• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5282 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد

روزهاي تيره صدا !

مهرداد حجتي

اواخر دهه شصت بود و هنوز محمدهاشمي مدير سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران بود كه يكي از برادران «و» به مديريت راديو در ميدان ارك منصوب شد. دوران پيش از آن هر چند از نظر مديريت دوران درخشاني نبود، اما دوران او آقاي «و» دوراني يكسر فاجعه‌بار از آب درآمد. او كه در ميان ما سردبيران و برنامه‌سازان راديو، به يك فرد با پيشينه امنيتي معروف بود، لابد با اين تصور پا به «ارك» گذاشته بود كه با گروهي نويسنده و «روشنفكر غربزده» روبه‌رو خواهد شد و حالا او ماموريت دارد تا يا آنها را به راه آورد يا از سر راه بردارد. به همين خاطر در روز معارفه، همه تهيه‌كنندگان و سردبيران را در بزرگ‌ترين استوديوي راديو جمع كرد تا طي سخناني كم سابقه، به همه بگويد، اگر نمي‌توانيد با من كنار بياييد، مي‌توانيد تشريف ببريد! آنها كه دهه ۶۰ را به ياد دارند، قطعا به خاطر دارند كه يكي از سياه‌ترين ادوار تاريخ معاصر ما همان سال‌هاست. سال‌هاي ممنوعيت‌هاي بسيار، كه حداقل يك نسل را آزار داد. حالا، مدير جديد راديو با قضاوتي پيشيني، به ارك آمده بود تا لابد تكليف برخي «امور» را روشن كند. 
خاطرم هست كه به «فرهاد خسروي»، مدير گروه فرهنگ كه كنارم نشسته بود، گفتم: «با اين وضع يا كلا راديو بايد كركره‌اش پايين كشيده شود يا اين فرد بايد از اينجا برود، چون قرار نيست ما جايي برويم!» او اصلا منتظر شنيدن چنين واكنشي از سوي من نبود. تصورش از من، به يك‌باره در هم ريخته بود. گمان مي‌كرد من، بلافاصله به سوي در خواهم رفت و براي هميشه راديو را ترك خواهم كرد. اما حالا داشتم حرف ديگري مي‌زدم. مي‌دانستم مي‌خواهد چيزي بپرسد. گفتم: «پيش از آمدن به راديو، در ديدارهاي هفتگي‌ام با احمد شاملو، نظر او را درباره آمدنم به راديو پرسيده بودم و او بي‌درنگ گفته بود: حتما برو و بمان، چون آنجا متعلق به من، تو و همه ماست. متعلق به همه ملت. راديو، تلويزيون، دانشگاه، همه جا، متعلق به ماست. اگر تو و امثال تو به آنجا نروند پس چه كسي برود؟ يك «مهره تبليغاتچي»؟ نه تنها توصيه مي‌كنم كه حتما بروي، بلكه توصيه مي‌كنم، با تعداد بيشتري از دوستانت به راديو بروي تا آنها نتوانند، با افراد بي‌سواد، آنجا را اشغال كنند!» فرهاد خسروي، به جاي توجه به آقاي «و»، حالا داشت به من توجه مي‌كرد. 
حرف‌هاي من البته حرف‌هاي شاملو بود كه شنيدنش در آن زمان براي يكي از مديران راديو تازگي داشت. يكي از ويژگي‌هاي آن دوران راديو، صميميتي بود كه ميان همه برنامه‌سازان آنجا شكل گرفته بود. همه مثل يك خانواده بوديم. چهره‌هاي قديمي كه از پيش از انقلاب مانده بودند و چراغ راديو را روشن نگه دارند تا روزي ما جوان‌ها به آنها ملحق شويم و آنها دست ما تازه‌كارها را بگيرند و اينچنين راديو در گذر زمان به حيات خود ادامه دهد. حياتي ثمربخش كه بسيار هم ميوه داده بود.
 تعداد پر آن روزها، شماري برنامه پرمخاطب روي آنتن مي‌رفت كه همه محصول مشترك اين دو نسل بود. ميان اين دو گروه، هيچ اختلافي نبود. آنچه حالا موجب نگراني شده بود، همين مدير تازه‌واردي بود كه از نه از حوزه فرهنگ كه از حوزه امنيت به آنجا آمده بود! بعد هم دستور داده بود تا در اتاق ما سردبيران راديو، دستگاه علني شنود كار بگذارند. دستگاهي كه بتواند هر دقيقه يا هر ثانيه حرف‌هاي ما را شنود كند! اقدامي حيرت‌آور و به ‌دور از اخلاق! هيچ‌گاه از يادم نمي‌رود آن روز صبحي را كه به اتاق كارم وارد شدم و با دستگاه شنود بزرگي كه به ديوار نصب شده بود، روبه‌رو شدم. بعد بهت و حيرت ديگر همكاران را ديدم. فهميدم، قرار است به شيوه‌اي كاملا امنيتي، ما برنامه‌سازان راديو را كنترل كند. تصورش از يك هنرمند طرف قرارداد دولت، يك فرد در تملك دولت بود! فردي كه بايد تحت امر مدير، كار كند بي‌هيچ اراده‌اي از خود!
هنوز چندي از حضور او در راديو نگذشته بود كه درگيري ميان او با گروهي از برنامه‌سازان بالا گرفت. تعدادي از مديران، نامه محرمانه‌اي خطاب به محمد هاشمي، رييس سازمان صدا و سيما نوشتند و وضع اسفبار مديريت راديو را براي او شرح دادند و تقاضا كردند تا به اين موضوع رسيدگي شود. اما به جاي رسيدگي، فرداي آن روز، آقاي «و» كه از ارسال چنين نامه‌اي باخبر شده بود، همه امضا‌كنندگان نامه را از راديو اخراج و به امور شهرستان‌ها نيز اعلام كرد كه اين افراد، اجازه ورود به هيچ يك از مراكز صداوسيما در شهرستان‌ها را نيز ندارند! اخراج‌شدگان، خود از اخراج خود 
خبر نداشتند.
 صبح روزي كه قصد ورود به ساختمان راديو داشتند مسوول حراست، خبر اخراج را به آنها داده بود! اين خبر به حدي تكان‌دهنده و در عين حال تحقيرآميز بود كه بسياري از چهره‌هاي سرشناس راديو را واداشت تا در اقدامي اساسي‌تر، تكليف خود و راديو را با اين مدير متفرعن روشن كنند. نامه‌اي با همكاري گروهي از نويسندگان راديو خطاب به رهبر انقلاب نوشته و با تعداد قابل توجهي امضا به دست ايشان
 رسانده شد. 
نامه موارد مهمی از تخلفات مدیر رادیو را برشمرده بود. از جمله به جیب زدن تعداد زیادی سکه بهار آزادی از بانک مرکزی به بهانه  استفاده در برنامه های رادیو! چند روزی از ارسال نامه نگذشته بود که خبر رسید رهبر انقلاب دستور رسیدگی به محمدهاشمی داده است.آقاي «و»به همان ترتیب عجیبی که آمده بود به همان ترتیب ‌هم رفت . اما آنچه از خود باقی گذاشت، ویرانه‌ای از بی‌اعتمادی میان گروهی از برنامه سازان بود . او توانسته بود در همان فرصت اندک حضورش در رادیو ، گروهی از چاپلوسان را  گرد خود آورد و با همان ها امور خود را پیش ببرد . کسانی که برای او میان نخبگان رادیو جاسوسی می کردند و نزد او پاداش می گرفتند. همان چاپلوسان، چندی بعد جایگاه هایی هم بدست آوردند. پس از واعظی ، رادیو هر چند به کار خود تا به امروز ادامه داد ه است ، اما هرگز آن صمیمیت گذشته خود را بازنیافته است. آن دوران باشکوه ، که همه همچون یک خانواده در کنار هم برای مردم برنامه می ساختند و خود چندان توقعی نداشتند . در روزگاری که حتی بسیاری از برنامه های رادیو تیتراژ پایانی برای ذکر عوامل برنامه‌ساز نداشتند.  برنامه سازانی بی ادعا ، که امروز هیچ سهمی از خوان گسترده صدا وسیما ندارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون