باغهايي كه در نبود «بانك اطلاعاتي اهالي هنر» بيابان ميشوند
يارانه تئاتر در جيب «هنرمندان تفريحي»
بهزاد خاكينژاد
هنرمندان چندشغله با نگاه تفريحي به تئاتر، بزرگترين آسيب يك دهه اخير هنرهاي نمايشي هستند و اين نارسايي بزرگ ناشي از فقدان بانك اطلاعاتي اداره كل هنرهاي نمايشي است كه زيست هنرمندان را با گرفتاريهاي روزافزون و قانونهاي هيجاني و روزآمد و غيرقابل پيشبيني مواجه كرده و اين همه مقياسي كوچك از عدم توانايي مديران كلان كشور در ساماندهي اقتصاد متورم سالهاي اخير بوده است. چنين نارسايي بزرگي نيازمند آدمهاي بزرگي در حوزه مديريت هم هست؛ برخي معتقد به سياست از بالا به پايين و برخي هم معتقد به سياست نهادهاي خرد در راه ترميم سياست كلان هستند اما آنچه در وضعيت تئاتر يك دهه اخير ديده ميشود، جداي از اقتصاد بيمار كشور، برآيند مديران حزبي كه بيش از ترميم فضاي مديريتي زيرمجموعه خود، گوش به فرمان خردهفرمايشهاي بالادستي هستند كه معيار اين فرمايشها نيز ثبات ندارد و مديريت تئاتر را هم بيثبات كرده است؛ از منابع انساني تا منابع مادي و نظارت و... .
يك روز دستور ميرسد كه حمايت از تئاتر تمام شد و روز بعد مبلغ كل حمايت را رسانهاي ميكنند. در يك دولت فهرست ريزحمايتها منتشر ميشود تا همه بدانند چه كسي با چه منصبي چه حمايتي ميشود و در دولتي ديگر از انتشار ريزفهرست حمايتها خودداري ميكنند. روزگاري منظور از حمايت، پرداخت يارانه زيستي به گروه بود و در روزگاري يارانه را قطع ميكنند و نگرفتن ماليات و پرداخت يك ميليون تومان صدقه سالانه را حمايت ميدانند و اين روند ندانمكاري هر روز با رنگ و شكل و حزب و رييسجمهور و وزير و معاون هنري و مديركل ديگري تغيير ميكند تا درام درون سياستهاي تئاتر جذابتر از نمايشهاي روي صحنه باشد.
شايد خود مديران بيش از همه با اين درام لذت ببرند اما نفس هنرمندان واقعي شاغل در تئاتر هر روز در غبار سياستزدگي هنر تنگتر ميشود. چند سده از تئاتر حرفهاي و چند دهه از انقلاب و چند مدير حزبي بايد تغيير كند تا مديريت در هنرهاي نمايشي داراي دو تخصص اصلي شود: 1. علم مديريت. 2. دانش هنري.
به فرض محال كه چنين مديري از جرياني غيرحزبي زاده شد، چه بايد كرد؟
نخستين كار هر مديري در هر گروه، در هر صنف، در هر انجمن، در هر اداره و سازمان و كشوري، ايجاد بانك اطلاعاتي كاربردي است. شبيه همان بانكي كه با زدن يك دكمه كل اطلاعات زيستي فرد را از روز نطفه تا غسالخانه روشن ميكند؛ بانكي كه در تمام جهان معيار سازماندهي افراد و فعاليت و سياستگذاري و تصميمسازي و اجراي قوانين اجتماعي است. چگونه ميشود نخستين پله مديريت را ندانست و چند ده هزار هنرمند را مديريت كرد؟ همانطور كه معمار بدون تراز و ماله كارش زار است. مديريت هم ابزاري دارد كه نخستينش بانك اطلاعاتي است.
بانك اطلاعاتي چه كاركردي دارد و امروز بدون بانك اطلاعاتي چه كلاهي بر سر هنرمندان رفته است؟
چند ماه پيش در آستانه پرداخت يك ميليون توماني صندوق اعتباري هنر، خبري در ميان هنرمندان منتشر شد مبني بر قطع حمايت صندوق از كساني كه كار هنري نميكنند و صفحه آنها در سايت بهروز نشده است. بيدرنگ حجمي از اعتراض و نقد عليه صندوق اعتباري هنر در رسانههاي مجازي منتشر شد و در اندك زماني، صندوق اعتباري هنر هم بيانيهاي منتشر كرد كه چنين اتفاقي نخواهد افتاد!
چند غلط در اين رويداد وجود دارد؟
1- حمايت صندوق بايد از هنرمندان شاغل باشد نه از هزاران هزار فردي كه به هر روشي كارت عضويت را گرفتهاند.
