چگونه حكمرانان از خير «تحول» ميگذرند!
اين ويژگيها در سطح جهان هم كمياب است چه رسد به كشور ما كه تاريخي انباشته از بيتحملي و توسل و اتكاي به زور براي حل هر مساله كوچك و بزرگي دارد. اين است كه فضاي نقد، رييس دولت و ديگر قوا را خشمگين ميكند و از كوره به در ميبرد. هر يك از آنها با خود ميگويد؛ با جمعي آدم منصف و آگاه به دشواريها روبهرو نيستم! همگي يا غرض دارند و غرضشان هم ناكامي و شكست من است يا «سر در آخور» جايي دارند! يك سال تحملشان كردهام و همه نقدهاي تند و ناروايشان را بيپاسخ گذاشتهام، اما دريغ از يك جو انصاف! نه، اينها لايق اين وضعيت نيستند. سرجاشان به جايي بند است. اصلا «آدم بشو» نيستند! بايد سر جاي خود بنشينند و من خوب بلدم چطور سر جايشان بنشانمشان تا دستشان بيايد يك من ماست چقدر كره دارد! همين قديميها درست گفتهاند كه تا «نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر!» بعد همه رفتارها و عملكردهايي كه قرار بود مورد «تحول» واقع شوند دوباره سرلوحه برخوردها قرار ميگيرند و دستور و جواز بگير و ببند صادر ميشود و اينبار با شدت و حدتي بيشتر از قبل تا جاي هيچ شبههاي براي كسي باقي نماند كه طبقِ دستكاري قوامالسلطنه در شعر منوچهري دامغاني، كشتيبان را سياستي دگر آمد. بله، تا بگير و ببند ممكن باشد؛ حكمراني فعلي سهل و روزهداري فعلي صعب است! حكمراني در جاهايي صعب است كه بايد انواع نقدهاي منصفانه و غيرمنصفانه و اعتراضهاي روا و ناروا را از هر سو تحمل و مديريت كرد و پاسخگو هم بود و دم هم بر نياورد!