و ترافيك موثر است.