2- اعتراض هنرمندان براي عدم اشتغال خودشان است؛ وگرنه هنرمند شاغل كه ترسي از بهروز كردن اطلاعات شغلياش ندارد.
3- چرا نهاد دولتي كلان از يك تصميم درست با شنيدن كوچكترين اعتراضي پا پس ميكشد؟ بيشك دو دليل دارد: يك: عضويتهاي صوري انجمنهاي زيرمجموعه رو ميشود. دو: بانك اطلاعاتي براي دستهبندي هنرمندان شاغل ندارد و جسارتي هم براي ايجاد اين بانك نيست.
بنابراين حجم تقاضاهاي عضويت هر روز افزايش مييابد، حجم تورم هر روز بزرگتر ميشود و حجم حمايتها به خاطر راضي نگهداشتن همه، هر روز كمتر ميشود؛ همچون لوله آبي كه مدام اشتراك بيهوده پيدا كند رو به بيابانهاي خشك كه نه بيابان را سيراب ميكند و نه باغ را آبياري، بنابراين هر روز از تعداد باغها كم شده و به بيابانها افزوده ميشود. از اينرو هنرمند شاغل در تئاتر هر روز در حمايت يارانهاي اجرا و كمكهاي دولتي رو به فقر رفته و هنرمند صوري هم به ريش بقيه ميخندد كه با يك كار تفريحي چند سال يكبار ميتواند در تراز هنرمنداني قرار بگيرد كه شبانهروز خود را صرف دانشاندوزي و دانشآموزي و تجربه و خاك صحنه ميكنند. اما هنوز عمق فاجعه روشن نيست، چون ماجرا به همين چندرغاز كمك دولتي ختم نميشود. عمق فاجعه زماني روشن ميشود كه هنرمند شاغل در تئاتر بداند چگونه حجم بزرگي از يارانهها به نام او، به كام ديگران ميرود.
يارانه يا همان سوبسيد كه در شعارهاي زيبا از روزهاي پيش از انقلاب به سود نيازمندان نواخته شد، هنوز گرفتار بيتدبيري مديريتي در ايران است و همچنان بسياري از ثروتمندان، يارانه بنزين و مسكن و ميوه و هواي تميز را در ويلاهاي لاكچري فرو ميريزند و هنوز فقرا در سطل زباله به دنبال يارانه نان خود هستند. در تئاتر هم اين يارانه حمايتي از پيش از انقلاب براي حمايت از توليد وجود داشت كه اندكاندك با حضور هر دولتي در چهار دهه گذشته رو به خاموشي گذاشته و اندك رمق آن همچنان دراختيار همه است! در واقع مثل بسياري از كالاهاي ديگر، براي نهاد فرهنگي مهم نيست كه شاغل واقعي تئاتر يارانه دريافت ميكند يا شاغل غيرواقعي؛ مهم اين است كه هر چه دارد را به صورت فله ميان همه تقسيم كند. كدام همه و براساس كدام بانك اطلاعاتي؟!
در يك بانك اطلاعاتي روشمند و در همان گام نخست روشن ميشود كه عمده هنرمندان داراي شغل هميشگي هنري نيستند يا به زباني ديگر، نان خود را از هنر به دست نميآورند و در تئاتر تفريح ميكنند. چه كساني هستند؟ كاركنان رسمي و غيررسمي شاغل در نهادهاي دولتي و حاكميتي و قوه قضاييه و نهادهاي قانونگذار و كاركنان استخدامي به سه روش تامين اجتماعي و لشكري و كشوري و اعضاي هيات علمي دانشگاهي و كارمندان شركتهاي خصوصي و كارفرمايان هنري و غيرهنري و كارگران رشتههاي غيرمرتبط و مديران در هر سطحي.
يك بانك اطلاعاتي كامل ابتدا شاغلان واقعي را جدا ميكند و در يك طبقهبندي تجربه و تحصيل و تخصص، عمده امكانات را براي آنها اختصاص ميدهد و اگر امكان ديگري بود از بانك اطلاعات هنرمندان تفنني هم استفاده ميكند؛ نه اينكه هنرمندان واقعي را مجبور كند تا همچون ديگران، تئاتر را از زاويه تفريح ببينند و به كار دايمي ديگري براي گذران زندگي بپردازند. در مروري بر آمار حمايتهاي دولتي دهههاي گذشته بسيار واضح است كه (عمدي يا سهوي) بيشتر امكانات دولتي براي هنرمندان كارمند، سفارشي، هيات علمي و وابسته به نهادهاي حاكميتي بوده است؛ آمار حمايت و بودجه و اجراي اهالي تئاتر در همين پنج سال اخير سالنهاي دولتي (همچون تئاترشهر) و نهادهاي دولتي (همچون انجمن نمايش) و نهادهاي حاكميتي (همچون حوزه هنري سازمان تبليغات) را وارسي كنيد. آمار حمايت از نويسندگان دولتي مجلهها و كتابهاي دولتساز را هم مطالعه كنيد.
