سوگواره افغانستان در يكسالگي طالبان
به جز تاريكي چيزي نميبينيم
عبدالمحمد طاهري
يكسال از حاكميت گروه طالبان پس از فرار اشرف غني از افغانستان ميگذرد. اينكه چرا اين اتفاق افتاد، به صورت خلاصه به دليل اشتباهي بود كه امريكاييها انجام دادند، چرا كه رسيدن توافق با جماعتي با اين مشخصات و مختصات، چنين عواقبي نيز در پي داشت.
امروز در يكسالگي حكومت طالبان، استبداد را به تمام معنا در ۳۱ ولايت افغانستان ميبينيم و اتفاقهاي بسيار بسيار ناگواري كه به دليل فقدان صاحبان قلم و رسانه، جامعه جهاني از آن بياطلاع است. آنچه مسلم است مشكلات عديدهاي است كه مردم را گرفتار كردهاند؛ از فقر و تهيدستي و تنگدستي گرفته تا تحكم با شيوههاي بسيار خطرناك براي اداره امور جامعه كه اين مساله منجر به نارضايتي گسترده مردم از وضعيت جامعه افغانستان شده است. جمعيتي از مردم افغانستان كه در طبقه ريشسفيدان در مناطق مختلف افغانستان حضور دارند با انديشههاي طالبان از گذشته قرابت داشتهاند و هنوز هم در جامعه حضور دارند، اما قطعا براي نسل جواني كه اكثريت قريب به اتفاق جامعه افغانستان را تشكيل ميدهد و همچنين جامعه تكنوكراتها اين وضعيت غير قابل تحمل است.
از سوي ديگر به هر شكل وضعيت كنوني جامعه افغانستان مشكلاتي را براي منطقه ايجاد كرده است. مهمترين معضل براي منطقه ناامني است. كشورهاي منطقه هنوز نميدانند با چه كسي بايد صحبت و با چه طرفي مذاكره كنند. علاوه بر اين سيل عظيم مهاجراني كه وارد كشورهاي منطقه شدهاند، بار عمده اين پناهجويان بر دوش جمهوري اسلامي ايران و پاكستان بود. در شرايطي كه جامعه جهاني درگير مشكلات اقتصادي است كه ايران هم از اين امر مستثني نيست، ورود اين پناهجويان به ايران هم در كنار ايجاد ناامني، مشكلات اقتصادي را هم به همراه داشته است. بايد اشاره كنم كه وقتي پناهجويان از مرزهاي مختلف به صورت غيرقانوني، بيضابطه، بدون ثبت و احراز هويت و شناسايي وارد كشور ميشوند، خواه نا خواه در ميان خيل عظيمي از پناهجويان، عناصر عامل ناامني را هم وارد كشور مقصد ميكنند.
از ديگر سو ميبينيم كه امروز همچنان گروه داعش خراسان در جامعه افغانستان فعال است. در ميان طالبان هم افتراق و جدايي است و مبارزه دايمي درون اين گروه وجود دارد كه يك گروه بتواند گروه رقيب را مهار كند و بتواند خود تسلط كامل را بر حكومت به دست بياورد.
از سوي ديگر جامعه جهاني هنوز نتوانسته است براي به رسميت شناختن گروه طالبان به يك اجماع برسد. همه اين مسائل را وقتي كنار هم ميگذاريم، ميبينيم كه به هر انگيزه و دليلي كه اين اتفاقات يك سال پيش در افغانستان رخ داد، نهايتا نتيجه خشنودكنندهاي براي منطقه در پي نداشت.
نكته مهم اينكه مبارزههايي كه از چهار دهه قبل براي مقابله با بيگانگان در افغانستان از مبارزه با اشغال شوروي آغاز شد و به مبارزه با دوره اول حكومت طالبان در نيمه دوم دهه ۱۹۹۰ تا امروز در مبارزه با حكومت جديد طالبان ادامه يافته است، كماكان همان جبهه شمالي كه قبلا احمد شاه مسعود آن را اداره ميكرد، همچنان در پنجشير و اندراب ادامه دارد و حلقههاي جديد و گروههاي جديد در شمال و شمال شرق افغانستان متشكل شده و به آن پيوستهاند. علاوه بر اينها داعش، القاعده و طالبان بريده از گروه حاكم در حال مبارزه با حاكميت طالبان هستند. مبارزان مردمي عليه طالبان معتقدند حاكميت طالبان جز بدبختي و تنگدستي و ناامني، چيز ديگري براي مردم افغانستان در پي نخواهد داشت. مبارزه گروه باقيمانده از ائتلاف شمال به دنبال براندازي جريان حاكم هستند، هرچند گهگاهي هم صحبت از مذاكره ميشود، اما قرابتي ميان معارضان و طالبان وجود ندارد كه بتوانند از طريق مذاكره و گفتوگو مشكلات جامعه افغانستان را حلوفصل كنند.
همچنين در اين رهگذر همچنان شاهد هستيم كه اشرف غني در يكسالگي حكومت طالبان، همچنان بر اين باور است كه كماكان رييسجمهوري قانوني افغانستان است، هر چند كه اين مساله معادلهاي را تغيير نخواهد داد، اما گروههاي تكنوكرات خارج شده از جامعه افغانستان هم گروههايي را تشكيل دادهاند و به دنبال تشكيلات جديدي براي جامعه افغانستان هستند كه هر چند تشتت و تفرق بسياري ميان آنها وجود دارد، اما نهايتا خواهان نجات مردم افغانستان هستند. با اين حال من چندان اميدي به عملكرد اين گروهها ندارم، چرا كه در زماني حكمرانيشان در افغانستان عملكرد چندان خوبي براي كشور نداشتند.
در يكسالگي حكومت طالبان در كنار معضلات بسيار متعدد و متنوعي كه در جامعه افغانستان شكل گرفته است، از مشكلات سياسي، اقتصادي و فرهنگي كه آخري از بزرگترين مشكلاتي است كه ما در يكسالگي دولت طالبان مشاهده ميكنيم. به ضرس قاطع ميتوان گفت وضعيتي كه بر طبقه زنان افغانستان حاكم است، حتي به مراتب از دوره گذشته حكومت طالبان بدتر است، به اين دليل كه جامعه زنان افغانستان در دو دهه گذشته به چنان رشد و آگاهي رسيده است كه ديگر تاب و تحمل چنين انديشههايي كه معلوم نيست از كجا شكل گرفته است، ندارند. به همين دليل طالبان هم به دنبال سركوب شديد زنان افغانستان هستند، بزرگترين سركوب اين است كه نه مدرسه و دانشگاه را به زنان افغان روا ميدارند و نه حاضر هستند به حداقل آزاديهاي اجتماعي زنان تن بدهند.
از هر زاويهاي كه بخواهيم به اين يكسالگي طالبان نگاه كنيم، متاسفانه به جز تاريكي چيزي را نميبينيم. البته من به عنوان كسي كه علوم تربيتي خوانده است، پديدهها را در افغانستان مشاهده ميكنم و با ديد سياسي به پديدههاي افغانستان نميكنم. چرا كه از ديد سياسي ممكن است چيزهاي ديگري در يكسالگي حكومت طالبان ديد. اما اگر بخواهم از ديدگاه انساني به قضيه نگاه كنم، نميتوانم انباشتي از خدمات را پيدا كنم كه گروه طالبان براي مردم افغانستان به ارمغان آورده باشد. به عبارت ديگر اساسا برنامهاي وجود ندارد كه بتوانند در چارچوب آن برنامه كار و حكومت را مديريت كنند. طالبان هر از گاهي با برخي كشورها ارتباط ميگيرد تا بتوانند برخي از مشكلات اقتصاديشان را حل كنند. مشكل آنها با امريكا هم حل نشده باقي مانده است و به ويژه بعد از ماجراي ترور ايمن الظواهري ديگر قضيه پولهاي بلوكهشده افغانستان هم وضعيت پيچيدهتري پيدا كرد و تصور ميكنم كه حالا حالاها راهي براي باز كردن اين گره پيدا نخواهد شد.
امريكاييهايي كه خودشان مقصر جدي در وضعيت كنوني افغانستان هستند. درست است كه امريكاييها به دلايل مختلف، از جمله مشكلات مالي كه داشتند، قصد داشتند به هر شكلي افغانستان را ترك كنند، اما اين شكل از ترك كردن معضلات و مشكلاتي را براي مردم افغانستان پديد آورد.
در هر صورت اگر گروه طالبان نتواند يك اجماع جهاني براي شناسايي حكومت خود ايجاد كند و دوم اينكه نتواند مشكلات اقتصادي مردم را حلوفصل كند و سوم اينكه نتواند براي بازگشايي مدارس و دانشگاه روي جامعه زنان حساب باز كنند و حداقل آزاديهاي اجتماعي را براي آنها تامين كنند، نهايتا آينده تاريكي در انتظار حاكميت اين گروه خواهد بود، به ويژه كه اشاره كردم گروههاي معارض متعددي در افغانستان هستند كه از هرگونه نقطه ضعف حاكميت طالبان براي ضربه زدن به آن استفاده خواهند كرد.
اگر دقيقتر به وضعيت مردم افغانستان نگاه كنيم، در يك كلام ميتوان گفت كه فقر و تنگدستي بيداد ميكند و سوءتغذيه در كشور فراگير شده است. زماني كه حكومت اول حامد كرزاي در افغانستان بود، من شخصا در دوران ماموريتم سوءتغذيه را در جامعه حقوقبگيران از نزديك مشاهده ميكردم، ولي الان وضعيت به مراتب بدتر است و سوءتغذيه و عدم امنيت غذايي بيداد ميكند. بسياري از مردم بر اساس قرائن و شواهد، حتي دسترسي به نان خالي هم ندارند.
در شرايطي كه جامعه افغانستان كه مرز مشترك طولاني با ايران دارد، دچار اين معضلات است، سياست خارجي فعال لازم است تا از ناامني مرزها از يك طرف كه چه خواسته و چه ناخواسته از طرف طالبان ايجاد شده است و از طرف ديگر مسائلي مانند ناديده گرفتن حقابه، سيل پناهجويان و خطرات ديگر در امان بمانيم. جامعهاي كه به دليل فقدان خبرنگاران و رسانهها از بطن آن بيخبر هستيم، به صورت بالقوه ميتواند خطرات بزرگي براي ما در پي داشته باشد. بايد با بخشهاي مختلف حكمراني جامعه افغانستان يك سياست خارجي فعال در پيش گرفته شود و اگر نظارت دقيق صورت نگيرد از طرف ما ميتواند معضلات ما را بيشتر كند.
بزرگترين معضلي كه ميتواند اين همه بينظمي و ناايمني براي ما ايجاد شود، تبعات ناشي از ناامني در جامعه افغانستان است كه مجموعا بستهاي شامل دهها مشكل اضافه را براي ما در آينده ايجاد كند. به هر حال كشوري به عظمت جمهوري اسلامي ايران، بدخواهان زيادي در جهان دارد و اين بدخواهان علاقهمند هستند كه مشكلات را در جامعه ما ببينند و به مشكلات دامن بزنند و جامعه فعلي افغانستان ميتواند زمينهساز برخي مشكلات در مرزهاي ما باشد كه ميتواند با تدابيري اين مساله را كنترل كرد.
اميدوارم حاكميت فعلي افغانستان براي نجات مردم افغانستان از وضعيت كنوني گامهاي جديتري بردارند و اگر نتوانند اجماع جهاني را به سمت اين جلب كنند كه اين حاكميت در حال خدمت به مردم است، آنگاه چشمانداز روشني را در افغانستان نخواهيم ديد. به اميد اينكه مردم مظلوم افغانستان هرچه سريعتر بتوانند از وضعيتي كه در آن گرفتار شدهاند نجات پيدا كنند.
هيچ چيز تصادفي نبود
شايد پس از گذشت چند سال جهان به اين نتيجه برسد كه برنده نهايي تجديد حيات و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان كسي نبود جز ايالات متحده امريكا
نويد عليپور
يك سال پيش، خروج ناگهاني ايالات متحده از افغانستان همراه با متحدين خود پس از 20 سال كه با صدور فرمان ترامپ در فوريه 2021 آغاز شد و در پايان آگوست همان سال خاتمه يافت، سوالات بسياري را در اذهان عمومي به وجود آورد، اما شايد محتملترين پاسخ بر اين پرسش مهم، بيش از نسبت دادن مساله شكست هژموني و افول امريكا، به ريشههاي جنگ سرد ميان امريكا و چين با تغيير محور ژئواستراتژيك ايالات متحده از خاورميانه به شرق آسيا مربوط ميشود.
از اواخر آگوست كه امريكا رسما نيروهاي نظامي خود را از افغانستان خارج كرد، انتظار نميرفت كه طالبان با اين سرعت بتواند بر افغانستان مسلط شود؛ بنابراين بيش از آنكه رقباي راهبردي ايالات متحده از اين واقعه شگفتزده شوند، متحدين امريكا به ويژه همپيمانان اروپايي اين كشور در ناتو بودند كه از اين تصميم زودهنگام بهتزده شدند، چراكه سرعت بالاي خروج نيروهاي امريكايي از افغانستان، سقوط دولت شبهليبرال و تركيبي اشرف غني و عبدالله عبدالله در اين كشور، فرار غيرمنتظره اشرف غني و خروج طالبان از غارهايي كه 2 دهه در آنجا پنهان بودند، همزمان با هم به وقوع پيوست و چنان خلأ قدرتي را به وجود آورد كه حتي ارتش سيصد هزار نفري آموزشديده و مجهز به سلاحهاي نسبتا پيشرفته امريكايي نتوانستند در مقابل تهاجم طالبان هيچ واكنشي از خود نشان دهد.
ارتشي كه تجربه يك روز ايجاد نظم و امنيت در خاك افغانستان را نداشت به سرعت فرو پاشيد و به همان سرعت، ولايت پس از ولايت به دست طالبان افتاد. البته بايد به اين نكته توجه كرد كه عمده اعضاي ارتش افغانستان از قوم پشتون بودند و در تضاد فرهنگي با تفكرات طالبان قرار نداشتند.
نكته قابل تأمل اينكه طالبان در قدم اول بر مرزها و محيط پيراموني افغانستان مسلط شد و محيط افغانستان را محاصره كرد، سپس سراغ ولايتها و شهرهاي داخلي رفت، هرات را اشغال كرد و بدون درگيري پس از چند روز محاصره كابل، بر پايتخت افغانستان مسلط شد.
گويا سرنوشت افغانستان در مذاكرات دوحه رقم خورده و اكنون زمان عمل به توافقات پشت پرده رسيده بود. اما سوال اينجاست كه چرا ايالات متحده در يك پروسه زماني مشخص از افغانستان خارج نشد و دولت اين كشور ظرف چند هفته فروپاشيد؟ بيش از آنكه خروج امريكا از افغانستان را به عنوان فرار و خروج غيرمسوولانه ببينيم بايد تلاش كنيم بدانيم در پس سياستها و استراتژي ايالات متحده در قبال افغانستان چه راهبردهايي وجود دارد و هدف بلندمدت اين كشور از خروج ناگهاني خود از افغانستان چه بود؟
«رابرت كاپلان» تحليلگر معروف امريكايي يك دهه قبل يعني در سال ۲۰۱۲ در روزنامه والاستريت ژورنال نوشت: «براي درك مناقشات و رقابتهاي امروز جهان، اقتصاد و تكنولوژي را فراموش كنيد و به جاي آن، نگاهِ دقيقي به نقشه جغرافيايي جهان بيندازيد.»
