چالشهاي بزرگ دانشگاه و طرحي براي دانشگاه آينده
منوچهر ذاكر
بخش 1 (مقدمه)
شكي نيست كه وضعيت، كيفيت و كاركرد دانشگاه در جامعه امروز ايران و سياستهاي حاكمه بر دانشگاهها از مهمترين مباحث پروبلماتيك اجتماعي، فرهنگي و نيز در حوزههاي آگاهي، علوم و فناوري در ايران است.به جرات ميتوان گفت نهاد دانشگاه در تاريخچه خود، تا اين اندازه افتِ وضعيت و نقصان كاركرد اجتماعي نداشته است. بعد از اقدامات موسوم به انقلاب فرهنگي در اوايل 1359، تعريف و سياست خاصي براي دانشگاه تعيين شد كه كاركرد دانشگاه را محدود به خطوط ايدئولوژيك فراواني كرد. آزادي و ابراز انديشه دانشگاهيان و فعاليتهاي مدني دانشجويي محدود شده و دانشگاه ارتباط فكرياش را با قشر بزرگ دانشجويان از دست داده است. شهامت و مسووليت دانشگاهي كه سابقهاي پررنگ در دانشگاههاي ايران داشته، مدتهاست به محاق رفته است. اثرات منفي اين نواقص به مرور زمان روي همه ابعاد و شرايط دانشگاه نمايان شد و دانشگاه جايگاه درخور و مفيدي در جامعه پيدا نكرد و نتوانست كاركرد بايسته خود را در جامعه ايفا كند. علاوه بر فقدان تاثيرات فكري دانشگاهيان روي جامعه كه در بخشهاي بعد مفصل بحث خواهد شد، اساتيد دانشگاه در تصميمگيريهاي كلان و مديريتي كشور به ندرت مورد مشورت و مشاركت قرار گرفتهاند. البته برخي اعضاي هيات علمي دانشگاهها در مناصبي همچون نمايندگي مجلس و مديران دولتي حضور دارند ولي اين اساتيد بيشتر به عنوان كارگزار يك جريان سياسي در آنجا عمل ميكنند و نه به عنوان يك دانشگاهي متعهد بر اصول انديشه و اخلاق دانشگاهي. در حال حاضر اغلب اساتيد دانشگاه، صرفا تبديل به تكنيسين انتشار مقاله شدهاند. از زمان بازگشايي دانشگاهها در 1362 شمسي، تاكنون چهار نسل دانشگاه از طرف وزارت و نهادهاي متولي دانشگاه تجويز شده كه به ترتيب عبارتند از: دانشگاه آموزشمحور، پژوهشمحور، دانشبنيان و جامعه و صنعتمحور. اين موضوع حاكي از فقدان ديدگاهي منسجم در خصوص دانشگاه است. هر موقع بحراني گريبانگير دانشگاه شده، نسخهاي روبنايي براي رفع بحران تجويز شده است.سياستهاي بالادستي بسياري براي كنترل و مهار دانش و آگاهي نوين بشر و نيز نيروي فكري و اجتماعي اساتيد و دانشجويان كشور اعمال شده است. دانشگاه در حال حاضر با بحرانهاي متعددي گريبانگير است. اين بحرانها هم از حيث «ارزشهاي بنيادي آموزش عالي» و هم از لحاظ «تحليل كاركردگرايانه» دانشگاهاست كه شاهد ناتواني دانشگاه در تامين تقاضاها و نيازهاي بخشهاي مختلف جامعه است. اگر دانشگاه در چرخه تامين و تقاضا موفق عمل ميكرد انگيزه كافي براي حمايت از طرف بخشهاي جامعه مانند حمايتهاي مالي/بودجهاي، استقبال مردم از رشتههاي دانشگاهي و حمايت حوزه كسبوكار از فارغالتحصيلان فراهم ميشد. امروزه كشورهاي جهان در معرض انواع مخاطرات در حوزههاي سياسي و اجتماعي تا محيط زيست و انرژي هستند. اگر زماني ايران در مسير اهداف «توسعه