مگر قرار نبود يارانه، حمايتي از هنرمندان باشد؟ پس:
1- چرا فقط شامل برخي شد و بيشتر اهالي وابسته به نهادها يا هنرمندان تفنني هم يارانه ميگيرند؟
2- يارانه هنرمندان مستقل در تماشاخانههاي خصوصي كه هزينه بيشتري از جيبشان ميرود، چه شد؟
3- مگر يارانه فقط براي كارگردان نمايش است؟ فعاليتهاي تئاتري غيراجرايي ديگري كه به صورت مستقل كار ميكنند، چگونه يارانه ميگيرند؟ همان نگاه حمايتي را كه در معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد به روزنامه كيهان وجود دارد، در اداره كل هنرهاي نمايشي به مجله نمايش و كتابهاي نشر نمايش داريم. جالبتر آنكه يك مديري پست حكومتي دارد و عضو هيات علمي رسمي دانشگاه است و مدير يك شبهصنف دولتساز ميشود. بعد شامل كمك هزينه انتشار كتاب هم هست؛ اما در سال بسياري هنرمندان واقعي و شاغل در حوزههاي مختلف تئاتر شامل كمكهاي يارانهاي نميشوند. پس اين چه هدفمندي است؟ به سود همان هميشگيها هدفمند شده است؟ يا هدفمندي فقط يك واژه قشنگ است براي ادامه كار به همان شيوه رفاقتي گذشته؟
بنابراين سه مساله اصلي مطرح ميشود:
1- يارانه بايد براساس بانك اطلاعات شاغلان واقعي پرداخت شود.
2- يارانه بايد به هنرمندان مستقل هم پرداخت شود.
3- يارانه بايد به شغلهاي غيراجرايي تئاتر هم پرداخت شود: مجله تئاتر، كتاب تئاتر، آموزش تئاتر، گروه پايدار تئاتر و...
به همين آسودگي و در جاي خالي بانك اطلاعات حرفهاي، منابع انساني هنرمندان تحصيلكرده، نخبه و باتجربه و منابع مالي قطرهچكاني تئاتر براي همه علاقهمندان يا شاغلان غيرواقعي تئاتر هزينه ميشود تا همچنان شعارهاي زيباي يارانه به سود فقرا و تئاتر براي همه در بيلبوردها و بيلانهاي مديران حزبي هر دولتي رخنمايي كند و هر روز هنرمند تئاتر رو به سقوط و فراموشي برود تا هنر دولتي بهطور كامل جايگزين هنر مستقل شود.
در چنين گردابي چه بايد كرد كه يارانه در واقعيت هم دستكم براي اهالي تئاتر هدفمند شود؟ اگر معتقديم كه سياستگذاري و مديريت ميتواند از پايين به بالا و در جزييات هر نهادي باشد راه اين نارسايي روشن است: ايجاد بانك اطلاعاتي توسط يك مدير جسور كه هم مديريت ميداند و هم دانش تخصصي هنر دارد؛ خوشبختانه يا متاسفانه مديركل هنرهاي نمايشي فعلي داراي چنين ويژگيهايي هست اما بايد ديد كه پس از يك سده تئاتر حرفهاي و صنفي و پس از چهار دهه هنر انقلابي و مديران حزبي رنگارنگ، آيا خواستي براي هدفمند كردن واقعي يارانهها به سود هنرمندان وجود دارد يا همچنان آمدهاند كه بيايند و بروند و...؟
در جای خالی بانک اطلاعات حرفهای، منابع انسانی هنرمندان تحصیلکرده، نخبه و باتجربه و منابع مالی قطرهچکانی تئاتر برای همه علاقهمندان یا شاغلان غیرواقعی تئاتر هزینه میشود تا همچنان شعارهای زیبای یارانه به سود فقرا و تئاتر برای همه در بیلبوردها و بیلانهای مدیران حزبی هر دولتی رخنمایی کند و هر روز هنرمند تئاتر رو به سقوط و فراموشی برود تا هنر دولتی جایگزین هنر مستقل شود.
روزگاری منظور از حمایت، پرداخت یارانه زیستی به گروه بود و در روزگاری یارانه را قطع میکنند و نگرفتن مالیات و پرداخت یک میلیون تومان صدقه سالیانه را حمایت میدانند و این روند ندانمکاری هر روز با رنگ و شکل و حزب و رییس جمهور و وزیر و معاون هنری و مدیر کل دیگری تغییر میکند تا درام درون سیاستهای تئاتر جذابتر از نمایشهای روی صحنه باشد.