نخستوزيري شهيد رجايي به روايت سيد محمد اصغري
يكپارچه اخلاص بود
اميرحسين جعفري
در ميان چهرههاي سياسي در ايران معاصر، شهيد محمدعلي رجايي، دومين رييسجمهور ايران به لحاظ اخلاقي، شخصيتي نادر و قابلتوجه است. درباره دوران كوتاه نخستوزير او، وزرايش صحبتهاي شنيدني و قابل توجهي از او دارند. يكي از ايشان سيد محمد اصغري، وزير دادگستري دولت شهيد رجايي، دولت شهيد باهنر، مرحوم مهدوي كني و مهندس موسوي است كه ضمن دارا بودن سمتهاي مهم شاهد رفتارهاي سياسي مسوولان مختلفي در ادوار گوناگون بودهاند. در ادامه با ايشان درباره دوران نخستوزيري شهيد رجايي و تضادهاي بنيصدر با وزيران پيشنهادي شهيد رجايي گفتوگو كرديم كه مشروح آن را ميخوانيم.
آشنايي شما با شهيد رجايي و شهيد باهنر از چه زمان و به چه صورت آغاز شد؟
ما در دانشكده حقوق دانشگاه تهران اسم شهيد رجايي را شنيده بوديم و از مقاومت و صبوري ايشان سخن بسيار بود اما ايشان را نديده بوديم. مرحوم هاشميرفسنجاني هم ميگفت قبل از انقلاب وقتي شهيد رجايي و شهيد عراقي دستگير ميشدند ما نگراني نداشتيم. بعد از انقلاب شهيد بهشتي از من خواست كه با ايشان همكاري كنم كه جز اطاعت راهي نداشتم و به شهيد بهشتي گفتم تجربه من كم است اما گفتند بايد با شهيد رجايي كار كنيد در نتيجه من يك روز با مرحوم صابري فومني (گل آقا) صحبت كردم و بعد گفتند معرفي شهيد بهشتي محترم است و بعد خدمت شهيد رجايي رسيديم كه خيلي محبت كردند و از ارادت خاصشان به شهيد بهشتي گفتند و در نهايت از سوي ايشان به مجلس معرفي شدم. من در زمان شهيد رجايي، شهيد باهنر، مرحوم مهدوي كني و مهندس موسوي در ادوار مختلف به مجلس معرفي شدم.
در دعواهاي ميان بنيصدر و رجايي تا چه حد اين دو فرد و تا چه حد جريانهاي پيراموني مقصر بودند؟
اختلاف بنيصدر و آقاي رجايي اختلاف مبنايي بود براي اينكه تفكر بنيصدر يك تفكر ديگر و صرف حقوقي و سياسي محض بود اما شهيد رجايي يك آدم باتجربه و مردمشناس و روشنفكر بود و بين مردم خيلي زندگي كرده بود و تجربيات زندان و مبارزه را داشت در عين حال انسان آگاهي بود. من از نزديك با خانواده بنيصدر آشنا بودم و روحيات او را ميشناختم كه شخصيتي در تضاد با رجايي داشت. آقاي رجايي نسبت به مسائل ايدئولوژيك خيلي حساس بود و يكبار به من گفت يكي از روزهايي كه زير شكنجه بودم روزه گرفتم و خدا را شكر ميكردم كه ميتوانم زير شكنجه با روزه مقاومت كنم يعني آقاي رجايي خيلي ايدئولوژيك بود. آقاي بنيصدر آدم باسوادي بود اما مردمشناسي نداشت و در باور به مسائل ايدئولوژيك و مذهبي و انقلابي نيز مثل شهيد رجايي نبود و اين اختلافات مبنايي با اين دو فرد جلو آمد اختلافاتي كه به سادگي نيز حلشدني نبود. بنيصدر خيلي صريح و رك و بددهن بود و در حد توهين و تحقير نسبت به آقاي رجايي اقدام ميكرد و بهشدت مخالف ايشان بود و در عين حال يك نوع خودشيفتگي داشت و بارها ميگفت من در عرصههاي مختلف اجتهاد دارم اما مردم را نميشناخت و مسائل ايدئولوژيك را نيز چندان بلد نبود با اينكه پدر ايشان از علماي همدان بود.