باثبات» گام بردارد به طرحي كلان و زيربنايي براي دانشگاه احتياج خواهد داشت. به علاوه هر استاد دانشگاهي كه به ماهيت «گفتمان دانشگاهي» متكي بر «دانش صدقمحور» و «اخلاق مسووليت و دورانديشي» پي برده و تاريخچه فعاليتها و تاثيرات ثمربخش فكري و اجتماعي دانشگاه در ايران را مرور كند، احياي قابليتهاي درخشان دانشگاه را در جامعه آرزو و مطالبه خواهد كرد. بنابراين، زماني فرا خواهد رسيد كه دانشگاه بايد جايگاه حقيقي خود را عملا در جامعه ايران احيا و اتخاذ كند. براي چنين موعدي يك مباني نظري منسجمي لازم است كه چالشها و مشكلات پيشروي نهاد دانشگاه را دريافته و در وهله نخست شناختي از ماهيت دانشگاه براي جامعه ايران ارايه دهد. از اينرو، ارايه يك طرح هويتساز و دكترين فكري براي دانشگاهِ متناسب با نيازهاي علمي، اجتماعي و آگاهي در كشور، اولين قدم ضروري است. در اين سلسله نوشتهها، ضمن بررسي چالشهاي مقابل نهاد دانشگاه، طرحي براي دانشگاه تدوين ميشود كه در آن سه هدف عمده، محور قرار گرفته است. اول، احيا و حفاظت از ارزشهاي بنيادي آكادمي و آموزش عالي در دانشگاهها؛ دوم، تامين برخي از عمدهترين نيازهاي روز جامعه ايران بهويژه در حوزه آگاهي و خِرد اجتماعي و سوم، كسب منابع مالي براي دانشگاه از طريق سودمندي آن در جامعه به منظور پيگيري اهداف والاي دانشگاهي. نظريه حاصله، دانشگاهي قرباني شرايط و فشارهاي اقتصادي يا دانشگاهي در خدمت فلان برنامه هويتي را تجويز نميكند. نهاد دانشگاه اينك با نواقص بسياري مواجه است، از طرف ديگر، مطالبات و انتظارات فراواني از بخشهاي مختلف جامعه به سمت دانشگاه سرازير ميشود. هر طرح و سناريويي براي دانشگاه بايد انبوه كاستيها و مطالبات را لحاظ كند، بنابراين با سختيهاي بسياري مواجه است.در نتيجه، بهبود و تغييرات اصلاحي دانشگاه، كار يك يا چند نفر محدود نيست، بلكه نياز به اراده و كوشش جمعي دانشگاهيان دارد. در چند سال اخير تحليلهاي انتقادي فراواني- عمدتا در قالب نوشتهجات پراكنده -توسط دانشگاهيان از وضعيت و معيارهاي حاكمه در دانشگاهها انجام شده است. فعاليتهاي انتقادي دانشگاهيان چندان مقبول ارزشهاي رسمي نهاد دانشگاه نبوده و عرف دانشگاهي به حساب نميآيد و چه بسا باعث آزردگي هم ميشود. البته خود اين تلاشهاي انتقادي نيز مصون از نقادي نيست و از نقدهايي كه ميتوان مطرح كرد، اين است كه برخي منتقدينِ شرايط حال دانشگاه، به جاي بينشي جامع، از منظر رشته و سليقه خاص خود به نقد دانشگاه و ارايه پيشنهاد ميپردازند. علاوه بر محدوديت منظرگرايي، ايراد ديگر، گسستگي و پراكندگي عقايد و نقاديهاست. لازم است تعاملات فكري در مجموعه تحليلها و پيشنهادهاي انتقادي منسجم شود تا همگان از روند و محتواي نقاديها مطلع شوند و از بطن اين اتفاق، منشور و سازماني از دانشگاهيان با عنوان سازمان نوين دانشگاهيان ايران (سندا) به وجود آيد و اين سندا بتواند گامهاي اصلاحي را بردارد.