مروري بر «دو دنيا»ي گلي ترقي
اتوبوس شميران
فرزانه توني
«اوت ۱۹۸۸. كلينيك رواني ويل دوري. حومه پاريس.من اينجا چكار ميكنم؟»
اين جملات، شروعِ هراسبرانگيز از كتاب «دو دنيا»ي گلي ترقي است. شروعي تاثيرگذار كه مخاطب را فيالفور وارد تعليقي بزرگ ميكند. مجموعه داستان «دو دنيا» در واقع دنباله بخشي از خاطرههاي پراكنده گلي ترقي است كه از يك دوره هستند و در اين كتاب به چاپ رسيدهاند. داستان هفت بخش دارد و بخش آغازين و پاياني همديگر را تكميل ميكنند و از حال و اوضاع كنوني راوي سخن ميگويند. مابقي بخشها، چهار داستان مياني هستند كه به گذشته راوي كه شخصيت اصلي قصه است، اختصاص دارند و روايت ميشوند.
زن قصه كه همان راوي است، پيوسته به گذشته سرك ميكشد، به «خانه شميران» باز ميگردد و با يادآوري خاطرات و دوباره زيستنشان قصد دارد آنها را در قالب قصهاي ثبت كند. شخصيتهاي داستانها كم و بيش همديگر را ميشناسند و از اوضاع و احوال هم باخبر هستند.
چهارشنبه آخرين روز از داستان راوي قصه است، روزي كه بالاخره بر ترسها، روزهاي آشفته و اوهام سرگيجهآورش پايان ميبخشد. توانايي گلي ترقي در تركيب جملات، انتخاب كلمات و نوشتن از جزييات به حدي ماهرانه است كه پيشپاافتادهترين اتفاقات تا خاصترين آنها براي مخاطب، روان و جذاب نمود پيدا كرده است. «دو دنيا» دقيقا آنجايي ماهيت خودش را به رخ مخاطب ميكشاند كه قصه پدر تمام ميشود و زن قصه از آن سفر پرپيچ و خم، دستِ پر باز ميگردد.
«قصه پدر را افتان و خيزان، با سختي و درد، با قهر و آشتي، بالاخره تمام ميكنم. آخرين حرف را مينويسم، آخرين نقطه را ميگذارم و دري را رو به گذشته ميبندم.حس ميكنم از سفري طولاني آمدهام، از انتهاي تاريكي، از كشف موهبتهاي كودكي و ترسهاي بزرگ؛ از تماشاي مرگ.»
دنياي گذشته، ترسهاي مجهول و ايستگاههاي قديمي تمام ميشوند و حالا زمان ورود به دقيقههاي جاري و سادهترين اتفاقات روزانه است.همانجا كه ميگويد: «پشت ديوارهاي خاكستري اين باغ، دنيايي ديگر منتظر من است.»
«دو دنيا» حكايت آشتي راوي است با گذشته و زمانِ پيشرو. جايي كه جواب تمامِ پرسشهايش پيدا خواهد شد و او با اتفاقات اطراف به صلح خواهد رسيد. از اين مجموعه قصه، داستانهاي «گلهاي شيراز» و «آن سوي ديوار» در دورههاي مختلف جايزه گلشيري در ايران برگزيده شدهاند.
«خواب زمستاني» داستان ديگر گلي ترقي هم كه توصيف ماجراها و دغدغههاي هشت پيرمرد پرچانه و رفيقباز است، با همين جملات كوتاه و روان خاطرهپردازي شده است. گلي ترقي در داستان «دو دنيا» نثري روان را همراه با پيچيدگي كه در ذهن و دنياي درونش بوده به دست كلمات سپرده است. مخاطب پابهپاي نويسنده از اين دو دنيا گذر ميكند و درست در روز چهارشنبه، آن سوي خيابان منتظر اتوبوس شميران است.