• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5262 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲ مرداد

خاطرات سفر و حضر (251 )

اسماعيل كهرم

از نظر انتخاب شغل، من آدم خوش‌شانسي بوده‌ام. شغلي را داشته‌ام كه با روحيه و شخصيت من سازگار بوده. سفر را دوست دارم، جابه‌جايي را در ايران و جهان مي‌پسندم و ميل دارم همه جاي وطنم را ببينم و شغل من، تمام اين امكانات را براي من فراهم كرد. ايران عزيزمان آنچه خوبان همه دارند را به تنهايي دارد. بنده در دانشگاهي تدريس كرده‌ام كه ركن اصلي مطالعات آن گردشگري است، ولي متاسفانه ديده‌ام كه دانشجويان و حتي اساتيد، راه را گم كرده‌اند و تصور مي‌كنندكه هدف از گردشگري ديدن يك ستون سنگي يا يك ديوار خرابه هزارساله است. در حالي كه گردشگران فرهيخته به دنبال آشنايي و شناختن مردم يك منطقه هستند. بنده به دانشجويان اين دانشگاه مي‌گفتم اگر به منطقه‌اي رفتيد و بعد از يك هفته يا ده روز رفيقي پيدا نكرديد كه به شهر شما بيايد و با شما ديدار كند، باخته‌ايد. ياد دارم كه به كرمان دلپذير با آن مردم خونگرم و ساده‌دل رفتم چند نفر از رفسنجان آمده بودند به پيشواز. در فرودگاه يكي از‌ آنها من را به كناري كشيد و گفت اسماعيل آقا اهل چي هستي؟ عجب حرفه‌اي و ماهرانه در چند كلمه موضوع را رساند. يادم آمد كه يك دانشجو را به يك خارجي معرفي كرديم و او ساعت‌‌ها از ساسانيان و غزنويان و كاشي‌هاي مسجد شيخ لطف‌الله برايش سخنراني كرد و طرف علاقه‌مند به طبيعت بود. آخر سر دست به دامن من شد كه تو را به خدا من را ببر به دشت و دمن و باز هم خاطرم هست كه يك انگليسي مهمان صدا و سيما بود؛ او را دست يك راننده دادند كه به اطراف قله دماوند ببرد در حالي كه اين سياح علاقه‌مند به متون كتاب‌هاي تاريخي بود. بيچاره سرماي سختي خورد و ميگرنش هم عود كرد و چند روزي در اتاق تاريك هتل بيتوته كرد! هنوز دلم برايش مي‌سوزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون