اندوهيادي براي سايه« درد گنگ»
آنچه سهم من از اين دغدغههاي سرشار از مهر و جوانمردي بود، آموختن درس انسانيت و محبت از سايه بود، سايه از آن پس به دريافت من از هستي، به احساس من از زندگي و به پالايش روحم از آلودگي، معنايي ديگر داد. باز هم ميگويم، پزشكم و كارم شيميدرماني و پرتودرماني است، با به هم خوردن متابوليسم بدن و جدال ميان سلولهاي مهاجم سرطاني و سلولهاي سالم آن سروكار دارم، اما در پرتو آموزههاي اخلاقي و انساني «سايه» و امثال كمياب او كه سرمايههاي بيبديل اين آب و خاكند، به دنياهايي بزرگتر از حرفهام راه پيدا كردهام و براي همين داغدار مرگ اويم، در حالي كه هنوز نتوانستهام از عزاي استادم دكتر منوچهر دوايي - سرمشق انسان زيستن- به درآيم. اندوهم را از زبان خود سايه ميگويم:
درون سينهام دردي است خونبار
كه همچون گريه ميگيرد گلويم
غمي آشفته، دردي گريهآلود
نميدانم چه ميخواهم بگويم
آنكولوژيست (سرطانشناس)