من تعجب ميكردم آدمي كه بايد با روحيات امام آشنا باشد اما با روحيات و نظرات امام نيز آشنا نبود و در زمان حضور امام هم اقدام به توهين به رجايي ميكرد اما شهيد رجايي مانند او پاسخ نميداد خاطرم هست يك بار شهيد رجايي در زماني كه بنيصدر به ايشان توهين كرده بود در مجلس گفت من رجايي فرزند ملت، مقلد امام و برادر رييسجمهور هستم. شهيد رجايي خيلي متواضع بود. خاطرم هست براي راي اعتماد كه به مجلس ميرفتيم يك كتاب در دست من بود كه براي معرفي به مجلس ميبردم اين كتاب را در دست من كه ديد گفت اين كتاب را كنار بگذارم يعني اين كار را خودنمايي حساب ميكرد كه من كتابم را براي معرفي خود به مجلس ببرم. شهيد رجايي چنين روحيهاي داشت كه مسلما شخصي با چنين روحيهاي نميتوانست با بنيصدر كار كند. فضاي اوايل انقلاب هم آشفته بود و جريانهاي مختلف در اين بين موثر بودند به هر حال اگر شهيد رجايي هم يك جا نرمش نشان ميداد جو نميپذيرفت و به ايشان ايراد ميگرفتند.
شنيده ميشود در انتخاب وزرا ميان بنيصدر و رجايي اختلافات جدي بروز پيدا كرد، آيا شما نيز در جريان اين اختلافات بوديد و ملاقاتي با بنيصدر داشتهايد؟ مشخصا نظر بنيصدر در مورد وزارت شما چه بود؟
بنده زماني برخورد داشتم كه 3ماه از معرفي من گذشت و ايشان وزارت من و مهندس موسوي و يكي ديگر از وزرا براي دولت نميپذيرفت. البته بنيصدر با من مشكلي نداشت اما چون شهيد بهشتي ما را معرفي كرده بود مشكل داشت. آن موقع هم نسبت به وزارت دادگستري حساس بود البته وزير دادگستري نسبت به شوراي عالي قضايي كسي نبود اما چون وزير دادگستري در دولت يك راي داشت و با مجلس ارتباط بالايي داشت و تنها وزيري بود كه در قانون اساسي نقش قابل توجهي داشت و مشاور حقوقي هيات دولت بود بنيصدر حساس بود، به هر صورت چندين ماه با من مقاومت نكرد البته اصل مشكل با مهندس ميرحسين موسوي بود كه بنيصدر با او اختلاف شديدي داشت اما ما دو نفر ديگر هم در آن جريان چندين ماه معطل شديم، مجاهدين خلق (منافقين) هم تاثير داشتند و به بنيصدر ميگفتند اصغري با شما مخالف است كه يك روز بنيصدر ما را احضار كرد پدر من هم آن موقع تهران بود و باهم به دفتر او رفتيم كه خيلي صحبت شد و ميگفت اگر به دولت وارد شدي مراقب باش! با توجه به آشناييهايي كه پدر هم با خانواده ايشان داشت پذيرفت اما خاطرم نميرود كه بنيصدر بعدا از پدرم گله كرده بود كه فكر نميكردم پسر شما چنين تفكراتي داشته باشد.
در دورهاي كه شما وزير دادگستري بوديد كشور درگير حوادث و زد و خوردهاي بسياري بود؛ اين زد و خوردها بروز و ظهورشان براي شما به عنوان وزير چگونه بود و چه بحث و گفتوگوهايي با شهيد رجايي درباره مشكلات جاري كشور داشتيد؟
من ذرهاي در اين دريا بودم و نقش خاصي نداشتم اما براي ما هم شرايط تنش سنگين بود چون گاهي تنش به قدري زياد ميشد كه در آن اوايل انقلاب كه جنگهاي داخلي از گنبد تا كردستان و ترورها و حركتهاي مسلحانه و.. شكل گرفته بود شرايط را سختتر كرده بود. من آن زمان شب و روز در حد خودم نگران بودم اما امام آنقدر كاريزما و قدرت داشت كه هر بحراني در كشور پيش ميآمد با حضور ايشان حل ميشد. خاطرم هست يك روز با دكتر نمازي (وزير اقتصاد) كه يكي از محبوبترين وزراي دولت بود خدمت شهيد رجايي رسيديم و چون دكتر نمازي حافظ قرآن بود خيلي مورد توجه شهيد رجايي بود.
در آن جلسه ما از نگرانيهاي خود بابت شرايط كشور گفتيم كه شهيد رجايي خنديد و گفت فكر كرديد فقط شما نگران هستيد؟ نه تنها من بيشتر از شما نگران هستم بلكه حضرت امام هم دستور داده است تا جايي كه ممكن است با رييسجمهور همراهي كنم ايشان بالاخره برادر ماست. منتها در آن شرايط بحراني بنيصدر بهشدت با تكبر برخورد ميكرد پدر او هم همينطور بود. هيچوقت يادم نميرود اختلافاتي كه آيتالله بنيصدر با آخوند همداني داشت چگونه گذشت.
اين تكبر نيز در ديد مردم فرد را كوچك ميكند و مردم از متكبرين خوششان نميآيد. بنيصدر همواره فقط تكرار ميكرد كه من 11ميليون راي آوردم كه اتكا و تكرار اين حرف توهين به امام هم بود البته من نميگويم بنيصدر بيسواد بود اما شناخت لازم نسبت به فضاي ايران را نداشت.
مشخصا در آن دوره درگير چه پروندههايي بوديد؟
آن دوره عمده پروندهها روي دستگيري افراد و مصادره و زد و خوردهاي مسلحانه و جنگهاي داخلي در گوشه و كنار كشور بود كه پروندههاي زيادي تشكيل داده بود و وضعيت نگرانكنندهاي شكل گرفته بود.
آيا سفارشي نيز از سوي شهيد رجايي براي رسيدگي به پروندهها يا دخالت در كار قضايي به شما ميرسيد؟
من نديدم. من در مدت كمي كه با شهيد رجايي كار كردم هرگز نديدم ايشان راجع به كسي سفارشي كند و بسيار هم متنفر ميشد اگر از طريق غيرقانوني سفارشي ميشد. ايشان وجود دانا و عاقلي داشت و به قول امام عقلش از علمش بيشتر بود. شهيد رجايي براي ماديات دنيا نيز اصلا ارزش قايل نبود و جان و تربيت اين آدم عجيب بود و شايد ساعتها بايد در مورد تواضع اين فرد صحبت كنم. مثلا با دكتر منافي و ايشان به يك جايي رفته بوديم كه مردم هجوم آوردند و شعار دادند رجايي، رجايي حمايتت ميكنيم كه شهيد رجايي ماشين را نگه داشت و گفت چرا ميگوييد حمايتت ميكنيم؟ بگوييد رجايي، رجايي، هدايتت ميكنيم! كسي كه بگويد من زير شكنجه روزه بودم و خدا را شكر ميكردم مسلم است اين آدم نسبت به بيتالمال چه نظري دارد. مثلا در نامهها مينوشتيم جناب آقاي نخستوزير اما ميگفت اينها را در مورد من ننويسيد و فقط بنويسيد برادر رجايي! تمام رفتارهاي او براي ما درس بود.
ايشان رفتار خود را همواره ناشي از مكتب امام ميدانست و امام در ايشان تاثير بسياري داشت. زماني كه حزب جمهوري اسلامي منفجر شد با وجود علاقه شديدي كه به شهيد بهشتي داشت به آنجا آمد و غم عجيبي به صورت ايشان نشست اما بعد از آن با شهيد باهنر خدمت امام رفتند كه ديديم اين آدم ديگر آدم قبلي نيست و حرف امام اينقدر در او اثر كرده بود كه كاملا روحيات غم از او رفت.
ادامهدار شدن دولت او به نظر شما چه روندهايي را طي ميكرد؟ اگر رجايي نخستوزير بنيصدر مانده بود كشور در چه موقعيتي قرار ميگرفت؟
كسي كه از دنيا براي خودش چيزي نخواهد و دنبال رانت و سوءاستفاده نباشد و قبل از انقلاب سالها براي مردم تلاش كرده بود و زير شكنجه بود اين آدم با چنين صداقتي قطعا ميتوانست كشور را سالم اداره كند اگر يك كس خودخواهي وجود داشته باشد و ريا كند و پست را ميخواهد كه بالاي سر مردم قرار بگيرد معلوم است كه مردم نيز به او اعتقادي ندارند و با او همكاري نميكنند اما وقتي ما ميديديم او يكپارچه اخلاص است مسلما با او همكاري صددرصدي ميكرديم، منتها اگر نخستوزير بنيصدر باقي ميماند تنش بالا ميگرفت و مطمئنا كارها مختل ميشد الان هر كجا تنش و خودخواهي و رانت هست آنجا ديگر كارها مختل است. اما چرا توانست انقلاب به اين عظمت را پيش ببرد؟ چرا امام پدر انقلاب شد؟ چون مردم ديدند او بدون چشمداشت با قدرتهاي بزرگ مبارزه ميكند و تضعيف نشده است. اگر صداقت در فرد وجود داشته باشد كارها حل ميشود.
