فرزندان فقر
زهرا جنت
بيماري، محروميت و فقر، كلماتي هستند كه توصيف وضعيت هر انساني كه باشند دردناكند ولي وقتي تلخيشان دامنگير كودكان ميشود درد و اندوهي مضاعف را براي هر انسان دغدغهمندي به همراه خواهند داشت.
هر يك از ما در مواجهه با درد محروميتهاي مادي و معنوي كودكان اقشار مستمند جامعه، اين جمله را شنيدهايم يا حتي ممكن است خودمان به كار برده باشيم كه اين افراد فقير چرا بچهدار ميشوند يا چطور انسانها ميتوانند تا اين حد خودخواه باشند كه در شرايطي كه ميدانند توانايي اداره كودك خود را ندارند باز بچهدار ميشوند.
در نگاهي كوتاهمدت به مشكلات و سختيهاي زندگي و آسيبهايي كه فقر بر جسم و جان كودكان دارد و بار مالي و احساسي كه بر دوش ديگران و جامعه ميگذارد، ممكن است در ظاهر، اين جملات، درست به نظر برسند و اين صحت ظاهري گاهي تا آنجا معقول تشخيص داده شود كه عدهاي به خود اجازه ميدهند حكم صادر كنند كه اين افراد را بايد از طريق قانوني از بچهدار شدن منع كرد.
جدا از اينكه چنين بيرحمي حتي در كلام هم شايسته نيست و دور از انسانيت است كه چنين كلماتي را بر زبان برانيم، بياييد از سويي ديگر به قضيه نگاه كنيم و با نگاهي دقيقتر، اطرافمان و اطرافيانمان را رصد كنيم. ليستي از آدم خوبهاي زندگي تهيه كنيم. پزشك يا پزشكاني كه جانمان را نجات داده يا درد و اندوهي را از جسم و جان خودمان يا عزيزانمان زدودهاند. كارشناس يا مشاوري كه گره كور ماجرايي را با دانش و درايتش برايمان گشوده است. معلمي كه به خودمان يا فرزندانمان بهترين آموختهها را هديه كرده است. فروشنده بقالي دو كوچه آنورتر كه به خاطر روي هميشه خوشش، راهمان را كج ميكنيم تا ضمن خريد، براي لحظاتي خوش و بشي دلچسب داشته باشيم. پاكباني كه كوچهمان را هميشه تميز نگه ميدارد و در جواب خسته نباشيد ما، با زيباترين لبخند دنيا تشكر ميكند و لحظهمان را ميسازد. دوستي كه زندگي و تحمل بسياري از مشكلات را بدون او متصور نيستيم. فاميل سببي كه با ورودش، عطر خوش زندگي را به خاندانمان هديه كرده است. كارمند ادارهاي كه دلسوزانه كارمان را راه مياندازد. همسايهاي كه چنان فرزندان شايستهاي تربيت كرده كه هر بار مواجهه با آنها اين حس را ميدهد كه دنياي فردا با چنين كودكاني بسيار زيبا خواهد بود.
اين ليست ميتواند خيلي طولاني شود و اگر امكان كمي كنكاش در زندگي اين افراد بود قطعا متوجه ميشديم كه بسياري از آنها در خانوادههايي فقير پرورش يافتهاند و در كمال ناباوري كشف خواهيم كرد كه بعضي از آنها درگير فقري بسيار گسترده و شديد حتي در حد درماندگي از لقمه ناني بر سر سفره هر شبشان بزرگ شدهاند.
با آنكه نميتوان منكر تاثير فقر بر رشد نامناسب جسمي و روحي كودكان و تشديد درگيري آنها در بزهكاري آينده بود اما اينگونه هم نيست كه هر كسي درگير فقر باشد الزاما زندگي و عاقبتي از دست رفته خواهد داشت. كساني كه به هر طريقي بتوانند چرخه فقر را بكشند غالبا براي خود و اجتماعشان افرادي شايسته و كارآمد خواهند بود. شكستن اين چرخه ميتواند شامل تحصيل، كار و كوشش يا حتي تنها غناي روحي انساني باشد.
اگر قرار ميشد فقرا به نسخه اول اين نوشته عمل كنند و به علت فقر، از حق غريزي و انساني خود براي فرزند داشتن بگذرند بسياري از ما الان وجود نداشتيم و ليست آدم خوبهاي زندگيمان بسيار كوتاه ميشد. شايد شايسته اين است كه دفعه بعدي در مواجهه با درد فقر، به جاي حكم كلي دادن، آن فردي باشيم كه در شكستن چرخه فقر براي يك كودك، قدمي برميداريم؛ گامي هر چند كوچك اما مسلما تاثيرگذار.