افغانستان يك كشور محصور در خشكي است كه از لحاظ موقعيت جغرافيايي آسياي شرقي را به آسياي مركزي و جنوبي و همچنين جنوب غرب آسيا متصل ميكند و توسط 6 كشور ايران، پاكستان، چين، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان محاصره شده و از دسترسي به آبهاي بينالمللي و متعاقب آن از مزيت كشتيراني در آبهاي آزاد محروم است. اين مساله هزينه بالايي بر اقتصاد اين كشور تحميل ميكند و موجب وابستگي به همسايگان و انزواي آن در سطح بينالملل شده است.
با اين حال افغانستان از معادن و منابع زيرزميني بسياري برخوردار است. منابع غني سنگ مس، آهن، گوگرد، نقره، ليتيوم، تيتانيوم، آلومينيوم، سنگ نمك و ديگر عناصر كمياب در اين كشور به وفور يافت ميشوند. اين كشور يكي از بزرگترين ذخاير ليتيوم جهان را دراختيار دارد؛ مادهاي كه در صنعت ذخيرهسازي انرژي و صنايع الكترونيكي از اهميت بينظيري برخوردار است، به گونهاي كه ميگويند قرن بيست و يكم، قرن ليتيوم است.»
در سالهاي اخير حضور چين و شركتهاي چيني در افغانستان پررنگ شده است. اين در حالي است كه ايالات متحده و متحدانش مسوول برقراري ثبات در افغانستان بودهاند. ثبات و امنيت را ايالات متحده در افغانستان تامين ميكرد، اما رقيب آنها يعني چين از مزيتها و منابع افغانستان بهره ميبرد؛ مهمتر از همه اينها ظرفيت افغانستان و شرايط افغانستان براي گسترش بنيادگرايي و فعاليتهاي تروريستي در خاك همسايگان است. به بيان ديگر افغانستان محل تجمع نيروهاي تروريستي بنيادگرايي ميشود كه تا قبل از آن در مناطق سوريه و عراق گردهم آمده بودند، بنابراين به نظر ميرسد امريكا در نظر دارد سياست «آشوب هدايت شده» در افغانستان را پياده كند.
پيام روشني كه با خروج ايالات متحده به چين مخابره شد، اين بود كه از اين پس چين بايد تلاش كند در فضاهايي كه در آنجا قصد حضور و فعاليت اقتصادي دارد بايد براي برقراري ثبات و امنيت آن منطقه هزينه كند.
مورد ديگر اينكه ايالات متحده ميخواهد از عنصر راديكال جهادي القاعده و داعش كه در حال ادغام دوباره و رهبري واحدي هستند بهره گيرد و چين، روسيه و ايران را تحت فشار جهاديها نگه دارد تا رفتار آنها را به سود خود اصلاح كند. اينكه هواپيماي نظامي امريكا «ملا برادر» را با اسكورت از قطر به كابل ميآورد را نبايد سادهانگارانه دانست، اين موضوع ميتواند بخشي از معامله اعلام نشده دوحه باشد. بنابراين تمركز نيروهاي بنيادگرا و افراطي در مرزهاي امنيتي روسيه در آسياي مركزي، باريكه دالان واخان در مرز چين و مرزهاي شرقي ايران امري تصادفي نيست.
با بررسي رفتار ايالات متحده در يك سال گذشته و همچنين اتفاقاتي كه در افغانستان در حال وقوع است ميتوان به الگوي رفتاري ايالات متحده و همچنين زمينهها و ريشههاي ژئوپليتيكي اقدام اين كشور در خروج از افغانستان پي برد.
