قاليباف از تحركات تازه سوپرانقلابيها پردهبرداري كرد
ايستادگي در برابر تندروها
خب، تو كه هيچ غلطي نكردهاي و عمر خودت را تباه كردهاي! حداقل تو حق نداري به اسم انقلاب حرف بزني.» روز گذشته نيز پرده ديگري از واكنشهاي زعيم نواصولگرايان پيش روي مخاطبان و تحليلگران نمايان شد. جايي كه قاليباف در دهمين اجلاس رايزنان فرهنگي ايران، روايت تازهاي از همان سناريوي قديمي را ارايه كرد و گفت: « انقلابي با حرفهاي مفت و تند و به تعبير رهبر انقلاب با سوپرانقلابيها، انقلابي نميشود؛ امروز هر كسي كارآمدي دين را در جامعه به اثبات برساند، انقلابي است.» قاليباف در بخش ديگري از اظهاراتش تاكيد كرد: «براي كسب موفقيت در همه عرصهها بايد به دو عنصر برجسته ايمان كامل به سنتهاي الهي و ايمان به مردم توجه داشته باشيم. اگر براي ايجاد چنين قرارگاهي كه بخواهد فرهنگ قرآني و انقلابي صادر كند شما به عنوان مجاهد اليالله پاي كار باشيد ما هم در مجلس تلاش ميكنيم اين ضوابط بيربط را اصلاح كنيم.» قاليباف همچنين اشاره كرد: « در مجلس آمادگي داريم هر اقدامي از اين جنس را براي فعالان اين حوزه انجام دهيم و حتي حاضرم با مسووليت شخصي در برخي جاها امور را بپذيرم تا اهداف محقق شود.»
ريشه اين روياروييها به چه زماني بازميگردد؟
اما بر خلاف برخي تصورات اين نوع انتقادات قاليباف به ماههاي اخير و موضوعات جاري كشور ارتباطي ندارد و سالهاست، شهردار اسبق تهران و رييس مجلس فعلي با يك چنين ادبياتي نسبت به آنچه ركود در گفتمان اصولگرايي عنوان ميشود، انتقادات جدي دارد. ريشه اين نقدها نيز ظاهرا به تلاشهاي قاليباف براي حضور در پاستور و پوشيدن رداي رياستجمهوري باز ميگردد. بسياري از نزديكان قاليباف به اين نكته اشاره ميكنند كه او ريشه عدم توفيقهايش در همه انتخابات رياستجمهوري را در انشقاق ميان اصولگرايان و عدم حمايت قاطع زعماي اصولگرايي از خود ميداند. از سال 84 و انتخابات رياستجمهوري نهم كه فرمانده نيروي انتظامي وقت، پرسوناي تازه را براي خود برگزيد و در شمايل سرهنگ خلبان وارد ماراتن انتخابات عجيب نهم شد تا انتخابات سيزدهم رياستجمهوري كه اعضاي جبهه پايداري به نام اصولگرايان و بلافاصله پس از مطرح شدن نام «قاليباف» براي انتخابات 1400، نامه بلندبالاي حمايت از رييسي را به امضا رساندند، همواره سد محكم پيش روي قاليباف، انشقاق عميق ميان طيف اصولگرايان بوده است. مبتني بر اين دلخوريها است كه محمد باقر قاليباف، ساختار تازهاي را در طيف اصولگرايي با عنوان« نو اصولگرايان» ايجاد كرد تا به زعم خود با عبور از اصولگرايان سنتي و جمعيت موتلفه و مجمعين، «گل برافشاند» و براي گزينشهاي آتي، «طرحينو» دراندازد. اما واقعيتي كه نو اصولگرايان توجهي به آن نكردند، تبعات بعد از انشقاق و افتراق است. جبهه پايداري كه طيفي از چهرههاي جوان و مجموعهاي از شمايلهاي نامجوي طيف اصولگرايي بودند، ابتدا با تكيه بر ظرفيتهاي حمايتي اصولگرايان سنتي و حتي نو اصولگرايان، آرام آرام خود را در قامت مدعي جدي تاج و تخت اصولگرايي معرفي كردند و نهايتا با عبور از قاليباف، وارث اصلي محافظهكاران دهه 70 و اصولگرايان دهه 80 و 90 شدند. جماعتي كه در خفا و آشكار در برابر قاليباف ايستادند، موضعگيري كردند و سكه توفيق را به نام خود زدند. اوج قدرتنمايي جبهه پايداري در جريان چينش كابينه سيزدهم نمايان شد، جايي كه اكثريت قريب به اتفاق، مناصب كابينه را در اختيار گرفتند و سهم ناچيزي براي نواصولگرايان باقي گذاشتند. قاليباف اما بيكار ننشست و ايدهاي تازه انديشيد تا نقطه ضعف رقيب را شناسايي كرده و از آن بهرهبرداري كند. او و ياران نزديك از هر فرصتي براي يادآوري اين نكته استفاده كردند كه ميراث اصولگرايي بايد در اختيار كساني قرار بگيرد كه از سابقه مناسبي در ايام قبل از انقلاب، زمان پيروزي انقلاب، جنگ و دوران پس از آن برخوردار باشند و كيست كه نداند مخاطب قاليباف در اين اظهارات، چهرههاي نوجويي هستند كه نه در زمان انقلاب به بار نشسته بودند و نه در ايام جنگ، فتح الفتوحي به نام آنان ثبت شده است و نه در دوران پس از آن افتخاري به يادگار گذاشتهاند. مبتني بر اين نقشه راه است كه قاليباف سناريويي ذيل عنوان «خطر سوپرانقلابيها»را نوشت و در بزنگاههاي مختلف پردههاي تازهاي از آن را براي مخاطبان اكران كرد.