شما در دولتهاي بعدي نيز سمت وزير دادگستري را داشتيد؛ اختلاف ميان نخستوزيران و روساي دولت در مواجهه با وزارت شما چگونه بود؟ چه تفاوتي ميان رجايي با ديگر مسوولاني كه با آنها همكاري داشتيد، مييابيد؟
بين وزرا گاهي اختلافاتي پيش ميآمد. يادم ميآيد در هيات دولت با آقاي ميرمحمدصادقي وزير كار در مقابل آقاي مهدوي كني نسبت به مدارس غيرانتفاعي بحث داشتيم و من و آقاي ميرمحمدصادقي ميگفتيم اين كار بچههاي مردم را تقسيم ميكند و بهشدت مخالف بوديم و با آقاي مهدوي كني مشكل پيش ميآمد اما در مقابل شهيد رجايي هيچ مشكلي نداشتيم و همه وزرا به او احترام ميگذاشتند.
از آخرين ديدارتان با شهيد رجايي بفرماييد.
در آخرين ديدارمان كه ده روز قبل از انفجار 8شهريور بود من و دكتر منافي و دكتر نمازي را مامور كردند كه به كاخهاي شاه و وابستگانش برويم و اموال و اجناس را مرتب كنيم و گزارش دهيم و بسيار بسيار نسبت به ريال به ريال بيتالمال حساس بود حتي از نخستوزيري حقوق نميگرفت و از زماني كه مسووليت گرفت خانه و زندگياش هم تغيير نكرد اما وقتي شرايط امروزي را ميبينيم كه چقدر رانت و دزدي وجود دارد ناراحت ميشويم.
به عنوان وزير دادگستري آيا پرونده انفجار نخستوزيري را هم بررسي كرديد؟
در اين زمينه آقاي بهزاد نبوي و آقاي سلامتي ميتوانند پاسخ دهند. آقاي نبوي عزيز و آقاي رجايي بودند و اعتماد بالايي از سوي آقاي رجايي به ايشان وجود داشت. پرونده انفجار نخستوزيري و قرارداد الجزاير هم در مجلس مورد بررسي قرار گرفت. من در مجلس دوم آن را مطالعه كردم كه داستان مفصلي داشت و آقاي نبوي را به اشتباه متهم ميكردند و امام به دادشان رسيد. آقاي هاشمي هم به من گفت يك گزارش در اين باره بنويس كه يك گزارش هشتاد صفحهاي نوشتم كه فرصت بحث آن نيست.
بنيصدر خيلي صريح و رك و بددهن بود و در حد توهين و تحقير نسبت به آقاي رجايي اقدام ميكرد و بهشدت مخالف ايشان بود و در عين حال يك نوع خودشيفتگي داشت و بارها ميگفت من در عرصههاي مختلف اجتهاد دارم اما مردم را نميشناخت و مسائل ايدئولوژيك را نيز چندان بلد نبود با اينكه پدر ايشان از علماي همدان بود. من تعجب ميكردم آدمي كه بايد با روحيات امام آشنا باشد اما با روحيات و نظرات امام نيز آشنا نبود
آقاي نبوي عزيز و آقاي رجايي بودند و اعتماد بالايي از سوي آقاي رجايي به ايشان وجود داشت. پرونده انفجار نخستوزيري و قرارداد الجزاير هم در مجلس مورد بررسي قرار گرفت. من در مجلس دوم آن را مطالعه كردم كه داستان مفصلي داشت و آقاي نبوي را به اشتباه متهم ميكردند و امام به دادشان رسيد. آقاي هاشمي هم به من گفت يك گزارش در اين باره بنويس كه يك گزارش هشتاد صفحهاي نوشتم كه فرصت بحث آن نيست
كسي كه از دنيا براي خودش چيزي نخواهد و دنبال رانت و سوءاستفاده نباشد و قبل از انقلاب سالها براي مردم تلاش كرده بود و زير شكنجه بود اين آدم با چنين صداقتي قطعا ميتوانست كشور را سالم اداره كند اگر يك كس خودخواهي وجود داشته باشد و ريا كند و پست را ميخواهد كه بالاي سر مردم قرار بگيرد معلوم است كه مردم نيز به او اعتقادي ندارند و با او همكاري نميكنند اما وقتي ما ميديديم او يكپارچه اخلاص است مسلما با او همكاري صددرصدي ميكرديم.