مهمترين هدف امريكا درگير كردن بيشتر چين در مسائل منطقهاي خود است به گونهاي كه در چالشهاي منطقهاي خود سرگرم شود و نتواند هژموني ايالات متحده را در سطح جهاني به چالش كشد. چين با بيشتر همسايگان و كشورهاي اطراف خود داراي چالشها و ادعاهايي مبني بر مالكيت قلمروهاي سرزميني مورد مناقشه است. بهطوري كه كمتر كشور همسايه با چين را ميتوان يافت كه داراي مناقشه و اختلافات سرزميني با چين نباشد. در درياي ژاپن، چين بر سر قلمروهاي دريايي خود با ژاپن درگير مناقشات ديپلماتيك زيادي است. در درياي زرد با كرهجنوبي، در درياي جنوبي چين با تايوان، ويتنام، مالزي و فيليپين بر سر قلمرو دريايي و محدوده كنترل هوايي دچار مناقشات زيادي است. نمونه واضح كه در حال حاضر در سطح جهاني قابل مشاهده است به مساله تايوان باز ميگردد.
اختلافات سرزميني چين با هند بر سر تبت و همسايگي افغانستان و چين از طريق دالان واخان با منطقه سينكيانگ چين كه اكثريت مسلمان دارد و چندين بار در تلاش براي خودمختاري با چين جنگيده است، ميتواند ثبات در آن منطقه را براي چين چالشسازي كند.
منطقه سينكيانگ با 8 كشور روسيه، مغولستان، قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان، افغانستان، پاكستان و هند هممرز است. گروههاي القاعده در مناطق پاكستان و بعضا تاجيكستان مستقر هستند و در تلاش هستند تا با مسلمانان اويغور سينكيانگ ارتباط برقرار كنند. براي چين سينكيانك آنقدر از لحاظ استراتژيكي مهم است كه اجازه نميدهد هيچ جنبش استقلالطلبانهاي در آنجا شكل بگيرد. چين نيز دست روي دست نگذاشته و براي جلوگيري از افراطگرايي و كنترل منطقه و از بين بردن تهديدهاي بالقوه در آينده بسياري از جمعيت غير بومي را تحت عنوان «قوم هان» در مناطق مختلف سينكيانگ مستقر كرده و در مجامع بينالمللي، متهم به سياست دستكاري جمعيتي شده است؛ براي مثال در شهر «شيهزي» در نزديكي ايالت اورومچي (مركز سينكيانگ) از جمعيت 650 هزار نفري، حدود 620 هزار نفر از قوم هان مستقر كرده است.
سرنوشت آينده ساختار و الگوي قدرت را اينگونه رقابتها رقم خواهند زد؛ شركتهاي چيني در حال گسترش در تمام جهان هستند، متعاقب اين مساله ارتش چين نيز به آرامي به دنبال آنها خواهد آمد. امريكا از طريق باز كردن فضا براي جريان جهادي، ميخواهد ابرپروژه چين «يك كمربند-يك جاده» را در جغرافياي زيست پشتون و بلوچ در افغانستان و پاكستان خنثي كند؛ جغرافيايي كه از باريكه دالان واخان تا مرز كشمير در شمال شرق و در تداوم آن تا بندر گوادر جايي كه قرار است پايانه سرمايهگذاري 65 ميليارد دلاري چين باشد و از مسير جغرافياي زيست بلوچ-پشتون عبور و از قره قروم بندر گوارد را به كاشغر در ايالت غربي سينكيانگ چين وصل كند.
انتخاب اين جغرافيا تصادفي نيست و در اين جغرافيا كريدور اقتصادي چين-پاكستان «سي پك» و در تداوم آن موافقتنامه 25 ساله ايران و چين قرار دارد. مبدا و مقصد هر دو بخش مياني و جنوبي پروژه «يك كمربند-يك جاده» كه قرار است چين را به قدرت اول هژموني جهاني تبديل كند و امريكا را از نردبان قدرت جهاني به زير بكشد در همين جغرافيا قرار دارند.
همچنين با درنظر گرفتن مرز طولاني ميان ايران و افغانستان و همچنين مشتركات جغرافيايي، تاريخي، زباني و مذهبي ميان دو كشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملي و امنيت ملي ايران تاثير بسياري خواهد گذاشت. بدون شك درگير كردن ايران در مرزهاي خود و دور كردن تمركز ايران از مسائل منطقهاي به نفع ايالات متحده خواهد بود.
بنابراين ايران لازم ميبيند با ملاحظه و دورانديشي بالايي نسبت به تحولات افغانستان رفتار كند تا با گذر زمان بتواند الگوي شخصيتيابي رفتاري خود را نسبت و طالبان و هيات حاكمه در افغانستان شكل دهد. ايران در يك وضعيت تعادلي با طالبان در افغانستان قرار گرفته است و گويا منتظر وقايع سياسي آينده در افغانستان است.
گزينه محتملتر ديگر معامله بر سر افغانستان و كل منطقه غرب آسيا تا قفقاز شمالي، كريمه اوكراين، سوريه، عراق و لبنان است كه روسها براي كوتاه كردن دست ناتو از اوكراين و كريمه بيميل به معامله بزرگتر از افغانستان با امريكا و ناتو نيستند و افغانستان تحت سيطره طالبان، مركز ثقل معادلات بعدي است؛ طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزيع متعادلتر قدرت ندهد و بر سر احياي حكومت انحصارگر خود با نگاه ويژهاش به مقوله دين و اجراي احكام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلكه كل منطقه را در معرض بيثباتي قرار خواهد داد.
موردي كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است به پيمان شانگهاي باز ميگردد، به نظر ميرسد ايالات متحده قصد دارد پيمان شانگهاي را به سرنوشت پيمان ورشو دچار كند. به گونهاي كه پيمان شانگهاي كه قصد دارد يك معاهده چندجانبه بينالمللي با محوريت شرق باشد و در محور آسيا پاسيفيك فعاليت داشته باشد به جاي گسترش حوزه نفوذ منطقهاي به فرامنطقهاي درگير چالش منطقهاي با همسايگان خود باشد. با توجه به نقشه منطقه و موقعيت افغانستان نسبت به كشورهاي عضو شانگهاي به خوبي ميتوان ملاحظه كرد كه افغانستان در ميان كشورهاي عضو اين پيمان قرار گرفته و شايد تصادفي نباشد كه از ميان 6 كشور همسايه افغانستان تمامي آنها عضور پيمان سازمان همكاري شانگهاي هستند.
اما آنچه كه پس از گذشت حدود يك سال از خروج ايالات متحده از افغانستان ميتوان ملاحظه كرد اين است كه اقدام اين كشور و متحدانش به خروج از افغانستان كاملا براساس محاسبات و ملاحظات ژئواستراتژيك و ژئوپليتيك مبتني بر اهداف استراتژيك بلندمدت بوده است. با توجه به موارد بالا ميتوان نتيجه گرفت كه ايالات متحده در بهترين زمان ممكن همزمان با افزايش قدرت محورهاي رقيب خود و افزايش ائتلافهاي منطقهاي در شرق، از افغانستان خارج شد و شايد پس از گذشت چند سال جهان به اين نتيجه برسد كه برنده نهايي تجديد حيات و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان كسي نبود جز ايالات متحده امريكا.
پژوهشگر جغرافياي سياسي و ژئوپليتيك
طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزيع متعادلتر قدرت ندهد و بر سر احياي حكومت انحصارگر خود با نگاه ويژهاش به مقوله دين و اجراي احكام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلكه كل منطقه را در معرض بيثباتي قرار خواهد داد.
با در نظر گرفتن مرز طولاني ميان ايران و افغانستان و همچنين مشتركات جغرافيايي، تاريخي، زباني و مذهبي ميان دو كشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملي و امنيت ملي ايران تاثير بسياري خواهد گذاشت. بدون شك درگير كردن ايران در مرزهاي خود و دور كردن تمركز ايران از مسائل منطقهاي به نفع ايالات متحده خواهد بود.